
خوب بریم که جای حساس بود 😁
دیپر به ارومی سرش رو برگردوند و : دیپر اینجا چیکار میکنی مگه نگفتم باید احتیاط کنیم ؟! دیپر : اوه عمو فورد شمایین ؟! فورد : پس میخواستی کی باشه ؟ حالا اینها رو ول کن زود باش بیا پیش بقیه دیگه کم کم راه میوفتیم ! دیپر : اوه باشه حتما ( دیپر نگاهی نگران به پشتش کرد ) فورد : مشکلی پیش اومده ؟ دیپر : نه بریم که بقیه منتظرن فورد : خب دیگه شما تنبلا زود باشین بیدار شین زود ! استنلی : فقط پنج دقیقه ی دیگه... فورد : اه خدا !! 😬 استنلی : باشه بابا بیدار شدم ! اه اصلا نمیزاره بخوابیم ! فورد : من نمیزارم ؟ تو که خودت الان یه ساعته گرفتی خوابیدی من نخوابیدم ! استنلی : یه ساعت ؟! اینکه خیلی کمه ! 😑 فورد : 😬

میبل : یعنی کمپ شبونه تمومه ؟ استنلی : اره عسلی اونم در حالی که هنوز صبح نشده ! فورد : باید زودتر از اینا راه بیوفتیم ! حالا هم زود باش بلند شو استنلی ! استنلی : باشه جناب همه چیز دان ! / اونا کم کم بلند شدن و اماده ی حرکت شدند فورد : خب دیگه حرکت میکنیم ! دیپر* : بهتره تا وقتی میرسیم دوباره یکم از کتاب رو بخونم ! ؛ دیپر شروع به خوندن کتاب کرد دیپر* : خب از سایه ی سیاه که چیزی دست گیرمون نشد ! پس بریم صفحه ی بعدی رو ببینیم ! عنوان : لکه مشخصات : یه احمق که دنبال کتاب های نخستینه آینه ای از حسادت دیپر* : کتاب های نخستین ؟ اونا دیگه چین ؟! همون لحظه صفحات کتاب تغییر کردند و جلد کتاب هم عوض شد و دیپر سریع کتاب رو انداخت

دیپر با تعجب به کتاب زل زده بود فورد : اتفاقی افتاده ؟ دیپر : امم نه همچی خوبه ! دیپر* : باید عادی رفتار کنم ! و الان چه اتفاقی افتاد ؟ اه اصلا هیچ ایده ای ندارم ! بهتره یه نگاهی به کتاب بندازم ؛ دیپر یکبار دیگر کتاب رو توی دست هاش نگه میداره دیپر* : انگار یه کتاب دیگه شده ! درش رو باز میکنه اما صفحات تغییر میکنند و یه صفحه ی دیگر رو میارند ، عنوان اون نوشته شده بود : قسمت ممنوعه رمز رو وارد کنید دیپر* : یه رمز ؟ ولی چه رمزی ممکنه باشه ؟ همه چیز داره عجیب و عجیب تر میشه ! شای_ فورد : یه چیزی اونجاست ! دیپر : چیزی شده ؟ فورد : فکر کنم یه چیزی پشت اون بوته هاست !
استنلی : عسلیا توصیه ی ایمنی یه میلی متر عقب وایسید 😁 فورد : بزن بریم ! ؛ فورد به ارومی بوته رو کنار میزنه و میبل : اینکه روبیه ! روبی : ها ؟ چی شده ؟ نمنه ؟! شمایین ؟ فورد : خوب انگار کسی که دنبالش بودیم رو پیدا کردیم ! روبی : منظورتون چیه ؟ استنلی : بزار ترجمه کنم 😁 منظورش اینه که قراره سلاحات رو ازت بگیریم و جلوتو بگیریم فورد : ممنون به خاطر ترجمه استنلی ! روبی : من هیچ سلاحی ندارم ! بعدشم منظورت از متوقف کردن من چیه ؟! دیپر : خودتو به اون راه نزن ما همه چیز رو میدونیم ! فورد : اگه هیچ سلاحی نداری پس این ساعت چیه ؟! روبی : نه اون ساعت نه ! برش ندار !
