8 اسلاید صحیح/غلط توسط: Off انتشار: 3 سال پیش 31 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب این یه مقدمه راجب داستان کویین آرمی هستش میخوام با شخصیتا آشناتون کنم و بعضی وقایعو واستون شرح بدم....
شخصیت اصلی داستان: نام:سلنا...نام خانوادگی:اوکانر ... ملیت:آمریکایی...سن:۲۲...رنگ پوست سفید ...رنگ چشم سبز ... موهای بلند و فرفری مشکی.....چیزایی که باید درباره ی این شخصیت بدونین....سلنا توی یک خونواده ی گنگستر امریکایی بزرگ شده و برای همین توی آمریکا اونو میشناختن و تا حدودی ازش میترسیدن هم برای خوانوادش و هم برای اینکه این دختر با وجود اینکه دختره اما توی دعوا های خیابونی از پسرا کم نمیاره .... یه برادر به اسم برایان داره و معمولا با اون اهنگ میسازه و میخونه ....سلنا ارزو داره یه رپر کیپاپ بشه چون دوس داره این کارو ولی پدرش با این کار مخالفه ....برایان برادر دوقلو ی سلنا هستش و نقش مهمی توی آینده ی سلنا داره ...برایان و سلنا یه رفیق صمیمی به نام زین مالک دارن(😂😂امکان نداره زین مالکو نشناسین اینجا هنوز زین خواننده نشده مثلا ) و با اون آهنگ میخونن و مینویسن البته زین اواسط داستان وارد میشه اما الان یه معرفی ریز گفتم ازش داشته باشم.... اینجا شاید درگیر مثلث و مربع و پنج ضلعی های عشقی زیادی بشیم البته شاید و امکان داره بعضی از این اشکال عشقی به گل بشینن ولی خلاصه که من روی این داستان زیاد فک کردم امیدوارم خوب از کار دربیاد... خب به نظرم داستانو شروع کنم نمیخواد مقدمه بچینم😂 بریم که داشته باشیم پارت اول داستان کویین آرمیو💜👑
تازه از دعوا برگشته بودم هر پنجشنبه با برایان و دوستاش قرار دعوا تنظیم میکردیم و چون همه میدونستن ک من دخترم یکم معرفت به خرج میدادن و میذاشتن از پنجه بکس استفاده کنم امروزم زدیم بچه های محله ی کرانستونارو شل و پل کردیم هر خونواده ی گنگستر یه محله داره ک توی اون زندگی میکنن خانوادشون و براییکه مشکلی پیش نیاد یه محدوده ی بی طرف انتخاب کردن برای خوانواده هایی که با این بحث جدلا مشکل دارن و کلا طرف هیچ خونواده ای نیستن البته ما اوکانرا با همه ی خانواده های نیویورک دعوا نداریم فقط با کرانستونا امروزم رفتیم توی محله ی بی طرف و یه دعوا ی حسابی کردیم ولی طبق معمول ما بردیم البته زین دماغش فک کنم ترک برداشت ولی در کل آسیب چندانی ندیدیم با اینکه چن وقتیه رفتم توی ۲۲ سال ولی عین بچه ها پایه ی دعوام چون خیلی حال میده امشب قراره با زین برم ضبط البته اگه دماغش خوب باشه یه آهنگ نوشته گفته اینو واسه من و خودش نوشته نه اینکه بگم زین روم کراش داره و اینجور خزعبلاتا ولی دوسم داره به عنوان خواهر همسن و سال خودش و این طبیعیه چون از بچگی باهم بزرگ شدیم و بابا ی زین مورد اعتماد ترین شخص پدر من توی دایره ی بیزینسش بود از اتاقم اومدم بیرون و رفتم ببینم برایان چیکار میکنه اع تو