خب بچه ها متاسفانه باید بگم این داستان ، دیگه چیز خاصی برای ادامه دادن نداره برای همین این پارت آخرینه☹️☹️☹️ ، قول میدم یک داستان جدید شروع کنم
مرینت وقتی دور و برش رو نگاه کرد داشت از ترس سکته میکرد. روی دیوار با خون نوشته شده بود : End ( تمام) . آدرین وقتی دید مرینت داره سکته میکنه گفت : مرینت نترس، همه ی اینا رو من برنامه ریزی کردم! ، میخواستم به شوخی برسونمت 😂😂😂 . مرینت گفت : اصلا بامزه نبود 😡😡😡 ، داشتم سکته میکردم 😂 . یک روز مرینت گفت : آدرین به نظرت زندگی خیلی کسل کننده نشده؟ . آدرین گفت : آره خب. مرینت گفت : چطوره به فضا سفر کنیم؟ ، من با قدرتم میتونم همچین کاری انجام بدم، خب نظرت چیه؟؟؟ . آدرین گفت : آره فکر خوبیه 🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍 .
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
آقا جون قضیه ی جن چی شد ؟
تو سوال اول نوشته بودم که آدرین باهاش شوخی کرده
عالی بود 💐 نباید تموم میشد😢😭😭 منتظر داستان جدیدت هستم به تست های منم سر بزن 💐💐💐💐
یه داستان خفن جدید شروع کردم 🌹🌹🌹🌹
لطفا به تست من هم سر بزنید
اوکی عزیزم 😊😊