
فقط امیدوارم اینبار لایک کنین😔

همهبچه ها کلی سوال ازم میپرسیدند وقتی جواب سوالاتشون رو دادم از کلاس بیرون اومدم. آخیشش بلاخره تموم شد رفتم سمت کافه تریا دانشگاه خیلی گشنم بود باید یه چیزی بخورم مگرنه از گرسنگی میمیرم😵یه ساندویچ و دوغ گرفتم خوردم خیلی خوشمزه بود همینجوری که میخوردم به اطراف نگاه میکردم یهو یه دختر مو مشکی اومد روصندلی کناریم نشست داشتم با تعجب نگاش میکردم 😳کهدختره=سلام آسمان هین سواءمیشه باهم دوست بشیم😀🙂چه راحته این دختره آروین =نه و بلندشدم از اونجا امدم بیرون دختره عجب روی داشت😶😐

ولش کن برم سر کلاسم الانه که شروع بشه زودی به سمت کلاسم رفتم رویه که ردیف دوم بود نشستم استاد اومد اول خودشو معرفی کرد وشروع کرد به درس دادن بعد از ۲ساعت کلاس تموم شدولی یه چیزی همش باعت حواس پرتیم تو کلاسمیشد اونم اون دختره هین سواء بود که همش بهم زل زده بود🤐 وقتی کلاس تموم شد زودی اومدم بیرون چون اصلا دیگه تحمل نگاهاشو نداشتم👁👀دیگه کلاس نداشتم باخوشحالی رفتم خوابگاه وقتی رسیدم خوابگاه بوگ سو هنوز نیومده بود

رفتم سمت کمدم لباس راحتیمو بیرون آوردم با یه حوله که برم دوش بگیرم 😄بعد از دوش گرفتن خیلی خسته بودم گرفتم خوابیدم💤😴خوابیدم بودم که باصدای در بیدارشدم بوگ سو اومده بود ولی چرا انقد دیر هوا تاریک شده بود حتما بیرون کارداشته هنوز خوابم میومد برای همین بیتوجه بهش دوباره خوابیدم وقتی بیدار شدم برقا خاموش بود ساعتو نگاه کردم اووساعت۲شبه😵🤯 چقدرخوابیدم😁میخواستم دوباره بخوابم که صدای شکمم بلندشد وای خیلی گشنمه بلند شدم رفتم توآشپزخونه حتما بوگ سو یه چیزی درست کرده ولی رو اوجاق گاز هیچی نبود😶حتما گذاشته تو یخچال باخوشحالی رفتم 😄😃سمت یخچال وقتی بازش کردم هیچی طرفی توش نبود☹🙁 این عکس شخصیت بوگسو هست

یعنی چی بوگ سو غذادرست نکرده 😬الان من گشنمه پس چیکارکنم ولش خودم یه چی درست میکنم تو یخچال نگاه کردم داشتم نگاه میکردم چی داریم تا درست کنم که چشمم خورد به بادمجون اخ جون میرم بادمجون سرخ شده درست میکنم😋من عاشق بادمجون فرقی نداره چجوری باشه فقط بادمجون باشه😂شروع گردم به درست کردن تاساعت ۳:۳۰ دقیقه طول کشید درست بشه وقتی آماده شد شروع کردم به خوردن وقتی غذام تموم شد ظرفارو جمع کردم خوابیدم😴داشتم بین درختا قدم میزدم که درختا تموم شدو اعضا رو دیدم که نشستن دارن باهم حرف میزنن میخندن رفتم کنارشون نشستم باهاشون حرف زدم که نامجون گفت=آورین پاشو بریم🙃آورین=کجا؟که همون موقعه ازخواب پریدم وای چه خوابی دیدم من کنار اعضا باهم دوست بودیم😶😲

کاش واقعی بود امروز کلاس نداشتم برای همین باید به بوگ سو بگم باهام بریم بازار چند تا کتاب واسه دانشگاه ووچندتا لوازم بگیرم. بوگ سو هنوز خواب بود بلند شدم رفتم صبحونه رو آماده کردم رفتم بالای سرش تا بیدارش کنم اروم تکونش دادم تا بیدارش کنم ولی بیدار نشد اوووه چرا بیدار نمیشه صداش زدم بوگ سو بلاخره بعد از ۲۰ باز صداکردن بیدارشد😑موقع صبحونه بهش گفتم که باید باهام بیاد چون من جایی رو بلد نیستم اونم قبول کرد وقتی صبحونمون تموم شد رفت تا آماده بشه من آماده شدم میخواستم زنگ بزنم تاکسی که بوگ سو=نمیخواد زنگ بزنی من ماشین دارم😶 آورین=واقعا پس بریم😃از خوابگاه بیرون اومدیم بوگ سو رفت سمت یه ماشین شاسی بلند واو پس خرپوله فکنم پول ماشینش یه دویست میلیونی بشه ولی من موندم این اگه پولداره چرا آماده خوابگاه میتونست بره واسه خودش خونه بخره همینجوری وایساده بودم داشتم فکر میکردم که بوگ سو=چراسوارنمیشی🤔 زودی به خودم امگومدم و سوار شدم بعد از نیم ساعت رسیدم چقدر قشنگ بود پاساژهاش😯😀😃

از ماشین پیاده شدم بوگ سو=اول چی میخوای بخری 🤔اورین=اول بریم چندتا کتابای که لازم دارم رو بخریم بعد بقیه. راه افتادیم سمت چندتا کتاب فروشی کتابای موردنظرو خریدم 🙂رفتم سمته چندتا لباس فروشی و چندتا لباس خریدم خریدم فوقش۲ساعت طول کشید همینجوری داشتم با بوگ سو میخندیدیم که یهو یه مردی اومد جلومون وایساد😳😮داشتم باتعجب نگاش میکردم که گفت من منجیرکمپانی هایب هستم(بچه ها هایب همون کمپانی بیگ هیت که الان اسمش تغییرکرده و شده هایب)نیاز به بادیگارد داریم و به من نگاه کرد👀یه کارت به سمتم گرفت که نوشته بود آقای کیم جونگهی از کمپانی هایب و شماره تلفن و آدرس کمپانی بود😬🤐باتعجب گفتم اینو چیکارکنم 😶آقای کیم=فردابیا کمپانی واسه استخدام و رفت داشتم همینجوری نگاش میکردم این الان چی گفت کمپانی هایب، بادیگارد 😳🥴😮 بچه ها این عکس آورین هستش

همینجوری با هنگ داشتم به کارت نگاه میکردم که یهو یه دستی خورد به کمرم با ترس برگشتم ببینم کی زد که دیدم بوگ سوء =بسه راه بیوفت باید بریم خوابگاه😁رفتیم خوابگاه داشتم فکر میکردم اونا منو به عنوان بادیگارد میخوان ولی بادیگارد کی🧐🥴بوگ سو هم اومد رو مبل نشست بوگ سو=الکی خودتو خسته نکن فردا میری کمپانی میبینی چی میخوان. راست میگفت نگاش کردم لباساشو عوض کرده بود منم رفتم لباسامو عوض کردم نشستم کنارش داشت فیلم میدید فیلمه خیلی جالب بود خداروشکر زیر نویس انگلیسی داشت میفهمیدم چی میگن😶 وبازم آورین
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدییییی
خیلی قشنگه
داستان منم بنگر😇
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بودددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد
منتظر پارت بعدی هستممممممممممممممممم
ممنونم
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود :))
ممنونننم