اتاقش نیس که زنگیدم بهش رد داد و پیام داد جاییم نمتونم جوابتو بدم ولی بچه هارو جم کن بیاین پاتوق شرقی محله کرانستون ... ینی چی ما وقتایی اونجا میرفتیم ک میخواستیم ب بچه های کرانستون شبیخون بزنیم ولی الان ک تازه از دعوا برگشتیم شاید اتفاقی پیش اومده فورا زنگ زدم به بچه ها سوار ماشین شدیم و رفتیم ماشینو توی محل بی طرف پارک کردیم اینجور وقتا که حس میکردیم اتفاقی قراره رخ بده چاقو برمیداشتیم تا از خودمون دفاع کنیم قاچاقی وارد محلشون شدیم و رفتیم پاتوق شرقی که دیدم برایان روی زمین دراز کشیده و دستشو روی شکمش گذاشته دوییدم سمت برایانننن چت شدههه .... دستشو نکا کردم چاقو خورده بود نه یه دو ضربه چار ضربه چاقو خورده بود زبونم بند اومده بود... ب..برایان چه بلایی سرت اومده ....با کلمات بریده بریده گف چارلی (پسر آرنولد کرانستون رییس گنگسترای کرانستون) .... بیلی و هری برایانو ببرین بیمارستان زین ، جک و لئو شماها با من بیاین ... خون جلو چشامو گرفته بود فقط میفهمیدم ک هرکی میگف یه اوکانر تو محل کرانستون چکار میکنه با چوب بیسبال توی سرش میکوبیدم پنجه بکسمو تو انگشتام کرد و چاقومو توی اون دستم ...لئو زنگ بزن این بزدل احمق بیاد بیرون ...+سلنا میخوای چیکارش کنی ... زده باید بخوره کسی ک جرئت کرده چاقو روی برادر من بکشه باید اینقدر زدش ک بمیره...+میدونی اگه بکشیش جنگ درست میشه...فرقی نمیکنه اگه بلاییم سر برایان بیاد همینجوری میشه زنگ زدم ب بابام ....
الو بابا.... چی شده سلنا ... چارلی زده برایانو ابکش کرده ...چی چطوری جرئت کرده پسره ی بووووق.....تکلیف چیه من و بچه ها جلوی خونه ی چارلییم... خونشو بریزین...یه خنده ی شیطانی روی دهنم نقش بست و قط کردم بچه ها از مقامات بالا دستور رسیده خونشو بریزیم ... جک گف پس تو برو عقب ما چارلیو میاریم تو ابکشش کن ...رواله... هدفونمو روی گوشم گذاشتم و دچیتا(سولو ی شوگا) رو پلی کردم بهم جو میداد این اهنگ از طرفیم چون یه ارمی متعصب بودم خیلی سعی میکردم صدا ی بی تی اسو ساپورت کنم(یه کلمه ی من در اوردیه ب معنی این ک دوس داره صدا ی اونارو کپی کنه و مثه اونا بخونه البته سلنا قصد بدی از این کار نداره فقط ب عنوان یه فن سلنا خیلی خوب میتونس صدا ی یونگیو در بیاره ) باورم نمیشه تو این شرایط دارم ب اینحور چیزا فک میکنم پسرا اومدن و چارلیو جلو پام انداختن پامو زیر چونش گرفتم و سرشو بالا اوردم...جدیدا یه موجود کثیف تر از موش پیدا شده ک میتونه توی شرایط پرچم سفید بیاد خون بریزه...+به دردونه ی اوکانر نکنه توعم دوسدداری مثه داداشت ب درک واصل بشی...اسم داداش منو ب زبون نیار بی همه چیز و با پنجه بکس توی صورتش کوبیدم دهنش خونی شد...+شروع کرد ب بلند بلند خندیدن میبینم کفری شدی خب چرا نمیزنی میدونی ک رفیقام تو راهن پس سریع دخلمو بیار ک الان وقتشه بمیری ...