
سلام بچه ها 💕🐢 میدونم دیر شد ببخشید😁 ممنون که تا این پارت با من بودین بریم ادامه داستان😘
که یکی اومد تو اتاق .... جیمین بود 😒 《جیمین ☆》 《ا/ت ♡》 ☆ ا/ت میدونم که الان ازم متنفری ولی خب من اونموقع اصلا نمیدونستم دارم چی میگم 🥺 ببخشید🥺 ♡ چشماتو اینطوری نکن 😑 ☆🥺🥺🥺 ♡ باشه میبخشمت 😐 ☆واقعا ؟؟ و محکم پرید بغلم ♡خب خوبه دیگه خفه شدم 😐 ☆آاا ببخشید ♡🙂🙂 ☆خب بیا پایین شام بخوریم 😉 ♡😊اومدم ۳۰ دقیقه بعد🕜 از زبان ♡ شام رو که خوردم اومد تو اتاق که یکدفعه یادم افتاد فردا باید بریم امریکا 😬 همون موقع یکی در زد جیمین بود ♡میگم جیمین فردا باید بریم امریکا ☆واای کلا یادم رفته بود ♡😂😂 ☆ خب پس برای فردا اماده باش ♡ باشع ☆ شب بخیر 🌙 ♡ شب بخیر ⭐
از زبان ☆ کلا یادم رفته بود باید بریم امریکا 😑 باید یه کاری میکردم توجه ا/ت به سمتم جلب بشه لعنتی اون خیلی خوشگله و مهربونه نمیتونم ازش دست بکشم☹ یه دفعه یه فکری به سرم زد 💡 اره خودشه😉 (تو پارت بعد متوجه نقشه جیمین میشید😌) صبح ساعت ۹🌅 از زبان ♡ از خواب بلند شدم و موهامو شونه کردم و لباسمو پوشیدمو رفتم پایین جیمین رو کاناپه نشسته بود و انگار داشت به یه چیزی فکر میکرد🤷♀️ رفتم جلو و گفتم ♡ سلام صبح بخیر😊 ☆سلام صبح بخیر🙂 (هنوزم از زبان ا/ت) بعد صبحانه رفتم تو اتاق و از اونجایی که هیچ لباسی نیاورده بودم پس نمیتونستم چمدون رو اماده کنم 😕 بخاطر همین رفتم به سمت اتاق جیمین و در زدم ☆بفرمایید ♡ اووم خب میخواستم بگم ...

میخواستم بگم که من به غیر از اینی که تنمه هیچی لباس ندارم میشه بریم خرید ؟🥺 ☆ اره حتما😊 ♡مرررسی 💖 چند دقیقه بعد 🕜 رفتم و سوار ماشین شدم ☆خب من یه مرکز خرید خوب میشناسم میخوای بریم اونجا ؟ ♡ باشه (تو مرکز خرید🏢) یه هودی نیم تنه که با شلوراکش ست بود برداشتم و یه ست نیم تنه با دامن( عکس بالا) 🤍🖤 ♡ خب من اینا رو بر میدارم ☆ همین ؟ ♡ اره تو نیویورکم کلی لباس میخرم ☆ خب باشه فقط یکم باز نیست ؟ ♡ اووم خب من بیشتر موقع ها اینجوری لباس میپوشم اما اگه فکر میکنی خوب نیست یه چیز دیگه بردارم ☆ نه خوبه همینارو بردار از زبان ☆ وقتی دیدم اون لباسای باز و برداشته یکم عصبی شدم اما خودمو کنترل کردم نمیخواستم ناراحت شه واسه همین گفتم همینا رو برداره 😑 ☆من حساب میکنم ♡ نه ممنون ☆ حساب میکنم 😐 ♡ باشه 😑
♡ممنون ☆ خواهش میکنم ♡ تو چیزی نمیخوای بخری ؟ ☆نه 😅 ♡ واای ساعت ۲ ، ۴ ساعت دیگه پرواز داریم ☆ عیبی نداره ( تو خونه جیمین) از زبان ♡ نهار خوردیم و رفتم که خودمو اماده کنم بریم فرودگاه 🛫 داشتم خط چشم میکشدم که جیمین در زد ♡ بفرمایید ☆ اووم خ..ب من ...آما..دم از زبان ☆ وقتی رفتم تو اتاق و ا/ت رو دیدم هنگ کردم خیلی خوشگل شده بود 🦋 ♡ منم امادم 🙃 از زبان ♡ جیمین از اتاق رفت وقتی اومد تو یه جوری شد نمیدونم چرا 🤷♀️ رفتمو سوار ماشین شدم داشتم کمربند میبستم که گفت ☆ میدونستی خیلی خوشگلی🥰 وقتی اینو گفت مثل گوجه قرمز شدم🍅
