
سیلام قسمت 2
امروز هم مثل روز های همیشه بود و گیلدا داشت کار می کرد تا پول در ییاورد. متاسفانه محلی که در آن کار می کرد فقط یک نفر را می خواست برای همین گیلدا و راشل از هم جدا شده بودند. راشل در جای دیگری کار و گیلدا در جایی دیگری کار می کرد. گیلدا بعد از کلی کارخمیازه ای کشید و گفت : خب کارم تموم شد عمو! پولمو میدی؟ عمو بهش گفت : حتما ! امروز عالی کار کردی حتما خیلی خسته ای! برای جایزه بهت این سنگ رو هم میدم!گیلدا چشمانش را بالا انداخت و گفت : بیخیال ! یعنی برای جایزه یه سنگ بی ارزش بهم میدین؟؟ عمو لبخند زد و گفت : نگران نباش خیلی بدرد بخوره! گیلدا سنگ رو قبول کرد و از انجا دور شد. بعد به راشل زنگ زد و با خودش گفت : امروز اصلا بهم زنگ نزده. ببینم چیکار می کنه...
گیلدا کمی صبر کرد تا گوشی را بردارد اما برنداشت که نداشت. گیلدا کمی نگران شد و با خودش کفت : پس کجا می توانه باشه؟ بعد با خوشحالی داد می زند معلومه شاید انقدر در محل کارش مشغول بوده که نتونسته جوابم را بده! حالا میرم اونجا! گیلدا به محل کار راشل رفت و داد زد : راشل اینجایی؟ بعد به مدیر آنجا گفت : راشل اینجاست؟ میشه بگی بیاد؟؟؟؟؟مدیر با وحشیت تمام گیلدا رو زد و گفت بگی؟؟ باید بهم احترام بذاری ! برو گمشو اینجا نیست! گیلدا زیر لب گفت : چته بابا! عصبی!
توی محل کارش هم نبود... پس کجا می تونست باشه؟ یکم فکر کردم و گفتم : شاید توی خونه است... چون امروز چترم می تونست خونه درست که. بعد بدو بدو به سمت خونه رفت ... در زد... کسی در رو باز نکرد.... گیلدا وارد شد . خونه تاریک بود و چراغیش روشن نبود انگار کی تویش نبود.... گیلدا ناامید شد و چراغ خانه را روش کرد... واقعا کسی نبود گیلدا نشست روی زمین و سرش رو کرد توی پاش و کفت : حالا چیکار کنم؟ راشل مثل خواهرمه.... و زار زار گریه کرد...
وقتی گریه ی گیلدا بند امد بلند شد و با خودش گفت : اون هیچ وقت بی خبر جایی نمیره... مگه اینکه کسی بهش اسیب رسونده باشه یا دزدیده باشتش یا تهدیدش کرده باشه.... همونطور که فکر میکرد رعد برقی زد و گیلدا عقب پرید و گفت : اه این چه وقت بارونه اینطوری نمی تونم جایی رو خوب ببینم! که ناگهان!
گیلدا سرش گیج رفت و روی زمین افتاد... کاملا بدنش بی جان شده بود و گفت: چی چی شده؟ چم شد؟ همون موقع!!!
همون موقع گیلدا صدای بوق ماشینی را شنید!!! گیلدا توان جیغ زدن هم نداشت! نمی دانست چه شده که بی جان شده.... ولی می دونست که بدون اینکه بخواد سنگی که مدیر محل کارش بهش داده بود توی دستش آمد و ...
سنگ در دستش آمد و وقتی چشمان را باز کرد روی تختش بود!!! گیلدا از تختش بلند شد و جیغ زد چی شد؟؟ بدنش جان دار شده بود و حالش خوب! گیلدا گریه اش گرفت و گفت : راشل کجاست؟؟ من راشل رو میخوام!! راشللللللللللللل
گیلدا گریه کردن را تمام کرد و گفت کی این کار رو با من کرد که بی جون شم؟؟؟؟کی گیلدا رو دزدیده؟ اصلا کسی دزدیدتش؟؟که یهو !!!
که یهو گیلدا یک تیر می خورد . گیلدا روی زمین می افتد و به سختی روی دو دستش تکیه می دهد. پری با موهای مشکی و چشمان طوسی جلویش داشت می خندید! گیلدا گفت : تو تو کی هستی؟ پسر گفت : من شیطان نیرو ها هستم. من نیروت رو گرفتم تا بی جون شی و بری زیر ماشین ولی نیروت برگشت نمی دونم چرا! ولی .... گیلدا به سختی بلند شد. تمام بدنش به خاطر تییر می لرزید بعد گفت : ولی چی؟؟؟ پسر لحن آروم تحریک کننده ای داشت بعد ادامه داد : ولی اگه نیروت رو بهم ندی خواهر عزیزت میمیره! گیلدا نیشخند زد و گفت : حیف شد من نیرویی ندارم! برای همین از سرزمینم بیرون شدم!! پسر گفت : واقعا ؟ بعد بشکنی زد و درد تیر گیلدا را از پا در آورد . گیلدا روی زمین افتاد و گفت : راشل راشل رو ب ب برگردون... و بیهوش شد
ادامه دارد...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی قشنگ بود◔◔◔★★★★★