
سلام بچه هاا این همون پارت دو عشق با نامجون هست فقط اون یکی چون داستان توی متن بود از کیفیت عکسه کم کرد .. لطفا این یکی رو بخونید . لایک و کامنت فراموش نشه
انچه گذشت از زبان جونگ این :: داشتم وسایلمو جمع میکرم و وقتی تموم شدمیخواستم از کلاس بیام بیرون که جویی هان جلوم رو گرفت .. حالا از زبان حال ●●● یک دفعه ماریا اومد من و بلند کرد و انداختتم داخل تخته وایت برد کلاس .. بعد رز هم اومد چندتا لگد زد توی شکمم کا باعث شد خون بالا بیارم 🤢 از زبان نامجون : وقتی که از کلاس اوموم بیرون یادم افتاد که شماره اش و نگرفتم پس رفتم شمارشو بگیرم وقتی که رسیدم به کلاس با صحنه ای که دیدم خشکم زد ... ماریا و رز داشتن جونگ این رو میزدن و جویی هان هم داشت میخندید ... 😡😡😡 سریع رفتم جلوشون وایسادم تا جونگ این رو کتک نزنن و چندتا فهش هم بهشون دادم 😤😤 از کلاس رفتن بیرون . منم وقتی دیدم جونگ این دور و برش پره از خونه دست و پام و گم کردم اخه دوست نداشتم یه لحظه ناراحتی شو ببینم
وقتی نامجون وارد اتاق شد دید که جونگ این رو تخت هست و داره با چشم هاش در و دیوار رو نگاه میکنه . نامجون میره سمتش و دستشو میگیره و باهاش صحبت میکنه : دلم برات تگ شده بود کلک . چرا جویی هان این بلا ور سرت اورد ها ؟؟؟ جونگ این : نمیدونم . چرا اینطوری کرد . ببخشید که اگه ناراحتت کردم . نامجون : نه عزیزم این چه حرفیهه .. وقتی نامجون دسته جونگ این رو گرفته بود اعضا داشتن نگاهشون میکردن 😂😂😂😂 . شوگا داشت داخل شیشه نگاهشون میکرد و جین و جیهوپ و جیمین و تهبونگ و جونگ کوک داشتن از داخل سوراخ در هم به حرف هاشون گوش میدادن و هم نگاهشون میکردن 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂.. جونگ این: نامجون میشه کمکم کنی که بشینم ؟؟ نامجون : اره اره ... وفتی نامجون داشت کمک جونگ این میکرد یک دفعه باسن مبارکش میخوره به گلدون پشت سرش و زارت گلدونه می اوفته 😂😂😂😂😂🤣🤣🤣🤣اعضا هم که وقتی این صحنه رو دیدن خندشون گرفت که باعث شد در باز بشه و با مخ پخش زمین بشن 🙂😂😂😂😂😂😂.. نامجون: به به میبینم که اهل جمع که اینجا هستن . شما چرا ینطوری شدید ؟ هاااااا . اعضا همه اینجوری 😰😟😦😳
جین بلند شد گفتش که : امم نه یک دفعه اومدم به در تکیه بدم که دره باز شد همهون افتادیم. چیز مهم نیست حالا خودتو ناراحت نکن ... ارههه دادا نامجون : اها که این طور 🤨. اعضا اومدن جمع شدن دوره جونگ این و نامجون دسته جونگ ابن رو گرفته بود . جین : ای وایییی شوهرممم داره بهم خیانت میکنهههههههههههه یکی منو بگیره داره بچه هامو بی پدر میکنه 😂😂😂😂 من چطوری شیش تا بچه رو بزرگ کنم نصف جوانی مو گذاشتم به پاشوننن . جونگ ابن که مخش هنگ کرده بود فکر کرده بود که نامجون جین هم ج*ن*س بازی میکنن و حاصلش شده شیش تا بچه 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂. جونگ این روبه نامجون : ام نامجون تو و جین باهم دیگه هم ج*ن*س بازی کردین ؟ منظوره جین که شوهرم دارا بهم خیانت میکنه تو که تیستی ها ؟؟ . نامجون : واییی خدا خیلی باحالی 😂😂😂😂 نههههه چون من بزرگتر از همه هستم و جین هم کوچیکتر از منه و داخل خوابگاه اون اشپزی میکنه ما رو بقیه اعضا پدرو مادر فرص کردن . وگرنه من همچین کاری رو نمیکنم .. 😊😊😊😊😊 لطفا منحرف نشوو 😂😂😂.. جونگ ابن : اها باشهههه 😁😁😆😆😆.. دکتر اومد بالا سرش و گفت : میتونید مرخص بشید چه خاصی نیست کمرتونم که بهتر شده فقط به پرستار میگم که بیاد فشارتون رو بگیره بعد میتوتید برید .( خب زیاد اینحا اتفاق نمی اوفته . پرستار میاد و فشار خونشو میگیره و میره . ) نامجون : میگم جونگ این میشه بیای خونه ی ما الان چون میخوام یه مهمونی یا یه جشن بگیرم لطفا بیا .. پلیززز.. 🥺 جونگ این : اممم نه مزاحمتون نمیشم تا الانم خیلی زحمت بهتون دادم . جیهوپ : نه بابا چه زحمتی خیلی هم حال میده بیا دیگه
وقتی جونگ این قبول کرد که بره خونه ی اعضا . سوار ماشین شدن و سره کوچه بودن که جیمین و جونگ کوک باهم دیگه رفتن خرید برای مهمونی
جین و جیهوپ و تهیونگ و شوگا رفتن داخل خونه و نامجون هم وایساد تا به جونگ این کمک کنه ... رفتن داخل و بعد از نیم ساعت جونگ کوک و جیمین با دست های پر از پلاستیک خوراکی ها وارد خونه شدن .. جین هم وایساد قر زدن گفتش : چرا اینقدر خرید کردید من گفتم برید یه خورده بستنی بگیرید گفتم برید اینقدر خرت و پرت بگیریددد تمام پول های شوهرمو خرج کردید و ....... خلاصه بعد از یه قرن قر زدن رفت سراغ پختن کیک . جیهوپ و جیمین رفتن اهنگ گذاشتن و وایسادن به رقصیدن و نامجون هم داشت کتاب میخوند و جونگ کوک و تهیونگ و جونگ این هم داشتم گیم بازی میکردن 😊😊.... جونگ کوک : عه هیونگ ته الان میبازی یوهوووو .. تهیونگ : نخیر خودم میبرمم جونگ این : اصلا چرا شما ببرید خانم ها مقدم ترن ها 😂😂😂😂😂😂😂😂.. سه تایی زند زیره خنده اخرشم جونگ این برد . از زبان جونگ این : وقتی گیم رو بردم پاشدم رفتم پیش جین اخه بیچاره داشت دست تنهایی اشپزی میکرد رفتم کمکش ..
