
سلاااااااام خوبید بی مقدمه بریم سراغ داستان
سلام من لیلیا هستم. 18سالمه و مامانم وقتی 10سالم بود رفت و منو بابا باهم زندگی میکنیم . بابایی همیشه سر کاره و من اکثر وقتا تنهام . از بس تو مدرسع شیطونی کردم که همه حتی معلما به من میگن شیطونک از6سالگی به کلاس های کاراته و دفاع شخصی رفتم و وقتی کسی عصبیم کنه دیگه...
نویسنده:عزیزم خسته نشدی انقدر حرف زدی لیلیا :ب ت چ تو چیکاره ای !؟ نویسنده:میخوای همین الان پرت شی از داستان بیرون😎😏 لیلیا:باشه بابا فهمیدم😑😕)هم هم اگهی بود
بقیه داستان ازبان لی لی (لی لی همون لیلیاس که دوستش لی لی صداش موکو نه) باصدای رو مخ گوشی از خواب بیدار شدم. رفتم یه ابی به سروصورتم زدم و دیدم یه بویی داره میاد . لباسام رو عوض کردمو رفتم بیرون دیدم بابایی خونس و داره اشپزی میکنه . من :بابا مگه نرفتی سر کار؟؟ بابا: 2روز استراحت گرفتم تا با تو وقت بگذرونم😊😊 بدو بدو رفتم بغل بابا و گفتم خیلی دوست دارم
چشمم به ساعت افتاد دادزدم :وای دیرم شددد😱😱سریع آماده شدم و رفتم مدرسه خداروشکر دیر نکردم. سریع رفتم سر کلاس نشستم و کولم رو کنار میز گذاشتم . معلم اومد و گفت : خب امروز چندتا دانش اموز جدید اومده (اوه راستی یادم رفت بگم که اینجا بی تی اس هنوز تازه دیبو کرده مثلا2ساله) بعد رو به من کرد و گفتم : لیلیا بعد از کلاس مدرسه رو به دانش آموز ای جدید نشون بدی البته بدون شیطونی(اینو با لحن بامزه ای گفت) بعد از این حرف سوجین برگشت و گفت :مگه میشه یه روز شیطونی نکنه؟؟
معلم گفت :بسه بسه رو به دانش اموزا کرد و گفت :خب خودتون معرفی کنید . من نمی دونم چرا ماسک داشتن 😕 وقتی اولین نفر ماسکشو برداشت من تعجب کردم ، اون...اون .....اون تهیونگ بود. (وی یا همون تهیونگ و تمام وکالای گروه دوست قدیمی لی لی بودن که تو دبیرستان از هم جدا شدن و الان 4سال بود که ندید بودشون) وقتی معلم قیافه ی لی لی دید گفت:هی شیطونی چیزی شده ؟ من (همون لیلی)خودمو جموجور کردم و گفتم :چی؟؟؟نوچ مگه میشه اتفاقی بویوفته معلم و همکلاسیام همزمان گفتن اره معلومه قیافه ی من:😐😐
بعد بقیه یکی ماسکاشونو دراوردن من هنوزم باورم نمیشه جین ،جیمین،کوکی،تهیونگ همه اینجا بودن. ولی فک نکنم اونا منو به یاد داشته باشن تو همین فکرا بودم که دیدم معلم به صندلیهای کنار من که خالی بودن اشاره کرد و گفت:برید کنار شیطونک بشینین اوناهم سری تکون دادن و اومد کنار من نشستن من رو بهشون کردمو گفتم :سلام 😊من لی لی هستم شیطونک این مدرسه اگه کاری داشتی...... که کوکی پرید وسط حرفمو گفت : انگار یاد رفته ما باهم دوستیم ها بانی کوچولو با این حرفش یه لبخند بامزه تحویلشون دادم و اونام خندیدن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
باحال بود آفرین ...
من فکر کردم بیوگرافیته 😐
یعنی انقدر......