7 اسلاید صحیح/غلط توسط: درساااااا انتشار: 3 سال پیش 700 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب برید...😁
هلوووو اوری وان
( عکس صفحه عکس آرنیلا هست ، عکس ا/ت رو پارت اول گذاشتم)
آنچه گذشت: صدای شلیک گلوله اومد و تلفن قطع شد...
بریم ادامه.
آرنیلا: داری... داری شوخی میکنی مگه نه؟ جیمین هیچی نمیگه. آرنیلا: یعنی... یعنی ا/ت... مُرده؟😢😢 جین: اما... از کجا انقد مطمئنی که ا/ت بوده؟ جیمین هنوزم حرف نمیزنه. از ماشین پیاده میشه و محکم درشو میبنده یه لگدم به ماشین میزنه و پیاده میره. کوک: شما بشینید من میرم دنبالش. جین: باشه. کوک میره دنبال جیمین. ( + جیمین _ کوک ) _ جیمین... جیمین خسته شدم وایسا😫 + کاری داری؟ _ ما که هنوز مطمئن نیستیم. هنوز دیر نشده. حداقل یکم امید هست. اما اگر اینجوری کنی همون یکم امیدم میره ها. + ( با داد ) کوک کافیهه. ا/ت مُرده😭 من فقط میخوام از مین هاون و ریانگی انتقام بگیرم😭 _ آفرین خودشه. زنگ بزن به ریانگی + خیلی خب. جیمین زنگ میزنه به ریانگی ( ¥ جیمین £ ریانگی ) £: الو ¥: سلام. چطور تونستی اینکارو بکنی؟ تو یه آرمی هستی مگه نه؟؟؟ واقعا چجوری تونستی یکی از اعضا رو بدبخت کنی. £: داری از چی حرف میزنی؟ مگه من چیکار کردم؟ ¥: خودتو به اون راه نزن. شما ا/ت رو کشتید😭
£: شوخی میکنی مگه نه؟ من پیش مین هاون و ا/ت نبودم. ¥: خودت به من گفتی اونجایی. £: مین هاون تهدیدم کرد. گفت اگر اینو بهت نگم میکشتم. میخوای به ا/ت زنگ بزنم؟ شاید زنده باشه. ¥: باشه. از زبان ریانگی: باورم نمیشه. یعنی ا/ت مرده؟ باید بهش زنگ بزنم. ولی مین هاون ا/ت رو دوست داره همچین کاری نمیکنه. ریانگی به ا/ت زنگ میزنه ولی گوشی ا/ت خاموش بود. جیمین یهویی یه دختری رو میبینه که داره میدوه سمتش. دختره صورتشو کامل پوشونده بود که معلوم نباشه ولی لباساش دقیقا مثل ا/ت بود. جیمین: ا/ت تویی؟ اون دختره: سلام. من... من... تانشی هستم. جیمین: اما لباسات دقیقا مثل ا/ت هست. تانشی: آره خب... ما دوست صمیمی هستیم و این لباسا رو با هم خریدیم. جیمین: چرا صورتتو پوشوندی؟ تانشی: ام... بعدا دلیلشو میفهمید. جیمین: خیلی خب باشه. کوک: چرا جیمین اینجوری نیگای تانشی میکنه؟ نکنه... نه نه امکان نداره. جیمین خیلی سخت عاشق میشه. امکان نداره به جز ا/ت عاشق کس دیگهای بشه. جیمین: دختره واقعا مهربون بود. خیلی دختر خوب و بامزهایه. چرا من اینجوری میکنم😫
تانشی: چرا جیمین اینجوری به من نگاه میکنه؟ نکنه فهمیده؟! آرنیلا: چی رو فهمیده؟ خیلی بلند گفتی ولی فک کنم فقط من حواسم بود. تانشی: بذار بریم خونه بهت میگم. جیمین: خب پس تانشی میای خونهی ما؟ تانشی: آره😁 بعد از اینکه رفتن خونه آرنیلا تانشی رو میبره تو اتاقش. آرنیلا: حالا بگو. تانشی: من... من ا/ت هستم. آرنیلا: چییی؟؟😱😱 باید برم به جیمین بگم. من دستشو میگیرم و میگم: به هیچ عنوان به اون هیچی نمیگی. باید فکر کنه من مُردم. آرنیلا: اما اینجوری که دیوونه میشه. من: بهتر آرنیلا: چرا به جیمین نمیگی؟ من: توی این چند ساعت یه چیزایی راجبش فهمیدم. دیگه نمیخوام در موردش صحبت کنم. آرنیلا: حتما اشتباه میکنی. من مطمئنم. من: میخوام از این شهر برم. آرنیلا: منم باهات میام. من: نه خیر. خودم تنها میرم. یهویی جیمین میاد تو میگه: چیکار میکنید؟ چرا به من نگفتی که ا/ت هستی؟ من پشت در وایساده بودم و داشتم گوش میدادم. برای چی به من نگفتی؟ با خودت چی فکر کردی؟ میدونی توی همین چند ساعت چقدر اذیت شدم؟ من: نمیخواستم بهت بگم چون همه چیزو میدونم. من دختر احمقی نیستم. برو با زندگی یکی دیگه بازی کن. اینو گفتم و از خونه رفتم بیرون.