خفه شو حرومی و با پام لگد محکمی ب زیر چونش زدم افتاد روی زمین .... پسرا خوشم نمیاد ب چیزا ی کثیف دس بزنم چار ضربه چاقو ب برایان زده هشتا ضربه بش میزنین یه جا ولش میکنین تا بمیره برا خودش دستامو توی جیبم گذاشتم و رفتم ک بابام زنگید .... چیشده بابا.... برایان اینجا نیس... کجایی شما... من بیمارستانی ک توی محل خودمونه....حالش زیاد خوش نبود بچه ها بردنش بیمارستان منطقه ی بی طرف چون نزدیک تر بود... چیکارش کردی اون پسرور..... هشتا ضربه چاقو در مقابل چارتا ...خوبه از اونجا دور شو اونورام افتابی نشو ...خب و قط کرد گوشیو من پیاده بودم قرار بود پسرا با ماشین برن و چارلیو یه جا بندازن پیاده یکم طول میکشید برسم ب منطقه بی طرف وقتی رسیدم و وارد بیمارستان شدم دیدم وین (بادیگارد بابا ی سلنا) یقه ی لباس رییس بیمارستانو گرفته و بلندش کرد و داره سرش داد میزنه چی شده بود دوییدم ببینم برایان کجاس وارد ی راهرو شدم و همه ی نوچه های بابا ب دیوار تکیه داد بودن رد شدم از کنارشون کنار بابا ی زین وایسادم عمو چی شده... امیدوارم قوی باشی ... وارد اتاق برایان شدم بابام چشماشو بسته بود و اخم کرده بود و داشت چشما ی برایانو با دستاش میبست داد زدم ... بابااااااااااااااا چیشدههههه چرا داری چشاشو میبندیی...برادرت رفت پیش مامانت.... نهههه نه اون حق نداره چنین کاری بکنه نه برایان منو تنها نمیذاره.... رفتم کنار تختش و تند تند به صورت برایان میزدم برایان داداشی پاشو ضایع کن اینارو اینا میگن مردی میدونم داری شوخی میکنی میخوای ببینی چجوری میشم پاشو دیگه لوس نکن برایان ...همونجا کنار تخت نشستم و گریه زاری راه انداختم بابام بلندم کرد و بغلم کرد ...+میدونم سخته دخترم ولی باید تحمل کنی قراره جنگ راه بیووفته پس تورو میفرستم کره نمیخوام توعم اسیب ببینی ...واسه چی کره...برایان ازم خواست گفت اونجا میتونی ب هرچی ک ارزوشو داشتی برسی... دوباره زدم زیر گریه ...بابام پیشونی برایانو بوسید و رفت بیرون منم داشتم ب چشای برایان نگا میکرد به چشایی ک واسه همیشه بسته شده بودن
...... یه هفته از مرگ برایان میگذشت برادری که توی این ۸ سالی ک مامانم رفته بود برام هم برادر بود هم مامان بود هم بابا بود هم دوست هم پشتیبان برایان خیلی هوامو داشت سرمو روی شونه ی زین گذاشته بودم ... زین پاسپورتمو گرفتی ...نه ولی الان از برگشت میگیریم ... باشه ... نمیخوای بریم ...یکم دیگه صب کن خورشید غروب کنه غروب خورشید از بالا ی کوه قشنگ تره ...سلنا تا کی میخوای اینقدر افسرده باشی افسردگی میگیرت... میگیرت؟من الان تو افسرده ترین مودمم از این حالت افسرده تر نداریم بیا بریم پاسپورتمو بگیریم من یکی واقعا حوصله ی جنگ و دعوا های چرت کرانستونو ندارم ....راستی سلنا یه چیزی... چیشده.... چارلیم مرد....مبارکه ...