خب ارمیا عزیز بگویم یه رمان چند پارتیه که راجب شما و شوگا هست امیدوارم خوشتون بیاد اگه دوست داشتین یه دستتون رو برسونید به لایکه قربون شوما😂
🎤از چشم شوگا 🎤
باز هم مثل همیشه خسته و کوفته از کنسرت برگشتیم خونه. اینقدر خسته بودم که تا رفتم پیش عشقم( تختش😂) خوابم برد. فرداش ساعت 11 نامجون بیدارم کرد.
صبحانه خوردیم و آماده شدیم
رفته بودیم پاریس برای همین میخواستیم
یه گشتی بزنیم رفتیم برج ایفل و چندتا عکس انداختیم. اما از روی اجبار ماسک زده بودیم.
وقتی داشتیم بر میگشتیم تا سوار ماشین شیم از گروه جلو زدم و جلوشون به پشت راه رفتم. نامجون هی میگفت میخوری زمین. ( گوش بده بچه ناسلامتی ایکیو بالاس 😂)
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
20 لایک
دنبال شدی دنبال کن
عالییییییی لطفا پارت بعدی رو بزار💜
عالیییی😘