
اینم از ادرینت ده
لوکا میگفت یه روز که رفتم اونو تو باشگاه شمشیر بازی ببینم اون اوند سمتم و گفت میخوای با من بازی کنی؟گفتم من اخه بلد نیستم.گفت بیا بهت یاد میدم.منم رفتم پیشش.یه شمشیر بهم داد و گفت سعی کن پاتو درست و خم جلو بزاری و شمشیر جلو بدی و منو بزنی!ولی حواست باشه من جا خالی میدم و بعد میتونم تو رو بزنم.یکم که باهم تمرین کردیم بهش گفتم ساعت 6 میایی بریم بستنی بخوریم؟اونم قبول کرد.باهمم بستنی هامونو گرفتیم و رفتیم...
نشستیم.بهش گفتم ام کاگامی من بهت علاقه دارم ?گفت اه راستش منم همینطور...بعد سرشو گذلشت رو شونم و ماه رو نگاه کرد.از اونجا شد که اونا عاشق هم شدن.کلویی گفت ایا چه رک بهم گفتن دوست دارم?هممون خندیدیم.بعد منو کلویی و الیا خندمون زود به نارحتی تبدیل شد.ادرین گفت دخترا چیشد؟کلویی گفت راستش...فوری گفتم نه!نگو...ادرین و نینو گفتن چی؟چی رو نگه؟الیا گفت مرینت اونا فهمیدن!بهشون بگو...
اهی کشیدم و گفتم ادرین،امروز کلوی داشت از ساختمون میوفتاد و بزور خودشو نگه داشته بود...و اگه ما نبودیم...ادرین گفت خوب خداروشکر الان حالش خوبه!کلویی گفت ادرین مسیله اینه،لایلا منو پرت کرد...ادرین و نینو تعجب کردن و گفتن چی!الیا گفت اینطور که معلومه لایلا قصد کشتن کلویی رو داشته.
ادرین گفت واقعا نمیفهمم لایلا چشه.راستی مرینت زخمات چطورن؟بهتری؟گفتم اره ادرین نگران نباش.وسایل رو جمع کردیم و رفتیم داخل خونه.نشستیم دور هم چایی بخوریم.ادرین گفت بچه ها یه فکری دارم.گفتیم چی؟گفت میایید کنار هم زندگی کنیم؟از الان تا یه مدت طولانی؟گفتم جالب میشه.پدر و مادرمونم میزارن درسته؟گفتن ارع.گفتم حالا ذهنتونو در گیر نکنید.بیایید بخوابیم.جاهارو به ترتیب همیشه انداختیم.ادرین اومد از پشت بغلم کنه که یهو گفتم ایی.گفت مریمت حالت خوبه؟گفتم اره فقط میسوزه زخمم.گفت میتونم یه نگاه بهش بندازم؟سرمو تکون دادم.لباسمو کشید بالا.گفت التهابش یکم بیشتر شده.
تیکی و پلگ اومدن بیرون و گفتن بهتر نیست به زخمه مرینت رسیدگی کنیم؟گفتم بچه ها الان نه.ادرین دستشو گذاشت رو بالشتم و منم سرمو گذاشتم رو دستش سرمو ناز کرد.اون زود خوابید ولی من وایه چند دقیقه خواب بودم که بیادر شدمو و یه گربه سیاه روبه روم دیدم.بلند شدم تا دنبالش کنم.داشت میرفت سمت پشت بوم که یهو صدای یه نفرو شنیدم.زود جا خالی دادمو برگشتم دیدم وولپیناست!
گفتم لایلا تو چته؟اول قصد جون کلویی رو کرده بودی حالا من؟گفت دارم به کسی که به من گفته دروغگو میفهمونم اشتباه بزرگی کرده.گفتم اینطور نیست؟تو معجزه اسای روباه رو نداشتی!معجزه اسای اصلی پیش نگهبان معجزه اسا هاست!گفت پس بیا اینجوری سوال بپرسم،کسی که هنوز معجزه اسا رو دستش نگرفته و هویتش رو معلوم کرد چی؟هنوزم معجزه اسا رو بهش میدی!گفتم تو چی؟اگه واقعا گردنبند واقعی بود،چرا به ادرین هویتت رو لو دادی؟گفت من فقط به ادرین گفتم!گفتم چرا!!!گفت چون عاشق ادرینم!عصبی شدم و گفتم دیگه اسم ادرین و به زبون نیار...
گفت راستی باید با لیدی باگم تصفیه حساب کنم...و درضمن،ادرین ماله منه!دویدم سمتش و خواست منو بزنه جاخالی دادم و از پشت با پا هولش دادم.یهو یه نفر زد به شونمو...
برگشتم دیدم اونم وولپیناست!از پشت سرم وولپینای واقعی با چوب گردنم و گرفتو پرتم کرد زمین.بعد سعی کرد خفم کنه که من دستامو به چوبش گرفته بودم و سعی میکردم خفم نکنه.گفت مرینت بعد تو لیدی باگ میمیره و بعدش ادرین ماله من میشه...گفتم ادرین هیچوقت نگاهتم نمیکنه.عصبی شد و بیشتر فشار داد.کم کم احساس خفه گی میکردم تا اینکه یکی وولپینا رو کشوند عقب.بلند شدم و دیدم کاگامیه!کاگامی خیلی قوی بود و وولپینا رو از گردنش برد بالا.بعد تهدیدش کرد هیچکس نمیتونه به دوست من صدمه بزنه...
گفت تو دیگه کی هستی هستی؟کاگامی گفت همونی که اگه الان و تا عبد مرینت و دوستاش زو تنها نزاری,تا عمر داری گریه میکنی...
وولپینا گفت هنوز تموم نشده مرینت...کاگامی گفت مرینت حالت خوبه؟گفتم خوبم خوبم تو اینجا چیکار میکنی؟گفت رو پشت بوم ها پرسه میزنم.ادامه داد مرینت امید وارم بابت سوتفاهم ناراحت نشده باشی گفتم معلومه که نشدم.گقت اون روز مادرم مریض بود و حالا مرده...گفتم واییی کاگامی واقعا متاسفم.گفت ولی مرینت من الان شاد ترم اون موقعه محدود بودم ولی الان نه...گفتم همین که خوشحال باشی برام کافیه.گفت مرینت برو خونه بچه ها نگران میشن.رفتم خونه.چون شلوارک پام بود کلا زخم بودم.دوباره رفتم بغل ادرین خوابیدم.نگاش کردم و نوک دماغشو بوسیدم?بعد خوابیدم.صبح که شد...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستانت عالیه لطفا قسمت بعدی رو سریعتر بزار
لطفا قسمت بعدی رو سریع تر بزار . داستان هات واقعا عالین.
لطفا بعدی رو بزار
خیلی خوب بود
حرف ندارد چرا دیگه بعدی رو نمیزاری
لطفا ۱۱ رو زود تر بزار5985
خیلی زیبا بود بعدی رو زودتر بزار و همینطوری ادامه بده
سلام لطفا تست های منم بخوتید اسمش Lady bug است
جالب بود
بعدی رو زود تر بزار لطفا???