هدفونمو گذاشتم روی گوشام اهنگ فیک لاو پلی کردم هوف این اهنگه خیلی حالمو عوض میکرد به هرحال الان باش حال میکنم از کوه اومدیم پایین سوار ماشین شدیم.. زین یه پلاستیک داد دستم ... چیه این؟... بازش کن... یه هودی سفید؟ ... وقتش نیس لباس سیاهو از تنت دربیاری .... زین هنوز یه هفتس... تا چار روز لباس مشکی تنشون میکنن نه تا صد سال....الان من اینو چکار کنم.... تنت کن .... تنم کنم راضی میشی... اره... خیله خب هودی سیاهمو در اوردم زیرش یه تاپ مشکی داشتم هودیی ک زین برام خریده بود پوشیدم چجوریه.... خوبه بت میاد ... کلاهشو سرم کردم و بندشو کشیدم تا روی چشامو بگیره و سرمو به صندلی تکیه دادم سعی کردم بخوابم .............. حجم عظیمی از اب روی صورتم ریخته شد.... اع زین چته ... بابا از بس خوابیدی حوصلم پوکید...اع خب حالا هرچی حوصله میخوای دانلود کن ... بگیر بابا اینم پاسپورتت ... عررر مرسی زین ...یه چیز دیگم دارم ... چیه ... تا حدس نزنی بت نمیگم ... اع چندش بازی در نیار دیگه... خب بگو شاید درست حدس زدی... بلیط هواپیماس؟ ... هوشت قابل تحسینه دختر بیا اینم بلیطت بلیط برگشت نگرفتم تا خودت هروقت خواستی برگردی ... واسه کی هس؟....پسفردا... اوکی در ماشینو باز کردم تا پیاده بشم ولی با خودم گفتم اون ک وظیفش نیس برام پاس و بلیط بگیره برایان همیشه میگف میخوای ادمای دورت دوست داشته باشن مثه برده باهاشون رفتار نکن برگشتم توی ماشین زینو بغل کردم... مرسی زین این کاراتو هیچوقت یادم نمیره.... داداش کوچیک برا اینجور وقتا بدرد میخوره دیگه... تو ک ازم کوچیکتر نیستی هنوز دو ماهم بزرگ تری .... گاهی وقتا کوچیکی و بزرگی ب سن و سال نیس ب اینه ک چقد اطرفیانتو شاد نگه داری ... اینو برایان میگف... اره ... شبت بخیر زین ... شب توعم بخیر سلی... رفتم توی خونه بابا و رفیقاش داشتن کازینو بازی میکردن رفتم بالا تا برم بخوابم خوابم نمیبرد نشستم یکم کره ای کار کنم ببینم چیزی یادم مونده(سلنا مامانش کره ای بوده برا همون دست و پا شکسته کره ای بلده حرف بزنه)
دو روز بعد .. زین تا فرودگاه رسوندم و از اونجا ب بعد همراهیم کرد تا سوار هواپیما بشم (اقا برای تاکید بیشتر میگم زین از بچگی با سلنا دوست بوده واسه همین اینقدر باهم صمیمین واسه عشق و عاشقی زوده هنوز😂💔) زین: سلنا موراقب خودت باش خب تو اونطرف کره ی زمینی من اینور پس اونجا نمتونم مواظبت باشم خودت بهم قول بده خودتو توی دردسر نندازی بهم زنگ بزن همیشه مشکلیم واست پیش اومد یه زنگ بهم بزن من خودمو بهت میرسونم....مرسی زین بغلش کردم و رفتم توی هواپیما همیشه یه ترس عجیب از هواپیما داشتم اگه برایان پیشم بود الان دستمو میگرف و میگف هیچ دلیلی واسه ترسیدم وجود نداره وقتی من اینجایم ... یه خنده ی تلخ زدم و سرمو به پنجره چسبوندم و منتظر شدم تا برسیم ....