23 اسلاید صحیح/غلط توسط: ♡☆♡☆♡☆♡ انتشار: 3 سال پیش 1,485 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام 😊 این اولین تست منه و یک تک پارتی از شوگا 🐱🐱🐱🐱
تک پارتی شوگا
🐱🐱🐱🐱🐱🐱🐱
شروع شده بود
دعوا های هميشگي با والدينت ولي مثل هميشه نبود
بلکه بدتر بود و تو رو به مرز جنون رسونده بود
اينکه دوستيت با تنها آدم زندگيت به بدترين حالت توسط والدينت زير سوال ميرفت
اينکه اجازه رفتن به کلاس گيتار رو نداشتي
اينکه اجازه خوندن رشته هنر رو نداشت ي
اينکه حق اعتراض، گريه يا هرچي رو نداشتي و هيچ کس درکت نميکرد
جز بهترين دوستت چون اونم وضعيتي کامل مثل تو رو داشت
هر روز روحيات و اخلقتون بهم بيشتر شبيه ميشد و شمارو صميمي تر ميکرد و تورو
مصمم تر از دوستي باهاش
دوست دختر دوست پسر نبودين ولي بهترين افراد زندگي هم
موبايلتو برداشتي و زماني که در اتاقتو کوبيدی و سمت تختي که گوشه اتاق کنار پنجره
بود ميرفتي و هق هق ميکردی شماره يونگي رو گرفتي
_ از اين لعنتيا بدم مياد جز محدود کردن و قالب کردن روياهای خودشون به من هيچ
!کار ديگه یا نميکنن
...هق] ... خستم کردن[هق]... دلم نميخواد تو اين خونه باشم[_
سکوتش نشونه اين بود که ناراحته نميتونه کاری برات بکنه و اينو خوب ميدونستي
امشب تولد 18سالگيت بود و به بدترين حالت نابود شده بود چون مادر پدرت توقع
داشتن دوستي تو با يونگي تموم کن ي
+ ا/ت... ميای... ميای فرار کنيم؟
برای لحظه ای هق هقت قطع شد... يعني اين امکان پذير بود؟
ميتونستي فرار کني و با يه نفر و کي بهتر از يونگي؟
تند تند سر تکون دادی و با پشت دستت دماغتو پاک کرد ی
..._اره... ميام
صدای نفس يونگي بهت نشون ميداد که داره لبخند ميزنه و اين يني به شيرين ترين
حالت ممکن داره لبخند ميزنه
+وسيله هاتو جمع کن پايين پنجره خونتون ساعت 12شب منتظرم
_باشه
لبخند زدی و با شرورانه ترين حالت ممکنه برگشتيو به در بسته اتاقت خيره شد ی
_از اين جهنمي که برام ساختين ميرم بيرون
کوله پشتي مشکي رنگتو برداشتي و وسايلي مثل شارژر، سه تا هودی،دفترچه يادداشتي که اهنگاتو با يونگي توش مينوشتي با خودکاری که به کش کتاب وصل بود، پدبهداشتي برای نيازت، شلوار و لباس زير، يکم پولي که داشتي ، جوراب
ديگه کيفت جا نداشت و به مرز انفجار رسيده بود
ميدونستي اگه چيزی کم بوده باشه يونگي مياره
به موهای کوتاهت دست کشيدی و مرتب شون کرد ی
قرار بود با يونگي خوش بگذروني و همين باعث خوشحاليت ميشد
سختي با يونگي و لبخند لثه ايش نقش شکر تو قهوه تلخو داشت
ناخونای کوتاهتو با لاک سياه رنگي کردی
دستبند مشکي یا که ست ديگش دست يونگي بود و دستت کردی
استين کوتاه مشکي رنگتو با سويي شرت آبي کثيف و شلوار سياه و آل استار مشکي
پوشيدی و کلهتو کشيدی رو سرت
ساعت نزديک 12 بود و اين يني يونگي تو راهه
خوابت ميومد ولي مهم نبود
وقتي صدای سنگي که به شيشه خورد و شنيدی پنجره رو باز کردی و از پنجره پريدی
پايين و با يونگي رو به رو شدی
مثل هميشه رفتي باهاش دست دادی و ماسکي سياهي که يونگي بهت دادو زد ی
+ا/ت... فرار کنيم؟
_!فرار کنيم
+!يک... دو... سه
با شماره سه سمت خيابون دوييدين
کل راه ميدوييدين ميخنديدين و از حرفايي که والدينتون بهتون زده بودن پيش هم گله ميکردين و سعي ميکردين ازشون فاصله بگيرين
+من خوابم مياد شِکَری... کجا بخوابيم؟
" يونگي عادت داشت به شنيدن اسم "شکری
تو اونو به اين اسم صدا ميکردی چون به نظرت لبخنداش مثل شکر شيرينه و پوستش مثل شکر سفيده
همين اسم هم دليلي شده بود برای اسم دوم يونگي و تتوی ريزی روی
مچ دستش
+نميدونم... بريم تو جنگل بخوابيم؟
+!قبوله
...