آرنیلا: نکنه واقعا فهمیده؟ جیمین: اون فقط یه اشتباه بود. تازه خودم میخواستم کم کم بهش بگم. اون بیرون واقعا خطرناکه. باید برم دنبالش. من همینجوری که صورتم کامل پوشیده بود رفتم مغازه و چتد تا لباس دیگه خریدم و پوشیدم. باورم نمیشد جیمین همچین کاری کرده. من بهش اعتماد داشتم. وایسا ببینم! وقتی ما رفتیم توی اتاق صدای جین و جیمین میومد که با هم حرف میزدن! جیمین پشت در نبوده. آرنیلا صدای منو ضبط کرده و براش فرستاده😨 دیگه به هیچ کس نمیتونم اعتماد کنم. یه دفعه گوشیم زنگ خورد. ریانگی بود. جواب دادم سلام تو هم همه چیزو میدونی نه؟ ریانگی: از چی حرف میزنی؟ باور کن من هیچی نمیدونم. فقط جیمین گفت تو رو کشتن و من زنگ زدم که ببینم زندهای یا نه. من: باشه خدافظ. گوشی رو قطع کردم و توی یه پارک نشستم.
فقط به جیمین فکر میکردم و همچنان باورم نمیشد همچین کاری کرده. هیچ کسی رو توی این شهر نداشتم. باید از اینجا برم. توی خونه: آرنیلا: یعنی مین هاون بهش گفته؟ جیمین: اون آدم واقعا روانیه. آخه چرا بهش گفت. آرنیلا: به نظرت میفهمه صداشو برات ضبط کردم؟ جیمین: نمیدونم.
آرنیلا: حالا که اون فهمیده ، میتونی به کارت ادامه بدی جیمین: نه آرنیلا من واقعا ا/ت رو دوست دارم ، اینکارو ادامه نمیدم ممکنه بهش آسیب بزنم. آرنیلا: جیمین ا/ت داره بهت زنگ میزنه. جیمین: الو ا/ت خوبی؟ اصلا اونجوری که فکر میکنی نیست. من: من برای این چیزا زنگ نزدم. میخوام کل قضیه رو با دلیل از اول تا آخرش خودت برام تعریف کنی. جیمین: باشه میگم... ولی باید بیای اینجا. من: باشه میام. رفتم اونجا نشستم و به جیمین گفتم: کامل و بدون حرف اضافه. جیمین: خیلی خب. من ۱۶ سالم بود...
تموم شددددد
لایک ها ۳۰ تا بشه پارت بعد رو میذارم😁
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
25 لایک
پارت بعددد🥺🥺🥺
بالاخره منتشر شدهههه💃💃💃
خوااااههههششش مممممیییککنننممم بزار من تا الان خیلیی داستان خوندم همه رو هم نصفه چون ادامشو نمیزارن و واقعا بده اینکار خواهشا تو بزار عزیزم😭💜
آخی خودمم همینطوریم😂
باشه حالا که اینطوری شد... الان میذارمش😁
بچه ها من میخواستم زود بذارم پارت بعد رو
ولی هم حالم خوب نیست هم آزمون تیزهوشان دارم اگه میشه یکم صبر کنید میذارمش♥️
راستی پارت بعد یا پارت بعدش پارت آخره😐❤
عالیییییی نوشتییی حتما ادامش بدهههه😍😍😍😍😍❤️
بذار لایک ها ۳۰ تا بشه ادامه میدم😂❤
خیلی خوووبهههههخ😍😍😍😍افرییین
مرسییییی❤❤
خیلی قشنگگگگ بوووود♥️😍
مرسییی❤
لطفا زودتر پارت بعد را بزار دارم از فضولی میمیرم که چیشده☺♥
باشه امروز یا فردا میذارمش😁❤
ممنونم♥
❤❤