
سلام دوستان این پارت ۴ است
مرینت : از خواب بیدار شدم گفتم تیکی وای دیرم شد چرا بیدارم نکردی تیکی با صدای خواب آلود گفت : بابا امروز مدرسه تعطیله بگیر بخواب مرینت : اها تیکی تو بخواب من میرم پایین من رفتم پایین صبحانه خوردم اومدم توی اتاقم
آدرین : از خواب بیدار شدم پلگ پاشوووو پلگ : ای آدرینه ...... (سانسور😂😂 ) میزاری روز تعطیل بخوابیم؟ آدرین : 😐 نه امروز میخوام به لیدیم بگم بیاد روی برج ایفل پلگ : خب به من چه اه آدرین : باشه تو بخواب😑😑
مرینت : رفتم حموم اومدم بیرون دیدم تیکی گفت از طرف کت یه پیام برات اومده مرینت : تبدیل شدم دیدم کت نوشته امروز ساعت ۶ بیا روی برج ایفل غروب آفتاب رو نگاه کنیم منم بهش پیام دادم باشه پیشی تیکی خال ها خاموش دیدینگ دیدینگ الو سلام آلیا آلیا : سلام مرینت
مرینت : رفتم حموم اومدم بیرون دیدم تیکی گفت از طرف کت یه پیام برات اومده مرینت : تبدیل شدم دیدم کت نوشته امروز ساعت ۶ بیا روی برج ایفل غروب آفتاب رو نگاه کنیم منم بهش پیام دادم باشه پیشی تیکی خال ها خاموش دیدینگ دیدینگ الو سلام آلیا آلیا : سلام مرینت
کجایی ؟ مرینت : خونه آلیا : امروز میای بریم پیش آندره؟ مرینت : باشه آلیا : پس ساعت ۴ مرینت : اوکی بای آلیا : بای ساعت ۳ بود تصمیم گرفتم برم یه گشتی بزنم تیکی خال ها روشن رفتم از خونه بیرون رفتم پیش کشتی مادر لوکا
وقتی اونجا رو دیدم یاد اون روز افتادم که هدفمو تغییر دادم و همونجا فهمیدم که باید به کت بگم که نمیتونم باهاش باشم از اونجا رفتم رسیدم خونه تیکی خال ها خاموش دیدم ساعت ۴ رفتم به سمت آندره
وقتی رسیدن دیدم کلویی و لوکا و الیا و نیو اونجان سلام کردم رفتیم بستنی بخریم لوکا و کلویی با هم خوردن و آلیا و نینو هم همینطور من میخواستم از آندره بخرم که بهم گفت :
تو تنهایی درسته ؟ گفتم آره گفت : درون تو یه عشق پیچیده میبینم که نمیتونی درستش کنی اما آخرش حتما میتونی راحتو انتخواب کنی گفتم ممنون خدا حافظ نشستم بستنیمو خوردم و رفتم خونه گرفتم خوابیدم وقتی بیدار شدم
دیدم ساعت ۵ و ۴۹ دقیقس سریع گفتم تیکی خال ها روشن رفتم روی بزج ایفل و دیدم
خب این پارت هم تموم شد لطفا لایک کنیدبا اینکه امتحان های نوبت دومم هستن دارم برای شما مینویسم بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)