( تو فرودگاه ✈) اسممون رو گفتن و سوار هواپیما شدیم من از پرواز میترسیدم بخاطر همین بیشتر موقع ها سعی میکردم با هواپیما مسافرت نرم☹ چشمامو بسته بودم تا شاید ترسم کمتر بشه که حس کردم یکی دستمامو گرفته اون جیمین بود 🥺 ☆ گفتم شاید از پرواز میترسی بخاطر همین دستاتو گرفتم 😊❤ ♡ ممنونم🥺❤ ☆ خواهش حدود ۲ ساعت بود که تو هواپیما بودیم داشت خوابم میبرد سعی کردم نخوابم اما خوابم برد از زبان ☆ داشتم به منظره پنجره هواپیما نگاه میکردم که یه چیز سنگین افتاد رو شونم اون ا/ت بود 🥺 چقدر کیوت خوابیده بود 💕 چند تا عکس ازش گرفتم 📸
هواپیما فرود اومد🛬 ☆ ا/ت ا/ت بیدار شو ♡آاا مرسی رفتیم تو فرودگاه و یه تاکسی گرفتیم و جلو یه هتل مجلل وایسادیم 🚕 که ....
بچه ها میدونم کم بود ببخشید ❤ امتحانا .... دیگه خودتون میدونید 😐😂 تا پارت بعدی بای 💖
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نمیزاری پارت بعد رو؟😐😐😐😐😐😐😐😐
خیلی وقته گذاشتم 😐
داستان تموم 😐
برو تو پرفم پیدا کن 😐
میدونم خیلی گیر میدم ولی دیگ داستان داره یادمون میره ها😂🤚🏻💜
تو برسیه 😭
شد یه هفته هنو منتشر نشده 🥲
تستچی منتشر کن اخه به کدامین گناه💔😹
وا خب چرا اینجوی میکنه ۱ هفته ک زیاده 😐
ناظرا کمه تعداد داستانا و تستا زیاد البته فک کنم 😹
هر چی ام میگیم تستچی ما رو ناظر کن نمیکنه که😐😹
انقدر پارت جدید دیر اومد فک کنم کسایی که میخوندن یادشون رفته اصن همچین داستانی تو تستچی وجود داره 💔😹
و همچنان با تستچی عزیز درگیریم بابا فازش چیه انقدر عدم میزنه اخر در راه برسی ما رو باید خاک کنین😐😂
جای خیلیییییی خوب داستانو پاکیدم که تستچی عدم نزنه 😐💔
اصن بهترین قسمتش و کات کردم که عدم نزنه 😐
اگه ایندفعه عدم بزنه از تستچی میرم 😭
نه نمیرم جدی نگیر ... 😹
فک کنم پارت جدید 3 روز دیگه بیاد اخه انتشار داستانا شد 1 هفته 😐😖
[انچه در پارت بعد خواهید دید😹]
☆این دختره اینجا چیکار میکنه 🤦🏻♂
☆ هیچی بیبی حرف اضافی میزنه بیا بریم
€متاسفم اما فقط یه اتاق داریم
♡ ببینم تو فک کردی من آشپزم
☆ چی تو واقعا میخوای من رو زمین بخوابم 🤨
♡ این اینجا چیکار میکنه 😱😱😱
☆ برو بیرون🤬
وای مرسی😍💜این بار عدم بخوره دیگه ب تستچی باید ف*ح*ش* دادا😂😂
😹😹😹
چون دیر شد یه انچه خواهید دید الان میزارم 😐😹💔
برسیکانجام نشد؟😂💜
😹😹 2 بار گذاشتم عدم خورد 💔
اگه این دفعه عدم نخوره احتمالا 4 روز دیگه بیاد 😐💔
توروخدا پارت بعد رو بزار😭😂💜مرسی😂💜
تو برسیه 💜
پارت بعد لطفا 😐💗
عدم خورد 💔
دوباره گذاشتم 😐
وای عالی بود خیلی خوب بود
تو رو خدا زود بنویس پارت بعد و مرسی
تو برسیه💕🍋