فورد : پس همین باید منبع قدرتش باشه ! دیگه هیچ کاری نمیتونی بکنی ! روبی : اتفاقای بدی میوفته ! فورد : اگه تو قدرتی نداشته باشی هیچ اتفاق بدی نمیوفته ! دیپر : حالا چیکار میکنیم ؟ فودر : خب یکم استراحت میکنیم و بعد هم برمیگردیم ! استنلی : خوب فرصت خوبی برای چرت ظهره ! دیپر : اصلا نفهمیدم کی زمان گذشت ! خوب شاید الان موقعیت خوبی برای رمز گشایی اون کتاب باشه ! ؛ دیپر کتاب رو از کوله پشتی اش دراورد و صفحه ای که محل وارد کردن رمز بود رو باز کرد دیپر* : خوب بهتره رمز های مختلفی رو امتحان کنم ! باید یه رمز باشه که_ چی ؟ معلوم نیست چند حرفیه !؟ کار سخت تر شد !
ولی جالب تر هم شد ! خوب شاید سایفر ؟ _ رمز اشتباه وارد شده است دیپر* : جالبه ! شاید جادوی سیاه ؟ _رمز اشتباه وارد شده است ؛ مقدار رمز های وارد شده زیاد است اماده برای خود تخریبی دیپر : اوه معلومه رمز اشتباه بوده چه توقعی داشتم و کاملا طبیعیه که اماده ی خود تخریبی بشه_ وایسا چی ؟! الان گفت خود تخریبی !؟ _شمارش معکوس : 10-9-8... دیپر : شمارش معکوس ! عمو فورد عمو فورد ! فورد : چیه چی شده ؟! دیپر : عمو ! این کتابه شمارش معکوس داده !! فورد : چی !؟ همه زودتر از کتاب دور شین ! زود باشین ! روبی : ها ؟ چیزی شده ؟ چرا دارین وسایلتون رو جمع میکنین ؟ دیپر : کتابی که دستم بود داره شمارش معکوس برای خود تخریبی میده !
روبی : یه کتاب ؟ دیپر : اره ! روبی : خود تخریبی ؟ دیپر : اره !! روبی : احیانا جلدش عجیب غریب نبود ؟ دیپر : اره !!! روبی : پس نمیشه وقت رو تلف کرد ! ( طناب ها پارت شدند و اون با سرعتی که باعث دیده نشدنش میشد به طرف کتاب حرکت کرد ) روبی : اینا هاش ! فورد : داری چیکار میکنی !؟ روبی : کاری میکنم که به فنا نریم ! استنلی : فقط سریع ! روبی : باشه ! خوب باید چیکار میکردم ؟! کتاب : 3-2.. روبی : ( خیلی زیاد سریع ! ) اینجانب کاربر اصلی با کد شناسایی 05054 دستور خنثی سازی کتاب رو میدم ! کتاب : 2-1 و... روبی : زود باش ! کتاب : کد شناسایی یافت نشد ! 3-2.. روبی : دهه درد بگیری کتاب کهنه ی گل گرفته ی به درد نخود ! ؛ و با یه مشت به جون کتاب میوفته و
بعد 5 دقیقه کتاب : به خدا کد شناسایی شد به ولله شناسایی شد نزن !! غلط کردم نزن ! روبی : تا تو باشی دیگه از این مسخره بازیا در نیاری ! کتاب مسخره ! ( بعد اینکه بلند میشه و دستاش رو میتکونه ) : خوب دیگه مشکل حله ! استنلی : همینه اینجوری بمب خنثی میکنن بقیش سوسول بازیه ! فورد : تو یکی فعلا حرف نزن ! میبل : چقدر باحال ! دیپر : ولی اون هنوز یه دشمنه ! فورد : درسته ! دیپر : راستی تو اونجا گفتی مارسیس درسته پس اسمت روبی نیست ! روبی : خوب..اممم اره خب که چی ؟ فورد : دیدین ؟ اینم یه دلیل دیگه که نمیشه بهش اعتماد کرد ! مارسیس : اوه دوباره شروع شد من دیگه با اجازه رفع زحمت میکنم ! ( در همین حین که اونا داشتند جر و بحث میکردند کسی که همه ی مدت داشت اونها رو میدی کم کم خودشو نشون میده )
