دوستان اینم قسمت ۵ به خاطر شما عشقا زود تر گذاشتم ولی اگر کم مینویسم به خاطر امتحانا هست پس ببخشید وقتی امتحانا تموم شد ۵ قسمت را برایتان پشت سر هم مینویسم بریم سراغ داستان لتس گو:
فردا صبح از زبان مرینت:فردا صبح که بیدار شدم و رفتم دم در خونه دیدم که هیچ کسی داخل شهر نیست 😵😵😵
هرچی داد میزدم کسی جواب نمیداد تا کلویی را دیدم
کلویی:مرینت دوپنگ چند حتما تو این کار را کردی سری تر تمام آنهارا بیار مگه به بابام میگم از شهر اخراجت کنه
مرینت:کلویی من این کار را نکردم راست میگم قصم میخورم تو کسه دیگه ای را تو شهر ندیدی؟
کلویی:نه مرینت:پس بیا بگردیم
داشتیم میگشتیم که یهو زدیم را دیدم
(لیدس باگ کسایی که قسمت سنگ شکن تنها را دیده باشن میشناسن)دیدم
سری اومد سمتم با هم حرف زدیم و بعد رفتیم سراغ گشتن
بعد هز آن لوکا را دیدیم و بعد آدرین
وای آدرین من و آن تنها وای به خودم اومدم دیدم بلند گفتم و بعد همه خندیدن ولی آدرین ناراحت شد نمیدانم چرا میخواستم بپرسم ولی روم نشد
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
عالی بود پارت بعد را زود تر بزار لطفا 🙏🙏
بچه رمانتیک باشه یا نه؟
آره ممنون
اولین نفرم🤩🤩🤩🤩