
#پارت جدید🙃
پارت 18 #دایانا دستم رو بردم بالا که یهو صدای پیامک گوشیم بلند شد😳عرررررر اون بالا آنتن داره😳 _راااایاااااان رایااااااان +ها چته چیشده!؟ _بیا اینجا، بدو بیا خم شو من برم روت +بری روم؟ 😳استغفرالله خدایا قبلا این پیشنهاد ها رو پسرا میدادن 😐خدایا توبه آخر زمون شده😑 _زر نزن رایان بیا اینجا من برم روی شونت اون بالا آنتن داره +چی مگه من چهار پایه ام بابا شونه هام درد میگره😩😐

_رایان یا میای اینجا یا مجبورت میکنم کل این راهی که اومدیم رو چهار دست و پا برگردی😒 +خیلی خب باشه مظلوم تر از من که تو گیر نیاوردی🥺 _ تا تو باشی ساعت 6 صبح حوس شتر سواری نکنی😒 رفتم روی شونه اش که خونه آنتن موبایلم پر شد و سیل پیامک ها و تماس های از دست رفته به سمتم حمله ور شد😐 خدایا خودم رو به تو سپردم اینا منو میکشن ((عکس :دایانا🙃))
#دانیار_ امروز قراربود خونواده ما که شمال ما و عمو اینا و آقاجون میشه بریم خونه ی خاندان تهرانی همونایی که دیشب اینجا بودن تا آقا جون ما با آقا جون اونا دیداری تازه کنه😐 ولی نیست لامصب نیست که برم😩معلوم نیست باز کجاست 🥺دارم جون میدم😬😬آخه معلوم نیست این لنگ جوراب من کجاست😪ای خداااااا چرا بین اینهمه جوراب عدل باید اینیکی که من الان کاریش دارم غیب شه🥺😬
رفتم پایین و رو به مامان که نمیدونم چرا حال و روز خوبی نداشت گفتم:مامی لنگ اون جوراب سفیده من که کنارش نوشته بود Love u baby رو ندیدی؟ _نه نمیدونم کجاست یکی دیگه بپوش حالا +نه نمیشه آخه الان کاریش دارم فقط اون رو میخوام یهو بابا بلند گفت:دانیار حالا یکی دیگه بپوشی آسمون به زمین میاد؟ 😡 یا ابوالفضل پور عرب اینا چشونه باز 😬 با چشمای درشت به عمو اینا نگاه کردم که چشم و ابرو اومدن هیچی نگم.
آقاجون هم که قربونش برم طبق معمول یکی از اون چشم غره های خفن رو رفت و رو به بابا گفت: کامران یه کاری بکن تا من دیوونه نشدم 😩 آخه کی بچش رو که کلا دو روزه عمل کرده تنها میزاره بره بیرون که الان بعد 6 ساعت معلوم نیست کدوم گورین؟ 😡 استپ استپ دایانا هنوز بر نگشته؟! 😳یعنی چی؟ بخدا با این کارش گور خودش رو کند باید بره دعا کنه دست هیچکس مخصوصا من بهش نرسه😡((آوخ اوخ دانیار خان غیرتی میشوند😂حاجی غیرتت تو حلق باران😂😬)) بابا:آخه پدر من، مگه من کف دستمو بو کرده بودم که اینجوری میشه؟ رایان گفت من میبرمش بیرون یه حال و هوایی عوض کنه دو سه ساعت دیگه بر میگردیم. من از کجا باید میفهمیدم یهو جفتشون غیب میشن😩😩 عمو کاوه:داداش، بابا، اینهمه نگرانی نداره که. رایان و دایان بار اولشون نیست که از این کارا میکنن. تهش میبینی رفتن یه جایی پِی خوشگذرونی😬 زنعمو:یه چیزی میگیا عزیزم اگه میخواستن برن جایی قبلش حداقل یه پیام میدادن الان حتی گوشی هاشون هم در دسترس نیست 😐 عمو دوباره اومد چیزی بگه که گوشی تلفن زنگ خورد. رادین که تا الان ساکت بود رفت سمت گوشی آورد داد به مامان. مامان هم شروع کرد به حرف زدن. رادین اومد سمت من و گفت:آروم باش پسر، رنگت پریده😐چیزی نیست پیداشون میشه بالاخره 😊 چقدر این پسر دل خوشی از این زندگی داره😑😑 _حالا اینا رو ول 😐 جورابم نیستتتت🥺تازه خریده بودمش😩 +برو گمشو مرتیکه منو بگو که اومد تو رو دلداری بدم😐

جوراب دانیار گم شده ببینین زیر شما نیست؟ 😂 خب دوستان بنا به درخواست بعضی ها، بعضی کاراکتر ها رو عوض کردیم و اون خان اون بالا دانیار خان جدیدمونن😻😻 دوسش دارین یا قبلی بهتره؟!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی فرزندم😂💪🏻🤞🏻✨🧁🧁
فدات رفیق 🙃😂