هلو کیوتم پارت ۴ میراکلس
فاصله مون تا شهر خیلی نزدیک بود . یهو یه فکری به سرم زد . تونستم هواپیما رو به سمت بالا هدایت کنم . به مرینت گفتم خطر رفع شد . مرینت جواب نداد یه لحظه رفتم پیشش دیدم بیهوش شده و یه پارچه رو دهنشه . یهو لایلا از پشتم اومد و گفت خب خب . آقای آگرست . خودت خواستی اینطوری بشه . گفتم چی؟ گفت من که گفتم اگه تو با من ازدواج کنی به مرینت کاری ندارم ولی الان دیگه تصمیمتو گرفتی .
اومدم بزنمش که یهو دیدم رفت . وای نه اون توهم بود . یهو از پشتم ظاهر شد و دستم رو گرفت و انداختم رو زمین . دست و پامو به صندلی بست .
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
سلام آجی عالی بود😍😍🤩🤩
محشره به تست های منم سر بزن بعدی رو زود بزار
مرسی عزیز دلم . چشم حتما شر میزنم . بعدی رو ۳ روزه نوشتم در حال تاییده
خیللییی خوبه تازه داستانتو خوندم پارت بعدی رو بذار
ممنونم ، چشم