مارسیس : ساکت ! فورد : نخیر این هنوز_ مارسیس : یه لحظه زبون به دهن بگیر ! یه چیزی داره نزدیک میشه !...اون پشت ! _ اوه اوه بالاخره ! مارسیس : اوه دورباره تو ؟ اخه الان ؟! چرا ؟ به کدامین گناه !!؟؟ همه به سمتی که مارسیس نشون داده بودند برگشتن و یه موجود سیاه که کلی چشم هم اطرافش بود دیدند فورد : اون دیگه چیه !؟ مارسیس : دردسر ! دیپر : من اون رو توی کتاب دیده بودم ! مارسیس : اوه پس کتابمو هم خوندین ها ؟! دیپر : کتاب تو ؟! مارسیس : معلومه ! این کتاب منه ! دیپر : نخیر من این رو توی جنگل پیدا کردم ! مارسیس : یعنی_ ناشناس : اوه اینقدر به من بی توجهی نکنین ! مارسیس : تو یکی ببند ! من اصلا میرم ! ( بعد یه دروازه باز کرد و وقتی خواست وارد بشه : یه چیزی درس نیس ! اوه نه ساعت رو فراموش کردم ! ؛ و همون لحظه اون دروازه از کنترل خارج شد و همه چیز رو درون خودش کشید ( ناشناس در حال کشیده شدن درون دروازه ) : همون مارسیس قدیمی ! مارسیس : ببند !!

این داستان ادامه دارد...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نمیدونم چرا ولی مارسیس رو دوست دارم😐😑
افتضااااح عالی بود😌
ج.چ: مطمئن هستم که به جای بدی ختم میشود 😛
ممنون 😂
عالییییی گفته باشم من عکس کم اوردم عکس این پارتو برای داستان خودمم میزارم نگی نگفتی 😂
باش راحت باش من همیشه تو نت ولم عکس جمع میکنم 😂
افرین بچه خوب 😂😂
😂😂😂😂
عالی بود
ممنون💖
ویپر هرچی میخوای بگی بگو ولی به جان خودم چون این پارتو من بررسی کردم من اولین نفرم😂
راستی عالیییییییییی بود
پارت بعدی رو زودتر بنویس تا دوباره مثل اون دفعه بهت گیر ندادمممممممم
ایشالا وقت گل نی 😂
بمیری خوب بنویس پارت بعدیو دیگه لامصب😂
خوب میمیرم پارت بعدو بنویسم مشکل داری ؟ 😂
تازشم الانا دیگه یه ترفند دارم همون روزی که تست رو تکمیل میکنم همون روز هم منتشر میشه 😂 الان باید گرفته باشی که نابود شدم این پارتو بنویسم 😂
😂برام مهم نیست بدو برو بنویسسسسسسسس😂
اینقدر گفتی همین الان پارت بعدو هم نوشتم 😂
هورتااااااااا😁😂
از این به بعد باید به بقیه هم همینجوری گیر بدم معلومه که کارسازه😂
😂😂😂😂😂
عالییی 🤩🤩🤩
زوووود ادامش رو بنویس
💙💙💙
تشکر 😊
عالی بود💙💙💙💙💙💙
ممنون 💙