
سیلام هانی
من بدو بدو رفتم پالتو ام رو پوشیدم و دنبال آدرین رفتم . دیدم یه جا بردنش خیلی تاریک و ترسناک بود . دست و پاش و دهنش رو بستن . یهو همه ناپدید شدن . سریع تغییر شکل دادم . یهو از پشت آدرین لایلا شرور شده اومد . من سریع با یویوم گرفتمش . دیدم اونم توهم هست . دیدم آدرین داره داد میزنه . به آدرین دست زدم که دهنش رو باز کنم دیدم اونم توهم هست . یهو لایلا از پشت بهم حمله کرد . گوشواره هامو برداشت . کل بدنم داشت دیده میشد که یهو گربه سیاه اومد و نی لایلا رو شکوند . منم آکوما رو گرفتم .
به کت گفتم بزن قدش. یهو منو بغل کرد گفت مری خوبی . گفتم آره مرسی چیزیم نشد . رفتیم خونه . ناهار رو آماده کردم و خوردیم . آدرین گفت مرینت . گفتم جانم . گفت موافقی اسم بچه رو بزاریم مایا؟ گفتم چرا این اسم؟ گفت چون که مایا و مرینت خیلی بهم میان . گفتم آها از اون لحاظ . گفتم خب مایا آگرست . خوبه؟ گفت عالی . بعد از ناهار رفتم رو تختم . ...... این متن برای کودکان مناسب نیس🔞🔞🔞 لباسام رو کندم و رفتم زیر پتو . یهو آدرین از رو افتاد رو من . اونم لباسش رو کنده بود . هم رو بغل کردیم که یهو خوابمون برد . وقتی پاشدم دیدم آدرین محکم بغلم کرده . منم بغلش کردم
صبح پاشدم و با آدرین رفتم خرید سیسمونی. آدرین یه روزنامه خرید که تو راه بخونه . یهو دید عکس ما تو روزنامه هست و نوشته طراح معروف در کنار مدل معروف فرانسوی . بعد همه داشتم ما رو چپ چپ نگاه میکنن . یکم دقت کردم دیدم واییی همون روزی هست که لباسمون رو کندیم و همو بغل کردیم . منو آدرین با تعجب همو نگاه کردیم . آدرین دست مو گرفت و سریع بردم تو خونه....
آدرین داد زد حالا چه خاکی تو سرم بریزم . گفتم آدرین میخوای بریم یه شهر یا کشور دیگه؟ گفت آره آره فقط با چی بریم؟ گفت من یه هواپیما شخصی جور میکنم. گفتم باشه فقط سریع . منو تیکی و پلک رفتیم سریع وسایلمون رو جمع کردیم . بعد آدرین اومد خونه ، گفت تونستم یه هواپیما بگیرم ولی سریع فقط امروز بلیط داره . سریع کل خونه رو جمع کردیم و رفتیم .
رفتیم تو هوا پیما نشستیم . خیلی تمیز بود . آدرین گفت مرینت از دکترت پرسیدی میتونی با هواپیما بیای؟ گفتم آره پرسیدم ولی گفت امکان اینکه بچه ات بیوفته هست . آدرین گفت آخه الان داری میگی؟؟؟ گفتم حالا آروم باش اون لحظه موقع خوبی نبود که بهت بگم من یکم چشمامو روهم گذاشتم . از دید نویسنده: خلبان ها داشتن غذا میخوردن که یهو لایلا وقتی خلبان ها حواسشون نبود اومد و غذا هارو دست کاری کرد . از زبان مرینت : یهو آدرین داد زد مرینت . مرینت پاشووو . گفتم چی شده . گفت داریم سقوط میکنیم . گفت من میرم پیش خلبان ها تو همینجا بمون . گفتم لازم نیست به کفشدوزک و گربه ستاره ای تبدیل شیم؟ گفت نه نه . از زبان آدرین . رفتم دیدم خلبان ها رو زمین افتادن . یهو رفتم و دست به کار شدم . ولی انگار خراب کاری کردم . داشتیم سقوط میکردیم.مرینت داشت داد میزد......
مرسی که خوندی .
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بچه ها ببخشید چن روزه که دست درد شدیدی گرفتم .الان دارم رو تست بعدی کار میکنم
بزار دیگه خسته شدیم
چرا بعدی رو نمیزاری
به تستای منم یه سر بزن
خیلی خوب ببخشید چرا بعدی رو نمیزارید
محشر بود پارت بعد را هرچه زود تر بزار راستی اجی میشی ؟؟
فداتشم
آره چرا که نه
هستی هستم ۱۴ سالمه
شما ؟
منم مینا هستم و ۱۱ سالمه خوشبختم
عالی بود
سپاس