9 اسلاید صحیح/غلط توسط: Mana💙 انتشار: 3 سال پیش 20 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام. ...☺😊 داخل پارت ۱۴ اسلاید شیش رو اشتباه گذاشتم 😞💔 آگه هنوز ۱۴ رو نخوندید وقتی خواستین بخونین اسلاید شیش رو نخونید و آگه خوندید فراموش کنید 😐💔
.............شروع پارت ۱۵.............
😐💔
پاش لیز خورد و........................ببخشید نمیدونم چرا اینطوری میکنم حال میده 😅😅
😬😡😠
از زبون لی هی : دیدم الیسا رفت 😐💔 منم رفتم دنبالش رفت بود روی پشت بوم احتمالا میخواست خودکشی کنه 😱😰 دوباره 😩😩💔 داشتم میرفتم بالا که دیدم یکی زودتر از من رفته بود 😐 الی داشت میفتاد که اون پسره گرفتش و یهو ........................😱😱😱😱 پای پسره لیز خورد و ..افتادن 😨😢 لی هی : الیسا ااااا 😢😭نههههههههه 😭😭 دوان دوان رفتم پایین و هی گریه میکردم رفتم بالا سرشون داد زدم : کمک کنید 😭😭 چند نفر اومدن خیلی تعجب کردن و ترسیدن زنگ زدن اورژانس 😢 من با الیسا به عنوان همراه رفتم 😢 خیلی نگرانشم بودم دستش رو گرفتم و هی گریه میکردم : الیسا نه تو نباید بری تقصیر منه نباید تنهات میزاشتیم 😭😭😭 ....بیمارستان ... اون دوتا رو بردن داخل اتاق عمل 😢 نشستم پشت در گریه میکردم که دیدم شیش تا پسر اومدن تو تهیونگ : جیمینننن😭😭 فهمیدم اونا بی تی اس هستن 😲 بلند تر گریه کردم یکیشون اومد منو بلند کرد و گفت : چه اتفاقی واسه جیمین افتاده هقققق دوباره گفت ولی ایندفعه باداد: بگوووووهقق قق با بغض گفتم: دوستم هق میخواست خودکشی کنه هق جی هق مین خواست نجاتش بده هق هردوتاشون با هم افتادن هیقققق 😭 😭 😭 😭 تهیونگ : چییی😳😭😭 هممون پشت در منتظر بودیم 😭
یاد یکی از خاطراتم با الیسا افتادم😳 فلش بک : ساعت سه صبح در خواب هفت پادشاه به سر میبردم که با صدای الی بیدار شدم لی هی : چته 😐 💔 اینو که گفتم با یه لبخند خیلی گنده دستش که پشتش بود رو درآورد و گفت : سالگرد دوستیمون مباااارک 😃 با اینکه سه صبح بود ولی خیلی خوش گذشت یاد اون بادکنکی که الی تو صورتم ترکوند افتادم حسابی ترسیدم الی هم کلی خندید😂😂 پایان فلش بک 🎥 توی همین فکرا بودم که دکتر از اتاق اومد بیرون هممون هجوم بردیم سمتش 😐 تهیونگ : آقای دکتر حال جیمین خوبه خوب میشه 😢 دکتر : بخاطر اینکه اون آقا روی اون خانم افتاده بود ضربه جدی ندیده ☺ اما در مورد اون خانم 😔 متاسفم ایشون رفتن توی کما 😔😔 لی هی : چییی😢
بعد دکتر از کنارم ون رد شد و رفت 😖
حالم خیلی بد بود نشستم روی زمین 😢😭😭و بی صدا اشکرد ریختم 😭 تهیونگ متوجه اشک ریختنم شد 😢 آروم اومد بغلم کرد و گفت : ناراحت نباش خوب میشه ☺ از زبان تهیونگ : وقتی دیدم اون دختره داره اشک میریزه خیلی ناراحت شدم آروم رفتم بغلش کردم احساس عجیبی داشتم ولی بهش اهمیت ندادم بعد از اینکه دختره آروم شد تازه فهمیدم چه غلطی خوردم😑 شوگا : ته ته مون عاشق شده 😆😆 تهیونگ : هن 😐 نخیرم من نشدم 😶😶 هوپی : من که میدونم شدی حالا تو هی قایم کن 😈😅 تهیونگ : 😒😒💔 نامجون : اِاِاِ بچه ها تو این وضعیت این مسخره بازیا چیه 😐 بس کنین کوک درحال شیرموزه خوردن گفت : بله بله درسته ☺ هممون نگاش کردیم کوک : چتونه من موزامو به هیچکس نمیدم 😡😠 اعضا : 😐😐
.......پنچ ساعت بعد .......
نویسنده : جیمین باهوش اومد نامجون کارای ترخیصش رو انجام داد و به خونشون رفتن ......در خانه ..... جیمین روی کاناپه نشسته بود و تلوزیون میدید که کوک اومد گفت : اِاِاِاِ چی داری نگاه میکنی بده من بزنم مستنده موزها پنج دقیقش رفت توهم ببین ☺ جیمین: باش 😐 از زبون لی هی : الیسا توی کما بود نمیدونستم چیکار کنم 😢
یکی از پرستار ها بهم گفت برم خونه استراحت کنم منم رفتم خونه نمیدونستم از فکر الیسا در بیام همه اون خاطرات دفترچه خاطراتش گوشیش داشتم دیونه میشدم 😢😭
......کات🎬....... خیلی دوست دارم کات بدم 😁 😁 چالش : یکی از مزخرف ترین سوتی هایی که دادی رو بگو 😅 البته خواستی هم نگو ☺☺
😐
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)