سلام من تازه اومدم امید وارم خوشتون بیاد حتما نظر بدیت?
صدای الیا میومد رفتم پایین که ببینم چه خبر الیا دستمو کشیدو گفت زود باش دختر باید بریم ازش پرسیدم کجا اما چیزی نگفت رفتیم پیش بستنی فروشی دیدم.....کاگامی و ادرین پیش هم نشستن و دارن بستنی میخورن??گریه افتادم الیا بغلم کرد و گفت گریه نکن دختر درست میشه به الیا نگاه کردم و رفتم گفت مرینت کجا میری گفتم میخوام تنها باشم رفتم خونه رو تختم دراز شدمو گریه کردن دیدم?یه اکوما داره میاد سمتم سعی کردم به چیزای خوب فک کنم و بلاخره اکوما رفت?خیلی نزدیک بود
الیا رفت بود و این ماجرارو برای لوکا تعریف کرد بود لوکا اومد که منو ببینه اومد بالا من یکم خودمو کنترل کردم که گریه نکنم تا لوکا اومد بالا دویدم بغلش و باز شروع کردم به گریه لوکا هم دست کشید رو موهام و گفت مرینت حالت خوبه منم چیزی نگفتمو فقط بغلش کردم بعد نشستیم رو تخت لوکا گفت الیا بهم گفته که....
ولی مرینت تو نباید انقدر خودتو ناراحت کنی.بعد دستمو گرفت بلندم کردو گفت بیا بریم بیرون یه دوری بزنیم گفتم لوکا اصلا حوصله ندارم اما اون کوتاه نیومد رازی شدم که باش برم لوکا رفتو ابمیوه گرفت ابمیوه رو داد دستم و نشست پیشم به زور لوکا ابمیوه رو خوردم و لوکا شروع کرد به حرف زدن که تو نباید انقدر خودتو ناراحت بکنی بعدم گفت بلند شو بریم سینما ما رفتیم سینما داشت اون فیلمی رو میداد که منو ادرین باهم اومده بودیم ببینیم
به لوکا گفتم حالم خوب نیست بلند شو بریم ما اومدیم سمت خونه که دیدم ادرین وایساده جلوی در شیرینی فروشی اومد جلو دست منو گرفت و لوکا رو حل داد منم دستمو از توی دستش در اوردم از لوکا خدافظی کردم و بودن اینکه به ادرین توجه کنم رفتم داخل خونع ادرین به لوکا گفت که دیگ نمیخوام طرف مرینت ببینمت بعد لوکا با خنده گفت تو اگه دوسش داشتی نمیرفتی با کاگامی بستنی بخوری و بعد لوکا رفت
( از زبون ادرین)رفتم تواتاق مرینت و گفتم این کارا چیه چرا با لوکا رفته بودی بیرون مرینت گفت ادرین از اتاقم برو بیرون منم گفتم مرینت ببین اگه بخاطر کاگامی ناراحتی یهو مرینت زد زیر گریه منم رفتم که بغلش کنم اما خودشو کشید اون طرف و اشکاشو پاک کرد رو تخت کنارش نشستم و براش توضیح دادم گفتم ببین مرینت کاگامی حالش بد بود حال مادرش داره بدتر میشه ازم خواست که باش برم که یکم حال و هواش بهتر بشه مرینت گفت میتونستی به منم بگی بیام
ادرین گفت میخواستم بات تماس بگیرم اما کاگامی گفت لطفا تنها بریم مرینت چیزی نگفت ادرین گفت تو که میدونی من چقد تورو دوس دارم خواهش میکنم قهر نباش و بعد مرینتو بغل کرد مرینتم بلاخره ادرینو بغل کردو باهم اشتی کردن بعد ادرین گفت من باید برم اگه دیر تر برم پدرم عوام میکنه بعد رفت پایین جلوی در الیا رو دید گفت خدافظ و رفت الیا اومد تو و گفتم اینجا چه خبر دختر منم گفتم هیچی فقط سو تفاهم بود بعد باهم فیلم دیدیمو ماکارون خوردیم شبم الیا پیش من خوابید و فردا با هم رفتیم مدرسه که.....
نه لایلا اومده بود مدرسه و این خیلی بده ?رفتم پیش ادرین نشستم ادرین گفت چیه ناراحتی به لبخند زدمو گفتم عالیم لایلا نمیدونست منو ادرین باهمیم به من گفت برو اونور اینجا جای منه منم بلند شدم رفتم اون ته نشستم و ادرینم اومد پیش من لایلا گفت ادرین بیا جای تو اینجاست?ادرین گفت من راحتم میخوام پیش مرینت باشم تو راحت باش?لایلا داشت از عصبانت میترکید کلاس تموم شد باادرین رفتیم که بستنی بخوریم من اینور وایسادم تا اون بخره و بیاد لایلا اومد دست گذاشت روی شونم خواستم برگردم که
محکم هولم داد و من بی هوش شدم ادرین بستنا رو ول کردو به طرف مرینت دوید یه ماشین گرفتو اونو برد بیمارستان حالش خیلی بد بود پاهاش و سرش شکسته بود??دکترا گفتن که باید بستری بشه ادرین زنگ زد به الیا و گفت که زودتر به پدر و مادر مرینت خبر بده چند ساعتی مرینت بی هوش بود که بلاخره به هوش اومد
(از زبون مرینت)اخخخ سرم درد میکنه ادرین گفت مرینت حالت بهتر مرینت گفت نه پاهام و سرم خیلی درد میکنن ادرین رفتو دکترو اورد دکتر گفت این خیلی خوبه که به هوش اومدی و سطح هوشیاریت خوبه اخ خیلی بد سرت صدمه دیده بعد پانسمان سرمو عوض کرد داشت شب میشد پدر ادرین همش به ادرین زنگ میزد ادرین گوشیشو خواموش کرد و به پدر مادر مرینت گفت شما بریت من شب پیششم پدر ادرینم که نتونست ادرین و پیدا کنه همه رفتن و ادرین و مرینت تنها موندن ادرین دست مرینتو گرفت و گفت بگو ببینم چیشد که افتادی مرینت گفت: امممم.اممم نمیدونم بعد ادرین یه لبخندی به مرینت زد و گفت بگو??
مرینت گفت یکی از پشت حلم داد?ادرین گفت بگو ببینم کی مرینت یه چند دیقه ساکت شد و گفت:لا..لایلا ادرین تکرار کرد لایلا?گفتم اره گفت فقط بزار صبح بشه منم گفتم نه ادرین بیخیال اشکال نداره?ادرین خیلی عصبانی بود بیشتر از همیشه از اتاق رفت بیرون منم که خوابم برد ۲۰ دیقه بعد ادرین اومد داخل اتاق و اونم خوابش برد?فردا دکتر اومد بالاسرش و پانسمان سرشو عوض کردو بش گفت فردا مرخص میشی اما چون پات صدمه دیده فعلا نمیتونی باشون راه بری و باید با ویلچر بری
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (1)