
سلام به همگی ببخشید در گیر امتحانا بودم ولی 3 تا پارت براتون تو یه روز مینویسم
خوب یه زره بریم جلو نگهبانا اومدن معجزه گر ها رو گرفتن هم مال ادرین هم مال مرینت مریمت ادرین الان همسایه هستن و مرینت با خانواده جدیدش خیلی خوشحاله ولی یه روز در پارک ادرین در حال قدم زدن بود که .....
از زبان ادرین 👈 من الان 19 سالمه وقتش بود که برم قاطی باقالی ها انگشتری که خریده بودمو یه بار دیگه دیدم خیلی زیبا بود رفتم سمت اندره که لوکا رو با مرینت دیدم دستشو گرفته بود رفتم پیششون یه نگاه به مرینت کردم یه نگاه به لوکا 🍓 ادرین اون چیزی که فکر میکنی نیست 🐼 پس چی دیگه واضح تر از این 🍓 تو داری قضاوت میکنی منو لوکا فقط دوستیم (لوکا:💙) 💙 چیییییی دوست مرینت چرا نمیگی بهش دیگه وقتشه 🍓چی رو بگم 🐼 چییییی 💙 منو مرینت رابطه داریم 🍓 چی میگی لوکا رابظه چی 🐼 مرینت......ازت متنفرم 🍓 نه ادرین 😭 💙😈 با گریه رفتم از پارک بیرون مرینت داشت دنبالم میومد با عجله رفتم خونه تو اتاقم درو محکم کوبوندم پشت در نشستم گریه کردم یهو یه صدایی اومد (امیلی :⭐)⭐ ادرین 🐼 مامان 😥 ⭐ ادرین منو ببخش 🐼 نمیبخشمت تو منو تنها گذاصتی مقصر این ماجرا ها تو بودی ⭐ ادرین 🐼 اگه تو نبودی من ادم خوبی نمیشدم عاشق نمیشدم تو عاشق یادم دادی ⭐ الان چه حسی نصبت به اون داری 🐼 نفرت 😔⭐ نه این نفرت نیست این عشق و حساسیتی که نشبت به مرینت داری به نظرت مرینت این کار میکنه 🐼 نه اون نمیتونه این کار بکنه ⭐ خوب پس چرا ازش تنفر داری 🐼 نمیدونم ⭐ برو پیشش
از زبان مرینت 👈 رفتم دنبال ادرین ولی پیداش نکردم برگشتم سمت لوکا هولش دادم 🍓 مرسی ولی خیلی زود بود ( با گریه رفتم خونه وسایلمو جمع کردم مامانم به گریه اومد تو اتاقم همدیگر بغل کردیم بابا هم اومد همدیگر بغل کردیم (بابا مرینت : 📎 مامان مرینت 💥)💥 بخدا نمیخاستیم این جوری بشه 😭 📎 اگه من با اون همکاری نمیکردم این اتفاقات نمیوفتاد 🍓 اشکال نداره باید برم دیگه ( ماری نمیتونستم تحمل که من دارم میرم اون فلیکس لعنتی حتما منو میکشته رفتم دم در یه ماشین مدل بالا اومد دم در (فلیکس :🌚) 🌚 سلام ملکه ایندم 🍓 سلام 🌚 سوار شو قلب من ( طی این سال ها بابا با یه شرکت که فلیکس رئیس اونجا بود معامله کرد بعد از مدتی فهمید فلیکس یه جنابت کاره میخواست قرار داد لغو کنه که فلیکس منو دید عاشقم شد و گفت اگه منو یه عقد خودش در نیاره ادرین و خانوادمو میکشه منم مجبور بودم قبول کنم
از زبان ادرین 👈 بدو بدو رفتم خونه مرینت دیدم داره سوار ماشین میشه رفتم سمتش یه سری ادم جلوم گرفتم با تفنگ تحدیدم کردم 🍓 ادرینننننن هیچ وقت دیکه دنبالم نیا 🐼 مرینت نههههه خواهش میکنم 😢 🍓 متاسفم خیلی دوست دارم 🐼 من دوست ندارم عاشقتم 😔😭 🍓 خداحافظ برای همیشه سوار شد رفت 💧
دنبال ماشین رفتم ولی خیل تند رفت و بعد اخر اون جاده پاییزی محو شد 🍂🌿
اینم پارت جدید با یه زره تغییرات غمگین خداحافظ 🌿🍂
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
😭😭😭😭😭😭این اصلااااااااا خوب نیس😭😭😭😭😭