به سختي جايي رو پيدا کردين و کنار يه درخت بزرگ نشسته بودين و با فندک سياه يونگي آتيش درست کرده بودين
..._ ولي شکری... من هنوز نميدونم کار درستي کردم يا نه... هرچند برام مهم نيست
+بيخيالش و فقط خوشحال باش که ديگه قرار نيست کصشعراشون راجب هنر و خودمونو بشنوی... ولي اگه ناراحتي ميتونم برت گردونم خونتون
_!نه من برنميگردم
برای اينکه از اون فضای افسرده درت بياره گيتارش رو دراورد و شروع کرد به زدن
اهنگ مورد علاقه تو و تو هم ناخواسته مثل کسي که هيپنوتيزم شده باشه شروع کردی به خوندن
به نظر شکر تو صدای خوبي داری و همين يکي از دليلي بود که باهم دوست شده
بودين
_ يااااا... خوب ميدوني چطوری منو از حال و هوای اطرافم بکشي بيرونا!... رگ خوابم دستته!... راستي گفتم خواب يادم اومد خيلي خستم... ميخوام بخوابم شکری شب بخير
گيتارشو کنار گذاشت و با کيفي که نقش بالشتتونو رو داشت و آتيشي که نزديک
خاموش شدنش بود دراز کشيدين
يکم به آسموني که از لای درختا به سختي قابل ديدن بود خيره شدين و آروم آروم
خوابتون برد
...
تقريبا عصر شده بود و شما دوتا هنوز خواب بودين
ميتونستين بيشتر بخوابين اگه جنگلبان بالا سرتون نميومد و شما دوتا مجبور به معذرت خواهي بخاطر روشن کردن آتيش نميشدين
بعد از جمع کردن وسيله هاتون از روی زمين به فکر ساکت کردن شکم پر سر و صداتون افتادين و پولتون کفاف دوتا راميون اماده ميکرد
همين يه دليل شده بود برای اينکه بعد از خوردن راميون برين و کنار پياده رو جايي رو پيدا کنين و بشينين
يونگي با گيتار اهنگ بزنه و تو باهاش بخوني و مردم هم ازتون فيلم بگيرن و لذت ببرن گاهي هم چند وون داخل کاور گيتار يونگي که رو زمين مثل سفره پهن بود بندازن
مثل گداها بودين ولي يونگي با لبخند گيتار ميزد و تو با لذت ميخوندی
اهنگ خوندن تموم کردين و بعد از شمردن پول متوجه شدين برای گرفتن بليط اتوبوس و خريد شام پول دارين 😊😊
بليط گرفتين تا سئول
هميشه دلت ميخواست بری و سئول رو بگردی چون دگو برات تکراری تر از هميشه بود
تنها کسي که باهات حرف ميزد و باهاش حرف ميزدی يونگي بود نه کس ديگه برای همين هم تو طول مسير شديدا هوای هم رو داشتين
وقتي سوار اتوبوس آبي رنگ و رو رفته شدين يه صندلي دوتايي که آخرای اتوبوس
بود رو پيدا کردين و تو دفترچه اهنگتو دراوردی
بهترين موقع برای نوشتن ادامه اهنگ مشترکت با يونگي بود
هنوز اسمي برای اهنگ نذاشته بودين ولي با شوق ادامه ميدادينش
به اميد روزی که آهنگساز های مشهوری شين و به پدر مادرتون ثابت کنين هنر و
موسيقي آشغال نيست
حدود 2 يا 3 روز بود که تو راه بودين
وقتي از نوشتن خسته شدی به يونگي گفتي که خسته ای و ميخوای بخوابي
دفترتو برداشتي و سرتو گذاشتي رو شونه شکرت
_...شِکَری
+هوم؟
_ممنون
+بابت چي؟
_ ينکه باهام فرار کرد ی
