
سلام ♡♡☺.......شرمنده نمیدونم چی بنویسم 😂😂
از زبون الی : بعد از کنسرت رفتم خوابگاه 😩 که با لی هی که سرش رو توی دستاش نگه داشته و میگه چرا چرا مواجه شدم 😨 الی : چیشده ؟😨 لی هی خوبی ؟ لی هی : بنظرت من خوبم 😐 ؟ الی : امممم ... نه 😐💔 لی هی : 😐 الی : خب چیشده ؟😐 لی هی : دفتری که توش شعر و آهنگ نوشتی رو گم کردم 😢😖😭😭الی لطفا دعوام نکن 😭😭 الی : هن 😐 ؟ تو چیکار کردی 😐💔 ؟ لی هی : لطفا عصبانی نشو😭😭 الی : باشه گریه نکن کاریه که شده ☺☺ راستی یه خبر خوبم برات دارم 😀😀 لی هی در حالی که اشکاشو رو پاک میکرد گفت : چی 💔 ؟ الی : مغازه خانم مین هو سا رو پیدا کردم 😄😄 (خانم مین هو سا رو که یادتونه😐 دوست مادر لی هی درواقع مادر لی هی نه اصن چرا دارم میگم 😐 برو جلو تر خودت میفهمی 😐💔 )
لی هی : واقعا 😃😃 ؟ الی : آره 😄 میخوای ساعت شیش بریم پیشش ☺ ؟ لی هی : آره هرچه زودتر بهتر 😄 . الی : پس حله 😁 میگم الان ساعت چنده 😕 ؟ الی : امممم الان ساعت چهار و نیم 😐 . لی هی : نظرت چیه الان بریم بیرون دور دور 😁 ساعت شیش هم بریم پیش مین هو سا 😀 الی : باشه ☺ از زبون لی هی : به الی گفتم بریم دور دور اونم گفت بریم رفتم لباسامو عوض کنم (واسه لباس خودتون هرچی دوست دارین تصور کنین ) بعد رفتم از اتاق بیرون الی هم لباسش رو عوض کرده بود اون واقعا دوست خوبیه 😊 الی : بریم ☺ لی هی : بریم 😊 رفتیم اول بستنی خوردیم الی : هوی لی هی چه طعمی 😐 ؟ من : نعناع ☺ الی 😐😐 باش . بعد بستنی رفتیم پاساژ لباس دیدیم اما نخریدیم😩💔
نگاه به گوشی کردم دیدم ساعت شیشه 😨 من : الی هوی الی هوی الی 😐 الی : چیه 😡 ؟ من : ساعت شیشه 😑 الی : وات 😶 من :😐💔 الی : چته ؟ این بز منو نگاه میکنی بیا بریم 😐 بعد دستم رو گرفت و به سمت مغازه خانم مین هو سا رفتیم. ..دم در مغازه .... وارد مغازه شدیم یه عطاری بود 😐 الی : ببخشید خانم مین هو سا اینجا هستن ؟😕 یه پیرزنی گفت : با اون چیکار دارین 😐 ؟ الی : اممم اومدیم چندتا سوال در مورد خانم شین هیو ازشون بپرسیم ؟ وقتی الی گفت شین هیو انگار اون خانم شکه شد 😨😨
گفت : شما چیکاره شین هیو هستید 😡😡 الی : ... الی خواست حرف بزنه که من گفتم : من دخترشون هستم 😌😌 خانمه : من مین هو سا هستم اومد جلو و دست من رو گرفت و گفت : میدونستم میای 😢😳
الی : میشه بگین چرا شین هیو کشته شده ؟ 😐 مین هو سا : منو مادرت با یه خانم دیگه سه تا دوست صمیمی بودیم ☺ شین هیو یه دختر شجاع و کنجکاو بود ☺ توی دانشگاه ما یه دانشمند بود که خون زیست محیطی رو ساخته بود خونی که خیلی بیشتر از خون واقعی کار و عمر بیشتری میکرد شین هیو داخل دانشگاه که بود ازدواج کرد تورو باردار بود هنوز ب دنیا نیومدی که اون اتفاق شوم افتاد 😧💔 من : چ... چه ..اتفاقی ؟ مین هو سا : ما رفتیم پیش استاد (همون دانشمند ) که درباره این خون بیشتر به ما توضیح بده 😑 که افراد جی سان (یادم نیس فک کنم اسمش این بود شما به بزرگی خودتون ببخشید ) اومدن جی سان یه آدم سودجو عوضیه 😠 برای عمر بیشتر اون خون رو میخواست به استاد و ما حمله کردن شین هیو خون رو برداشت و از در پشتی فرار کرد و یه جا قایم شد وقتی افراد جی سان اونو پیدا نکردن و رفتن اون دل درد شدید گرفت 😖💔
فلش بک 🎥 از زبان شین هیو : وقتی اونا به استاد و دوستام حمله کردن من خون رو برداشتم و فرار کردم یه جا قایم شدم که دل دردی بدی حس کردم 😖😖 شین هیو : آخه الان وقت ب دنیا اومدن بچه 😐💔💔 نمیدونستم کاری بکنم خون رو به خودم (اونی که میگم خون نیست یه مرده خون سازه که خونی با ویژگی هایی که میدونید میسازه ☺ ) تزریق کردم و خودم تنهایی بچه رو ب دنیا آوردم پایان فلش بک 📹 مین هو سا : وقتی شین هیو فرار کرد چند دقیقه بعد منم فرار کردم داشتم میدویدم که چشمم به شین هیو که با تفنگ کشته بودنش و تو که تو بغلش بودی افتاد 💔💔
مجبور شدم تورو با خودم آوردم گذاشتم پیش مادر بزرگت و لی هی تو دختر .....................تمام ممنون که خوندی کیوتم💖💙
تو نتیجه آنچه خواهید خواند هست آگه خواستی بخون کیوتم😊💖💙
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
💙💙💙
خیلی خوب 😐
عالی برم بعدی بخونمعالی برمم بعدی بخونم😍
ممنون 😚💙