صبح ساعت ۵ رسیدم کره بابام یه خونه واسم گرفته بود خداروشکر از لحاظ مالی مواظب بود پول خونم نیوفته 😂 رفتم ببینم خونم کجا هستش رسیدم ب خونم تر و تمیز بود رفتم و روی تخت افتادم خسته بودم از بس نشسته بودم یکم ب بدنم کش و قوس دادم و بعد رفتم تا وسایلامو مرتب کنم اول از همه عکس خودمو برایانو روی عسلی کنار تختم گذاشتم و بعد رفتم لباسامو توی کمد بچینم کارم ک تموم شد میخواستم زنگ بزنم برام پیتزا بیارن ولی در یخچالو باز کردم دیدم وره خوراکیه به بابام پیام دادم و ازش تشکر کردم هم برای خونه هم برای خوراکیا خیلی گشنم بود خوراکیا رو گذاشتم روی میز تا بخورم( انقد عاشق پیتزاس ک صبحونه هم پیتزا میخوره دس مریزاد😂) ولی یادم اومد اییی ب زین زنگ نزدم زنگ زدم بهش جواب داد ولی صفه سیاه بود ... زین چرا صفه سیاهه چرا تصویر نداری... چون ساعت دو شبه و ملت خوابن.... جررر اینجا ک ساعت ۹ صبه ... بله یه چیزی وجود داره ب اسم اختلاف زمانی اونجا روزه و اینحا شب ... اوکی نمیخواستم مزاحمت بشم فقط میخواستم بگم رسیدم... اوکی مراقب خودت باش شبت بخیر .... با اینکه اینجا صبه ولی شبت بخیر و قط کردم یعد از ظهر قرار بود برم ببینم چجوری میتونم خواننده ای ایدلی چیزی بشم رفتم به کمپانی بیگ هیت و گفتم میخوام ایدل بشم اما سابقه ی کار اموزی ندارم مسئولش گف باید حداقل دو سال کاراموزی داشته باشی ... خب چیکار کنم من حوصله ی کار اموزی و اینجور چیزا رو ندارم... گف خب از ی راه دیگم میتونی ایدل بشی ... خب میشنوم... بعضی گروه های کیپاپ فراخوان برای جذب خواننده میدن تا اینجوری یه تنوعی برا گروهشون بشه و طرفدارایی ک استعداد خوانندگی دارن شانس ایدل شدن داشته باشن ... کدوم گروها اینحور فراخوان هایی دادن تا به حال... گروه های ایتزی، بی تی اس ، پشم گوسفند(گفتم خالی از لطف نیس چنین گروهی بین این گروهای خفن باشه😂😂😂)و تی اکس تی البته خیلیا برای فراخوانشون ثبت نام کردن و چون تعداد خیلی زیاد بود برای همون یه آزمون برای اوتایی ک میخوان شرکت کنن برگزار میکنن و از بین اونا ۲۰ نفر برای هر گروه انتخاب میشن تا خود بچه های گروه از بینشون یکیو انتخاب کنن .... چنتا سوال دارم سوال اول اینکه بی تی اس چرا فراخوان داده و اینکه یه دختر میتونه ازمون بده برای رفتن ب بی تی اس و یخ سوال دیکه منابع ازمونش چیه.... بی تی اس برای طرفداراش اینجور شرایطیو محیا کرده تا نفر خشتم برای تیمشونو انتخاب کنن برای جنسیتش چیزی نگفتن پس میتونی شرکت کنی منابع ازمونشم به اهنگ و موسیقی و اینا مربوطه و چنتا سوالم درباره ی خود گروها میاد و اینکه چقد دربارشون اطلاعات دارین... خب کی برای ازمون بیام ... الان میخوای ثبت نام کنی برای ازمون بی تی اس... اره ... خب ازمونش هفته ی دیگس و همینجا برگزار میشه ...اوکی
