
بچه ها شاید دیگه داستانو ادامه ندم 😔 بازدیدا خیلی کم شده😕💔 لطفا حمایت کنید😔💜
اول بالا رو بخون ❤ رفتیم پایین و میخواستم در ماشینو باز کنم که یکی گفت& به به دختر عموی عزیزم میبینم هنوز نرفتم یکی دیگه رو انتخاب کردی😏 ♡ می...ن...هو تو ...ا..ین...جا چیک..ار می..کنی😶 ☆ ا/ت این کیه ؟ همون دوست پسر سابقته؟؟😲 $ پس میشناسیم😎 بهتره که دوره ا/ت و خط بکشی و گرنه زنده بودنتو تضمین نمیکنم🙄 ♡ چی داری میگی؟ اون دوست پسرم نیست $ خیلی بهم میاین ولی خب متاسفانه دیگه نمیتونین با هم باشین😏 و مین هو داشت میومد طرفم😲 ☆ اگه دستت بهش بخوره زنده نمیمونی😤 از حرف جیمین تعجب کردم 😶 که مین هو گفت: $ پس غیرتی ام هستی ولی دیگه به درد نمیخوره و دستمو گرفت 😖 جیمین یه سیلی خوابوند تو گوش مین هو😎 بعد کل نگهبانی شرکت اومدن و مین هو رو بردن😐 دستم خیلی درد میکرد چون مین هو خیلی محکم دستمو کشیده بود😣 یکدفعه بغضم ترکید😢
☆ ا/ت خوبی؟؟ ♡هق هق نه😢 جیمین اومد نزدیکم و آروم دستمو گرفت ♡ هق هق یکدفعه بدون اینکه بخوام رفتم تو بغل جیمین و گریه کردم 😭 (واااو😲) جیمینم منو محکم تر بغل کرد و موهامو نوازش میکرد(او مای گاد🤣) بعد چند دقیقه که به خودم اومدم دیدم تو بغل جیمین سریع اومدم بیرون🤧😖 و دیدم همه ی کارمندا دارن بهمون نگاه میکنن😱 ♡ آااا خب از زبان☆ وقتی دیدم همه دارن بهمون نگاه میکنن نمیدونستم چیکار کنم و بدون فکر گفتم ☆ اره ا/ت دوست دخترمه از این به بعد کسی حق نداره بهش نگاه کنه😬 ♡ چی داری میگی😳 من دوس.... رفتم و انگشت اشارمو گذاشتم رو ل*ب*ا*ی ا/ت و گفتم شیـــش😑 (دقت کنید انگشت اشاره😂) و دستشو گرفتم گذاشتم تو ماشین و سریع سوار شدمو در رو قفل کردم 😎(😱😱) ♡ چیکار میکنی در رو باز کن دیونه😦😖😳 از زبان ♡ بدون اینکه حرفی بزنه ماشین و روشن کرد 🚘
♡چرا به کارمندای تو شرکت گفتی دوست دخترتم چرا؟؟؟😠😠 ☆...... ♡ هوی با تو ام اصلا در رو باز کن میخوام برم 😖 میگم باز کننننننن😤 ☆ بشین ♡ نمیخوام دارم بهت میگم این درو باز کن 😡 ☆ صبر کن دیگه ♡ اَه اَه😣 و داشت به یه جای نامعلوم میرفت😲 ♡ داری کجا منو میبری؟؟😖😦 ☆....... ♡میگم داری منو کجا میبری؟؟؟ ☆ خونه ♡خونه من این طرف نیست
☆ میریم خونه من ♡چیییییییی؟؟؟؟؟؟؟😨 ☆ خونه من ♡من با تو هیچ جا نمیام حالا ام منو پیاده کن😢 ☆دیگه دیر شده و جلو یه خونه خیلی باشکوه وایساد🏛 یاد خونه خودمون(خونه خودشو مامانو باباش) افتادم😔 خیلی شبیه خونمون بود😢 و درا رو باز کرد و پیاده شد و سویچشو داد به نگهبان دم در یکی از نگهبان در و واسم باز کرد و پیاده شدمو یه گوشه وایسادم (نگهبان^)^ خانم ب.... ♡ به اون احمق بگو بیاد اینجا ☆ چیزی میخوای بگی؟ ♡ به این نگهبانا بگو بزارن من برم ☆ همچین کاری نمیکنم ♡پس منم همینجا میمونم ☆لجباز ♡ من لجباز نیستم😠 ☆هستی ♡نیستم ☆هستی ♡ نیستم ☆هستی ♡ اَه بسه دیگه😤
جیمینیکم خندید و گفت☆ اگه نمیای خب باشه پس همینجا بمون😑 ♡من میخوام برم ☆ تازه اومدی حالا حالا ام باید اینجا بمونی😎 ♡چیییی؟؟؟ و رفت تو خونه😐 رفتم و روی یکی از صندلی هایی که اونجا بود نشستم هوا داشت تاریک میشد و خیلی سرد بود🤒 ☆هوا سرده هنوزم میخوای بیرون بمونی ؟؟ ♡...... رمو برگردوندم اون ور ☆ با تو ام ♡..... ☆الان مثلا قهری؟؟ ♡....... ☆خودت خواستی و دستمو محم گرفت و برد تو خونه 🏛 خونه بزرگ و قشنگی داشت که یه خدمتکار اومد جلو ☆ببرش تو اتاق یه لباسم گرمم بهش بده (خدمتکار#)#چشم
#بفرمایید اتاقتون اینجاست و اینم لباساتون👗 ♡ مرسی میتونی بری لباسامو عوض کردم و رو تخت نشستم که یکی اومد تو.....
لطفا حمایت کنید💞 امیدوارم خوشتون اومده باشه🤗
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود لطفا پارت بعد هم بزار
عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی پارت بعدی رو بزاردبلتسحسونثاساثاتصنسممسمثتسوسووصنصنوسوس😂😘😘😘😘خواهش و په زمون میزارییییییییی
ادامه داستان عشق در شرکت تو این اکانت که دارم پیام میدم قرار میگیره❤
دوستتون دارم😹😘
مانلی نویسنده داستان😁💛
باشه ، عاجو لطفا سریع تر داستان بنویس😊
روزی 1000000000000 بار می زنم تو پروفایل جدیدت ، ولی هنوز ندادی داستان و😢😢😢
عاجی تو برسیه 🍓
تروخدا بزار خیلی رمانت قشنگه❤پارت بعد لطفااااا
نه ترو خدا ادامه بدهمن عاشق داستاناتم ترو خدا ادا مه بده 😣😯
چرا دیگه نمینویسی من خیلی داستانتو دوست دارم لطفا ادامه بده من نمیدونستم پارت جدید اومده وگرنه میخوندم یه کوچولو درگیر بودم برای همین زیاد هواسم نبود به تستچیولی تو رو خدا ادامه بده
واقعا حمایت میکنم به همه دوستام هم گفتم بیان ببینن
عالییییی😇😇😇😇
تو اگه اگه ادامه ندیدی ....... (خودت بفهم😂😂😂)
عالی بود لطفا زودتر پارت بعدی رو بزار مرسی❤❤❤
ادامه بده لطفا🙏🏻🙏🏻🙏🏻