اینم از ادرینت ده
لوکا میگفت یه روز که رفتم اونو تو باشگاه شمشیر بازی ببینم اون اوند سمتم و گفت میخوای با من بازی کنی؟گفتم من اخه بلد نیستم.گفت بیا بهت یاد میدم.منم رفتم پیشش.یه شمشیر بهم داد و گفت سعی کن پاتو درست و خم جلو بزاری و شمشیر جلو بدی و منو بزنی!ولی حواست باشه من جا خالی میدم و بعد میتونم تو رو بزنم.یکم که باهم تمرین کردیم بهش گفتم ساعت 6 میایی بریم بستنی بخوریم؟اونم قبول کرد.باهمم بستنی هامونو گرفتیم و رفتیم...
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
داستانت عالیه لطفا قسمت بعدی رو سریعتر بزار
لطفا قسمت بعدی رو سریع تر بزار . داستان هات واقعا عالین.
لطفا بعدی رو بزار
خیلی خوب بود
حرف ندارد چرا دیگه بعدی رو نمیزاری
لطفا ۱۱ رو زود تر بزار5985
خیلی زیبا بود بعدی رو زودتر بزار و همینطوری ادامه بده
سلام لطفا تست های منم بخوتید اسمش Lady bug است
جالب بود
بعدی رو زود تر بزار لطفا???