
سارا دختری از نژاد گرگینه ای است که عاشق پسری به اسم علکس است اما علکس نمی داند او گرگینه است...... برای ادامه برو سراغ داستان ? این داستان ۳ پارت داره پس مننظر پارت های بعدی باشید ? کامنت فراموش نشه ?
زنگ مدرسه خورد . سارا و بقیه رفتن سر کلاس . موقع درس سارا به یه پسری خیره می شد .
یه دفعه معلم از سارا پرسید : سارا ! نتیجه ی داستان را بگو ! سارا گه حواسش به جای دیگه ای بود نمی دونست چی بگه ? همه بهش خندیدن ??
بعد از مدرسه سارا که با ناراحتی داشت به خانه می رفت یه دفعه.... همون پسر اومد جلوش. سارا زبونش بند اومده بود نمی تونست چی بگه ?
پسر گفت سلام من هم کلاسی ات هستم خوشحال میشم با همدیگه دوست بشیم ? سارا که خیلی هیجان زده بود گفت وایی خدا کرا که نه نه ببخشید چرا که نه ??
پسر کمی خندید و گفت خب من علکس هستم اسم تو چیه؟ ? سارا گفت منم سارا هستم ? و با همدیگه به خانه رفتن ... سارا وقتی به خانه رسید خودش را پرت کرد رو تخت و گفت وایی چه روزی بود و بعد خوابش برد ?
صدایی از پنجره اومد . سارا زیر لب گفت حتما صدای باد هست و بعد باز خوابید . بعد از دو ساعت بیدار شد چون دستشویی اش گرفته بود ? وقتی تو دستشویی رفت جیغ زد ?????
سارا وقتی تو آینه خودش را دید با جیغ و داد گفت وایییی چرا این ریختی شدم این گوش ها چیه واییییی..... ????
سارا یه دفعه خودش را انداخت زمین و شامپو ی بالای سرش تکون خورد و خورد سرش ? گفت آخ بعد بلند شد و پشت سرش را دید یه دفعه باز جیغ زد و گفت وایی این دمه چیه دراوردم ??? اینجا چه خبره؟
موجودی خیلی کوچک از جیبش بیرون آمد و گفت سلام گلم ? سارا گفت وایی سوسکی؟ دم و گوش داری که چه جونوری هستی ? اون گفت آروم باش خوشگل من ! من اسمم لوسی هست نگهبان تو هستم و راهنمایی ات می کنم ? سارا با تعجب گفت پس اگه نگهبانی می دونی من چرا اینجوری شدم؟ لوسی گفت بله بانوی من تو از نژاد های گرگینه هستی ? سارا می خواست سکته رو بزنه ? لوسی ادامه داد و گفت نگران نباش تو شب ها فقط اینجوری میشی الان ۴ صبحه کم کم انسان میشی و ناپدید شد ،، سارا گفت کجا رفتی؟ وایی خدا مدرسه تا ۴ صبح بیدار بود و گرفت زودی خوابید چند ثانیه بعد گوش و دم هاش با پنجه هایش و چشمان زردش ناپدید شدن ... و به شکل عادی برگشت
وقتی ساعت ۷ شد زنگ ساعتش به صدا در آمد ولی سارا هنوز خوابش می آمد چون فقط ۳ ساعت خوابیده بود ? وقتی به زور بیدار شد لباس مدرسه اش را زودی پوشید و رفت .... در زنگ تفریح علکس آمد پیش سارا و گفت سلام چطوری می خوای امشب باهم بریم خونه ی هم بهتره خونه تو برم چون بلاخره دوستیم دیگه ? سارا زبونش بند اومد و من من می کرد و یه دفعه گفت آره و زودی رفت .، علکس گفت مرسی پس شب می بینمت ! سارا با خودش گفت وایی میاد خونه ی من وایی دارم بال در میارم ?? بعد که شب شد سارا به فکرش تازه رسیده بود که گرگینه میشه شب ها ?? و یه دفعه حالش بد شد و افتاد گفت وایی خدا چیکار کنم ?? زنگ در به صدا آمد ? سارا با عجله اومد در را باز کرد و گفت سلام کلکس نه ببخشید علکس ? علکس کمی خندید و گفت سلام ? و بعد وارد خونه شد... سارا یه دفعه دم در اورد قلبش ایستاد واقعا ترسیده بود ? گوش و پنجه دراورد و دلش خواست آووو آووو کند علکس گفت کجایی تو پس کمک می خوای بیام؟ سارا نمی دونست چی بگه........ برای ادامه صبر داشته باش ? ۲ پارت دیگه هنوز هست که داستان واقعی شروع میشه و هیجان واقعی! ? کامنت فراموش نشه ها ! ❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی خوشگل خانم فالوم کن
عالیییییییییی بودی بزار تورو خداااا????
بچه ها ادامه ی داستان همون پارت ۲ رو گذاشتم برید ببینید و کامنت فراموش نشه?
وای زود تر پارت دو را بگذار می خواهم ببینم چب میشه!
عالی بید . بزار پارت بعدی رو لطفا . بای
عالی بود حتما ادامه بده