
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
۱-زن دایی م تازه با داییم نامزد کرده بود بعد با من هم صمیمی شده بود چون تا قبل نامزدیشون خیلی براش کاردستی و مخصوصا نقاشی فرستادم با اینکه ندیده بودمش . خب زن داییم برای اولین بار اومده بود خونه عزیزم بعد خجالت میکشید باهم رفتیم اتاق در رو هم بستیم و اون ارایش کرد و داشتیم میرفتیم بیرون اون اومد درو باز کنه و سپس😂😂😂خندهم میاد . و سپس دستگیره در جدا شد و شکست و ما تو اتاق گیر افتادیم و با داد های من یکی اومد درو باز کرد
یبار سر کلاس خانوممون ب من و دوستم گفت بیاید این مقاله رو تمرین کنید هرکی بهتر خوند میره جشنواره میخونه بعد خانم نتونست یکی رو انتخاب کنه و سپس قرعه کشیو من در اومدم . بعد روز جشنواره من داشتم مقاله ر از کیفم در میاوردم و شپلققققق چشمم خورد ب پنخره و خون اومد و خانم گف میخوای دوستت بخونه گفتم نه و با همون خونریزی خوندم
یبار کلاس تقویتی داشتیم بعد زنگ تفریح با دوستام بالا پایین میپریدیم ک توی ی پرش😯هنوزم دردناکه سرم خود ب کمد من اول فک کردم چیزی نشده دوستم که خیلی شوخه اومد گفت مقنه ات قرمزه میگف دروغ نگو دس کشیدم ب سرم و رفتم دفتر اونام زنگ زدن بابامو رفتیم خونه
یبار هم کلاس اول بودم تو تابستون با دوتا از دوستام یکیش فاطمه و یکی امیر مهدی(لطفا منحرف نباشید فقط دوست معمولی)بعد رفتیم پایین تو پارکینگ بعد اون قدش خیلی بلند بود نسشت زمین زیر لوله ها و پاشد و سرش خود به لوله ها دستشو گزاش رو سرش و گف اخ درد داش بعد دستشو اورد پایینو از دستش خون میریخت(اتفاقش مثه همون سر من بود)
بچها بگم من رو شیر موزام حساسم یبار شیر موزمو گزاشته بودم بالا کمد ک کسی برنداره بعد پسر داییم اومد خونمون اون کلاس هشتمه بعد داشتیم بازی میکردیم(#منحرف.نباشید)با گوشی بازی میکردیم ۲ نفری.بعد نمد چی شد سرش خورد به تخت و خون اومد و مامانم گف شیرموزاتو بده بدم بخوره(امیدوارم این برا هیچکدومتون اتفاق نیوفته)و دادم و تا شب هی داشتم ب مامانم میگفتم بابا اونا مال من بوووووووود
چالش داریم چ:۵ تاکوکی یا یه کوکی ۵ ساله؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
کلا تو کار خون و خون پاشی بودی هاا
علاقه شدی دی به زخمی کردن خودت داری؟
کلا خونوادگی زیاد سرتون را میشکستید😂
کوکی پنج ساله 😻😻
عالی بود دمت گرم با خاطراتت 😹😹😹😹😹
خود منم همینو انتخابیدم