از زبان مرینت /از مقصد نیویورک برگشتیم خونه خودمون خیلی خسته بودم افتادم روی تختم که یهو تیکی از توی کیفم اومد بیرون و گفت/مرینت چرا انقدر خسته ای؟؟. جواب دادم/تیکی الان اصلا حال ندارم حرف بزنم کلی کار دارم مثلاً برم مدرسه ، برم با گربه سیاه اکوما هارو بگیرم و مهم تر خودم باشم 😥. تیکی جواب داد/ مرینت وقتشه . گفتم/وقت چی؟؟ جواب داد وقتشه تو و گربه سیاه هویت همدیگه رو بدونید . با وحشت گفتم /چ...چ... چی دیوانه شدی من امادیگشو ندارم 😱. جواب داد/چرا داری فقط ویز رو بفرست پیش گربه سیاه تا بهش بگه که بیاد خونه ی استاد فو تا اونجا هویت همدیگه رو بهمدیگه بگید به همین آسونی و به همین خوشمزگی... ببخشید که یکم کم بود این اولین تست منه اگر خوشتون اومده لایک کنید بایییییی ♥️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بدرد نخوره خیلی بده ادامه نده 😂😂😂 بد از اون اونجا که رمان نمینویسن بیا یه سر به پیجم بزن بد بیا تست های تخیلی بساز 😂😂😂😂
رمانت عالیه ادامه بده
به بزرگی خودتون ببخشید پارت سه درسته کاملاً درسته🙏
سلام عالی بود
ببین عزیزم تو یه اشتباه کردی ببین تو توی معرفی نوشتی
اینجا که نوشتی باید
داستان را معرفی کنی یا مثلا سلام و....
بعد چند تا سوال هات را انتخاب کنی و بعد دسته بندی کنی و بعد تکمیل تست
و بعدم میت نی داستان را بنویسی
دانبالی دنبال کن
عالی بود
به تست های منم سر بزنید
ادامه بده
یکی بهم میگه چجوری درستش کنم لطفاً 🤯🙏🥺
دیگه نمیتونی درستش کنی . بعد از نوشتن تستت باید بررسیش کنی که اگه خطا داشت ویراشش کنی
یک سوال چرا تستم اینجوری شد من که درست انجام دادم؟؟😮🤯🤨
واااااا این دیگه چی داستانی بود 😐😐😐😐
برو داستانای مارو بخون بعدش بیا بنویس 😐😐😐😐😐
خب من مثل بقیه نمیام کپی کنم من از تخیل خودم استفاده میکنم حتما توی اولین پارت هم مسخرم میکنم😔😔