جونگ این : جین خسته نمیشی دست تنهایی اشپزی میکنی .؟! جین : نه بابا من خیلی اشپزی رو دوست دارم یعنی یه جورایی بهم ارامش میده . وقتی اشپزی میکنم دیگع حوصله ام س نمیره .. 😊😊😊😉 جونگ این : اها خوبه .. حالا میریم پیشه نامجون : 😊😊😊😊😊😊😊 از زبان جیهوپ : وقتی نگاهم به نامجون می افتاد معلوم بود توی فک بود درسته داشت کتاب میخوند ولی داشت زیر چشمی نگاه به جونگ این کنه فکر کنم بابا ی خونه میخواد زن بگیره 😂😂😂 ولی نه جدا از شوخی شاید عاشق جونگ این شده .. خدا میدونه . فکر کنم باهاش صحبت کنم بد نیست . شاید اینطوری متوحه بشم که عاشق شده یا نه . اصلا برای خودش هم خوبه اینطوری میتونه اعتراف کنه عشقش رو
پس به جیمین گفتم که دیگه خسته شدم .. جیمین هم گفت : باشه هیونگ برو بشین من و تهیونگ و شوگا و جونگ کوک میرقصیم .. 💃💃💃🕺🕺🕺🕺.. جیهوپ رفت نشست پیشه نامجون و بهش گفت : نامجون اتفاقی افتاده همش توی فکری .. نامجون : اممم اگه بهت بگم به اعضا و جونگ این نمیگی ؟؟ جیهوپ : معلومه که نه بگو میشنوم . نامجوت : نه اینجا نمیشه باید بریم یه جای خلوت ... بریم توی ترانس اونحا بهت میگم 🙂🙂🙂 جیهوپ : باشه داداش بریم

خب ابنم از این پارتتتتت امیدوارم دوست داشته باشین بچه ها اگه کامنت و لایک نزارید من اصلا هیچ فعالیتی نمیکنم لطفا به خاطر دل بنگتن ... وایسا وایسا ببینم کجا کجا چرا لابک نکردی ؟؟ چرا کامنت نزاشتی .. ببین بنگتن داره نگاهت میکنههه .. پس بدو بدو لایک کننن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
یک:نامی از همه بزرگ تر نیس
دو:جین از همه کوچیک تر نیس😂
فق دلیل جین درست ✅ بود ول نامی نه!چن نامی مث بابا هاس بهش میگن بابای گروه✅✅✅
بعد از ۲ ساعت عمل تموم شد و دکتر اومد پیش نامجون و گفت : اقا به نخاع ۱۱ و ۱۲ و ۱۳ بدجوری اسیب رسیده ولی جای نگرانی نیست الان داخل بخش هستن و بهوش اومدن میتوتید ببینیدش .. نامجون : واقعا ازتون ممنونممم نمیدونم جطوری باید لطفتون رو جبران کنم ..
نامجون از پیش دکتر رفت و وارد اتاق شد . وفتی وارد اتاق شد دید که حونگ این رو تخت و داره با چشم هاش در و دیوار رو نگاه میکنه ... 😊😊😊😊😊😊....
اینم از این قسمتی که جا اوفتادا بود .. ببخشید بچه هااا اخه اون یک ساعت و که ننوشتم رفتم امتحانمو دادم
بچه ها داخل اسلاید دو یه اشتباهی شد اخه یک ساعت نوشتم چون برام کار پیش اومد ... اینجا بقیه ی ماجرا رو تا اشلاید دو مینویسم براتون ..
بقیه داستان
وقتی نامجون جونگ این رو توی حال دید سریع بلندش کرد و گذاشتش رو یشون اش و بردش بیرون از کلاس ..وقتی اعضا جونگ ابن رو روی کول نامجون دیدن خشکشون زد .. نامجون : بچه ها فکر بد نکنید بهتون توضیح میدم الان باید بریم بیمارستان ..
اعضا سری تکون دادن و سوار ماشین شدن .. رفتن بیمارستان و دکترا جونگ ابن رو بردن داخل اتاق عمل .. بعد از دو ساعت عمل تموم شد ..