اینم قسمت اول دوستان امیدوارم لذت ببرید
از دید مرینت : داشتم خواب میدیدم که یهو با صدای ساعت از خواب بیدار شدم ، طبق روال سابق دیرم شده بود باید می رفتم مدرسه ، سریع لباس هامو پوشیدم و رفتم . اون روز حس خیلی بدی داشتم اولین روزی بود که نگهبان معجزه گر ها شده بودم همین دیروز بود که استاد فو مسئولیت معجزه گر ها رو به من داد و حافظه ش رو هم از دست داد و همین دیروز بود که آدرین رو دیدم که داره با کاگامی بستنی می خوره . تو راه مدرسه بودم که یهو دیدم تیکی داره می درخشه حواسم پرت شد و خوردم زمین تیکی از کیفم پرت شد بیرون دیدم داره رنگش بنفش میشه وقتی تغییر رنگش تموم شد بلندش کردم گفتم تیکی چه اتفاقی برات افتاد خوبی؟
گفت آره مرینت خوبم شاید باورت نشه اما امروز تولد منه ? منو پلگ هر ۱۰ تولد یک بار قدرت های جدیدی پیدا میکنیم و تولد ما هر هزار سال یک بار اتفاق می افته .
از دیدی مرینت : آآآآ ??? چه جالب ، حالا چه قدرت هایی به دست آوردی . تیکی : وقتی تبدیل بشی توی گوشی کفشدوزکیت میاد. میگم مرینت تو نباید بری مدرسه ? ؟ مرینت : واااااای راست میگی دیرم شده باید برم .
مدرسه تموم شد داشتم با آلیا حرف میزنم که یهو یه عالمه سوسک از انباری مدرسه اومد بیرون ، یک نفر شرور شده رفتم یه گوشه گفتم تیکی وقتشه قدرت های جدیدی رو امتحان کنیم . ? تیکی خال ها روشن ? تبدیل شدم به دختر کفشدوزکی بنفش یه حس جدیدی داشتم راهنمای کفشدوزکی رو باز کردم نوشته بود( از الان به بعد ۲ تا طلسم شانس خواهی داشت ، بعد از استفاده از طلسم ها وقت بیشتری برای برگشت به حالت عادی خواهی داشت ، می توانی رنگ لباس را به همان حالت قبل قرمز با خال های سیاه برگردانی )
رفتم وسط حیاط مدرسه انگاهم به دره انباری بود تا اون آدم شرور شده بیاد بیرون . یهو یه نفر آروم زد روی شونه ی راستم برگشتم دیدم گربه ی سیاهه با یه سر و وضع جدید ، روی لباسش خط های سبز اومده بود نقابش هم یکم شبیه عینک شده بود . گفتم واو پیشی من لباس عوض کرده ? از دید گربه سیاه : کفشدوزک رو دیدم لباس جدیدش عالی بود.
گفتم بانوی من لباست رو عوض میکنی فکر قلب ضعیف منم بکن یهو غش میکنما ? کفشدوزک خندید گفت قدرت های جدید تو چیه ؟ گفتم حالا به غیر از دید در شب اشعه ی ایکس هم دارم و حالا از هر دو تا دستام می تونم هم زمان برای پنجه ی برنده استفاده کنم یعنی ۲ تا پنجه ی برنده .
از دید کفشدوزک : گفتم باشه بریم اون بیچاره رو از آکوما نجات بدیم ، از انباری اومد بیرون طرف شده بود مَرده سوسکی ?
خلاصه شکستش دادیم و ...
از دید گربه سیاه : کفشدوزک آکوما گرفت و شرارت رو خنثی کرد ، رفتیم بالای پشت بوم مدرسه بهش گفتم بانوی من حالا که تو نگهبان جدید معجزه گر ها شدی باید حداقل هویت من رو بدونی .
از دید کفشدوزک : اینو که گفت یهو خشکم زد توی فکر فرو رفتم با خودم میگفتم زیاد هم بد نمیگه ، استاد فو هویت من رو میدونست و من هم ماله اونو میدونستم . به گربه گفتم حالا در موردش فکر میکنم بهت خبر میدم اونم گفت باشه. رفتم خونه به حرف های گربه فکر کردم با خودم گفتم من که آدرین رو تقریباً دارم از دست میدم حداقل این گربه سیاه ی رو از دست ندم? به کفشدوزک تبدیل شدم بهش پیام دادم امشب ساعت ۸ خونه ی سابق استاد فو بیا دیگه وقتشه همچی معلوم بشه دیگه هیچ رازی بین منو نخواهد بود.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
کت سوپر من میشود (دید اشعه ایکس)
به پروفایل منم سر بزنید و به تستامم همینطور هنوز تستی که گذاشتم ثبت نشده ولی دوس دارم که وقتی قبول شد برید سر بزنید
عالی
خوب بود