...هوم
لبخند زد و دستشو انداخت دور شونه هات و سرشو گذاشت رو سرت
+ تو بهترين دوستمي چطور ميتونم باهات فرار نکنم... ولي خب جدا از اون... جو خونه خيلي مضخرف بود و به نظرم بهتره ازش دوری کنم
_اوهوم ميفهمم
اينکه بجای جمله"دوست دارم" ازش تشکر کني و اونم همين کارو کنه عادی بود
چون دلتون نميخواست برای هم سوتفاهم پيش بياد که علاقتون مثل خواهر برادر نيست و چيزی اون طرف تره
موهای نعنايي رنگ تو و يونگي يکي از دليلي بود که شمارو مثل دوقلو های افسانه ای ميکرد
يا حتي خالکوبي پروانه ای که روی دست راستتون بود و باهم ست کرده بودين
خوب يادت ميومد که بخاطر زدن اون خالکوبي از پدرت کتک خوردی و از مادرت کلمه
""هرزه"" رو شنیدی
دلت ميخواست بدوني قراره تهش به کجا برسين؟
شما نه جايي رو برای سکونت داشتين نه کسي رو داشتيم که پيشش برين
منبع درامد هم نداشتين و اين يعني جای سخت ماجرا
+ا/ت
_هوم؟
+نظرت چيه بريم... و اوديشن بديم؟
_ چی
+ يه کمپاني تازه به دوران رسيده اس ولي خب ميتونه برامون شروع کار باشه نظرت چيه؟
نفسي که تو سينه ات حبس کرده بودی رو آزاد کردی و به پيشنهاد يونگي فکر کرد ی
_اسم کمپاني چيه؟
+بیگ هيت... داره کاراموز جمع ميکنه و خب اين ميتونه يه شروع باشه برامون نه؟ !همه که يهو از 0به 100 نرسيدن؟
_امتحانش ضرر نداره شکر نعنايي
و دست کشيدی تو موهاش و اونارو تکون دادی يونگي هم خنده لقه ای شيرينشو
بهت زد
با حالت کيوت و عجزواری گفت
+آااااااه... فکر کردم ميگي نه ... چون تو ميگفتي نه منم مجبور ميشدم بگم نه... ولي !خب خوشحال شدم ممنون ا/ت
...
وقتي از اتوبوس پياده شدين مجبور شدين تا مرکز شهر پياده برين و اين يعني کلي گشتن
دوربينتو دراوردی و شروع کردی به گرفتن عکسای احمقانه از خودت و يونگي
دوربين مدام تکون ميخورد چون تو ميدوييدی و يونگي هم پايه ديوونه بازی های تو ميدوييد
ميخنديد يا جيغای کيوت ميکشيد که صداش بيشتر به صدای گربه شبيه ميشد
تو خيلي خوشحال بودی و به تماس های متعدد موبايلت جواب نميدادی مثل يونگي
هرچي به مرکز شهر نزديکتر ميشدين برج ها بلند تر و خونه ها قشنگ تر ميشدن
!شهر هم پر نور تر ميشد و جمعيت بيشتر
حس امينت داشتي وقتي پيش يونگي بودی و آرامش خاصي به قلبت حاکم بود
همين آرامش حس غربت رو از بين ميبرد و تو رو جدا از همه چي ميکرد
همه اينارو مديون يونگي بود ی
صورت خوشحال و گربه طور يونگي
بوی بولگوگي ها و چيزای عجيبي که تو دگو نخورده بودی و به نظر خوشمزه ميومدن ولي تو پولي نداشتي اونارو امتحان کن ي
فقط يه لحظه قافل شدی که يونگي رو گم کردی
حس بچه ای رو داشتي که غرق عروسکای يه اسباب بازی فروشي شده و مادرشو از ياد برده و الان گمشده
نميدونستي کجا بايد چيکار بايد بکني و گوشي نوکيای قديميت شارژش تموم شده بود و