رفتم خونه تا یکم اطلاعاتمو تقویت کنم و ب زین زنگ بزنم اونجا تقریبا باید ساعت ۱۰ صب میبود زنگ زدم بهش ... زین سلام چخبر .... سلام سلنا چطوری ... خوبم ... چخبر چیکارا کردی.... همه ی اتفاقات امروز براش توضیح دادم خوشحال شد و گفت ببینم تو زود تر خواننده میشی یا من ... خندیدم و گفتم باشه ببینیم ...زین:سلنا یه چیزی ... چیشده ... امروز رسما جنگ بین اوکانرا و کرانستونا شروع شد طلفات ندادیم ولی همچنان حمله میزنیم سمت محلشون.... مواظب خودت باشی زین من برایانو از دس دادم تورو نمیتونم از دس بدم... باشه مواظبم خب من میرم به کارات برس فعلا... خدافظ ... روبه روی اینه نشستم تا موهامو شونه کنم خیلی بلند شده بودن میخوام برم کوتاهشون کنم تکراری شدن برام اما حوصله ی اینو نداشتم دلم گرفته بود رفتم از خونه بیرون توی شهر راه میرفتم بی هدف رسیدم به یه مجتمع خرید بزرگ ک یه ساختمون چند طبقه بود رفتم توش واو اینجا مال برند گوچی بود چقد خفن بود لباساش وارد یکی از مغازه هاش شدم و یه لباس خیلی خوشگل و شیک خریدم نمدونم چرا خرید کردن حالمو خوب میکرد از مغازه رفتم بیرون و تققققق به یه نفر خوردم و افتادم دستمو گرفت و بلندم کرد چیزیت ک نشد لباسامو تکوندم و گفتم نه سرمو بالا اوردم و دیدم عاااااو به چه شخصی اصابت کردم جونگ کوکیه جذاب زبونم بند اومده بود .... واووو تو حونگ کوکی؟... خددید و گفت واوووو تو ارمیی؟....گفتم ارهههه باورم نمیشه اینجوری ملاقاتت میکنم خیلی ذوق کردم دیدمت .... انتظار داشتی چجوری ملاقاتم کنی ... نمیدونم شاید توی فن ساید یا شاید توی پذیرش خواننده ... عهه فکر میکنی میتونی ستاره ی هشتم باشی .... اره من خیلی زحمت کشیدم تا بیام اینجا معلومه که میتونم... از روحیت خوشم میاد خب خوشحال شدم دیدمت ارمی امیدوارم دفه ی بعد به عنوان ستاره ی هشتم ملاقاتت کنم ... مرسی منم از دیدنت خوشحال شدم جونگ کوک خدافظ.... خدافظ ارمی و یه قلب خوشگل موشگل انگشتی برام گرفت .... هوفففف چقد ذوق کردم خیلی شاد و خوشحال رفتم سمت خونم ....
خببب تا همینجا بسه پارت بعدی برای وقتی که بالا ی بیستا لایک بخوره و حد اقل ده تا کامنت گذاشته باشید 🥺💔
چالش: فک میکنید مثه داستان قبل ک درباره ی تهیونگ بود این یکی درباره ی کیه ؟😁♥️دوستون دارم تا پارت بعدی
راستی اینو حتما بخونین یه فکرایی توی سرمه میخوام با یکیتون یه داستان مشترک بنویسم البته برای تابستون اما از الان میگم ک بدونم با کی قراره بنویسم توی کامنتا اسمتون و سنتونو مینویسید و آیدی تلگرامتون اگه تلگرام ندارین ایدی شادتونو بذارید اگه دوسدندارید ایدیتونو توی کامنتا بذارید بگید تا من ایدیمو بذارم براتون قراره یه داستان خفن درست کنیم اینکه چجوری داستانو درست کنیمو خودم توی پی وی بهتون میگم مرسی ک همکاری میکنید ♥️♥️🔥
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
گود گود💃👌❤️
پارت بعدی رو بزار لطفا🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻❤❤❤💜💜💜
ادامههههههه
چشم ببینم چقد لایک میخوره🥺
افرییین اداامه بدهه عمههه👏🏻👏🏻😍
منتظرم😐❤
تا پارتتت 2 وو نگیرییم آروم نمیگیگیریم😶
مرسی عمه 😂♥️♥️♥️💋💋💋
بووس😐😂😂