
هلو گایز🌹 من ملودی هستم🎶 این اولین رمانیه که من در تستچی میزارم پس لطفا حمایتم کنین🙏🏻😊

🌸از زبان مرینت🌸 سلام من مرینت دوپن چنگ هستم و ۱۹ سالمه من در پاریس زندگی میکنم،من در رشته طراحی مد تحصیل میکنم😁 همینطور که میدونین من یه راز بزرگی دارم که هیچ کس اونو نمیدونه🤫 من لیدی باگ هستم قهرمان پاریس و هر روز با همکارم کت نوار پاریس رو از شرارت نجات میدیم😀

💚از زبان آدرین💚 سلام من آدرین آگرست هستم و ۲۰ سالمه من در پاریس زندگی میکنم🙂 من در رشته علوم انسانی تحصیل میکنم و در کنار این مدلینگ پدرم هستم پدرم صاحب برند آگرست هس. من سال ها پیش مادرم رو از دست دادم ولی با امیدی که به آینده ام دارم تلاش میکنم😁 من یه راز بزرگی تو زندگیم دارم که کسی نمیدونه🤫 من در واقع کت نوار هستم ابر قهرمان پاریسم که با همکارم بوگابو(لیدی باگ🐞)پاریس رو نجات میدیم... من عاشق لیدی باگ هستم ولی اون یکی دیگه رو دوس داره و درخواست منو رد میکنه😔....
تیکی:وای مرینت بیدار شو ساعت ۹ هس امروز خیلی کار داریم😃 مری:صبح بخیر تیکی راس میگی امروز مسابقه هس و من باید لباسم رو کامل کنم🙂 چه خوب که امروز کلاس ندارم🤩 ~~~شش ساعت بعد~~~ مری:خب تیکی الان همه چی تمومه لباس ادرین رو تموم کردم😆 الان باید برم آماده بشم😉 تیکی:باشه جون دل☺ مری:رفتم سراغ کمدم و یه لباس صورتی انتخاب کردم و پوشیدمش بعد رفتم سراغ آینه و یه آرایش ملایم کردم و موهام رو بستم😁 خب تیکی من آمادم دستشویی داری برو🙂 تیکی:مرینت چند دعفه بگم ما کوامی ها دستشویی نمیریم🙄 مری:باشه حالا😂
ادرین:پلگ جوراب بو گندو کجایی؟داریم میریم بیا بیرون😐 تو اتاق دنبالش گشتم و دیدم از زیر تختم یه بویی میاد خم شدم و دیدم پلگ با چن تا جوراب کثیف و پنیراش رفته زیر تختم🙄 آدری:اه اه پلگ چن دعفه گفتم این کارو نکن🤭 پلگ:ولم کن بابا من مثل تو حوصله ندارم😒 ادری:خب اگه بگم برات یه پنیر کممبر ایتالیایی بدم چی😏؟ پلگ:هاا آدرین آره آره من غلط کنم نیام بیا بریم😀 ادری:میدونستم جواب میده😜
مری:با پدر و مادرم رفتیم به محلی که شوو قراره برگزار شه و وقتی رسیدیم دیدم آدرین داره از ماشین پیاده میشه😍 ادری:از ماشین پیاده شدم دیدم مرینت هس😀 و رفتم پیش مرینت..... آدری:سلام مرینت😊 مری:یلام ادرین یعنی مچنون اهه باز گند زدم😖 آدری:فهمیدم مرینت🙂 خب خانم طراح بگو ببینم چیا برام اماده کردی😏 مری:عجله نکن الان میبینی😉 آدری:اوک😏 که یهو ناتالی اومد... ناتالی:آدرین خانم چنگ از این طرف.... خب آدرین برو تو پرو و لباس رو بپوش. آدری:مرینت میدی لباسه رو🙂 مری:آره چزیزم بیا...چزیزم چیه ای خدا😖و لباس رو دادم به آدرین آدری:ممنون مرینت😊 مری:خواهش🙂
آدری:لباس رو گرفتم و رفتم به اتاق پرو وایییی این لباس خیلی خوشگله این این تقریبا چیزی که من میخوام هس😍🤩 پلگ:پنیرم کو؟😐 آدری:الان پنیر میخوای؟🙄 پلگ:یسس😋 آدری:بیا بگیر منو اسیر کردی با این پنیرت😑 پلگ:وایی عشق عزیزم الان تو با معدم تجربه فوق العاده ای خواهی داشت ووی😘🤩 آدری:🤢 و لباس رو پوشیدم و اومدم بیرون. آدری:وایی مرینت دستت طلا این لباس عالیه😀
مری:ممنون آدرین☺ از زبان مجری:سلام روزتون بخیر ما امروز در این مسابقه حاضریم تا طراح برتر سال رو معین رو معین کنیم جایزه اصلی این طراح خوش شانس طراح شخصی شدن آقای آگرسته از ما جدا نشین😁 مری:تک تک شرکت کنندگان لباس هاشون رو اجرا کردن🙂 ادرین نفر آخری بود که قرار بود اجرا کنه😀 داور ها آقای اگرست و خانم ادری بورژوا بودن. پس از دو سه ساعت نوبت آدرین اومد و رفت تو صحنه😍 ادری:رفتم تو صحنه و دیدم همه دهنشون از لباس باز مونده و حتی خانم ادری هم شگفت زده شده بود🙂 مجری:خب خب الانه که قراره طراح برتر رو معین کنیم😀
و برنده این مسابقه کسی نیست جزء.........
خب بچه ها اینم از پارت اول رمان امیدوارم که خوشتون بیاد😊❤
فعلا بای❤❤❤❤❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود