سلام من می خوام یه داستان بنویسم در مورد فصل چهار لیدی باگ از زبان خودم. قسمت اولش خیلی طولانی نیست و اگه نظراتون رو بذارید قسمت های بیشتری درست می کنم البته خیلی به گزینه ها اکتفا نکنید چون فقط خوندنیه فقط بگم که حتما کشف هویت داریم
از زبان مرینت: هنوز ماجرا های دیشب تو سرم چرخ می زد همون شبی که استاد فو حافظه شو از دست داد و من نگهبان معجزه آسا ها شدم وااااای خیلی بده من نمی تونم از پسش بر بیام.از طرفی تازگیها آدرین خیلی وقتشو با کاگامی می گذرونه و من نگرانم.... تو این فکرا بودم که یکهو....
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
عالی
افتصاح
این چه جور کشف حویتیه معلومه اصلا لیدی باگ و کت نوار رو نمیشناسی
ببخشید اولا که خیلی هم خوب می شناسمشون دوما که تو قسمت دو و سه رو بخون بعد یه همچین نظری بده خودم عقلم می کشید که اینجوری کشف هویتشون نکنم تو قسمت ۲ و ۳ رو بخون بعد اگه خوشت نیومد من اسممو عوض می کنم
عالیه
داستانت تا الان خیلی خوبه از صحیح غلطی درش بیار و سعی کن پارت بعدی رو زود بزاری
باشه حتما تو تست های بعدیم گزینه ایش می کنم
لطفا داستان های منم بخونید اسمش Lady bug است