بچه ها این داستانو با بهترین دوست و یار و یاورم HASTi نوشتم. امیدوارم خوشتون بیاد. ژانر: ماجراجویی،عاشقانه،فانتزی،طنز نظر فراموش نشه.
این داستان زندگی منه. داستانی که با یه حماقت شروع میشه. حماقت ملانی. امشب باید زود بخوابم. فردا روز مهمیه. شاید بالاخره یه خانواده منو انتخاب کنه. مادرم همیشه میگفت: من زیاد حالم خوب نیست. پرورشگاه برات بهتره. اما من هیچ موقع این حس رو نداشتم.
12 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
خیلی قشنگه سریع بعدی رو بزار تازه حالا حتمی لازم نیست با اون بنویسی خودتم بنویسی خوبه
من نمیتونم بدون اون بنویسم اتفاقا ایده و شخصیت ها و... کار اون بود ( HASTi )
لطفا دیگه این حرف رو نزن . ممنون که نظر دادی.
Hasti هستم ممنون بابت نظر تون که به ما کمک میکنه
ما باهم کار میکنیم و هیچی جلو دار ما نیست
بازم نظر بگذار
ممنونم