چهره عاجزت رو روی سياهي خاموش صفحه موبايل نشونت ميداد
دروغ نبود که دلت ميخواست بزني زير گريه
دروغ نبود که حس ميکردی هر لحظه ممکنه يکي ببردت و هزارجور اتفاق برات بيفته
+تو خوبي
وقتي صدای شِکَرت رو شنيدی مثل کسي که مادرشو پيدا کرده نفسي که تو سينه ات
حبس شده بود و با اه ناله بيرون دادی و اشکي که داشت روی گونه ات ميريخت و
پاک کرد ی
نفهميدی يچ شد ولي دوييدی بغلش
+ت... تو چت شد؟
_فکر کردم گمت کردم
+اما من فقط رفتم راميون بخرم... برای شام... خوبي؟
(راميون يه نوع غذای کره ای هستش)
از بغلش بيرون اومدی و به راميونا خيره شدی و لبخند زدی
_!مرسي شِکَری
يونگي حساب عذاب وجدان داشت بابت استرسي که بهت واد کرده بود برای همينم لب پايينشو جلو داده بودو مدام پشت سرشو ميخاروند
+بريم يه جا بشينيم اينارو کوفت کنيم؟
_بريم
تو پارک کوچيکي که نزديک بود رو چمنا نشستين
هنوز شروع نکرده بودين که باغبون اومد سرتون غر غر کرد و شمام با راميون هايي که داشت يخ ميکرد اواره شدين
خيلي ناخواسته سرتو بلند کردی و به يه ساختمون کوچيک خيره شدی که روش نوشته شده بود "BIG HIT" بزرگ
_!اوه! ... يونگي
+هوم؟
با دست بهش شرکتو نشون دادی و با دهن باز و چشمای براق يونگي مواجه شد ی
مثل گربه ای که بهش کاموا دادن تا بازی کنه
کولش از دستش افتاد و هول دوييد سمت شرکت
هنوز يه متر دور نشده بود که برگشت و دست تورو گرفت
+باز ميزني زير گريه حوصله گريه اتو ندارم
خنديدی و دنبالش دوييدی سمت شرکت
انقدر عجله داشتين که يادتون رفت بسته ها ی راميون رو از روی زمين بردارين
شانستون واقعا عالي بود که تونستين جز اخرين نفراتي که اوديشن ميدادن بودين و ميتونستين سريعا اوديشن بدين
وارد شرکت شدين کوچيک بود ولي عظمت خودشو داشت
دوتا فرم از زني که فرم های افرادی که تقاضای اوديشن داشتن ميداد،گرفتين که بايد اونارو پر ميکردين
بعد از پر کردن فرم ها هرکدومتون يه سمت رفتين
يونگي رفت سمت اوديشن رپ و توعم رفتي برای درخواست اهنگ نويسي و اهنگ سازی
استرس داشتي و کف دستات عرق کرده بود
دفتر اهنگتو از تو کيفت دراوردی و به اهنگايي که نوشته بودی خيره شدی
يعني قبول ميکردن؟
ميتونستي قبول شي؟
اصل کدوم اهنگ رو بايد ارائه ميکردی؟
اهنگ جديدت با يونگي رو بايد ميدادی؟ ولي اون هنوز کامل نشده بود
حتي اسم هم نداشت
بلاخره بعد از ايستادن تو صف طولانی و دراز جلوت نوبت تو رسيد
اهنگتو همراه با فرم به مردی که روی ميز نشسته بود و به نظر بيحال و خسته ميومد نشون دادی
مرد بعد از ديدن متن اهنگ و نت های موسيقي که بعضي جاهاش خط خوردگي داشت نگا کرد يکم کمرشو صاف کرد
$خودت نوشتي اينارو
_بله مدرکشم اهنگای ديگه و حفظ بودن متن اهنگا و نت هاست
$دانشگاه نميری؟
_خب راستش نه ولي دوست دارم هنر و موسيقي بخونم
يه اهنگ بدون اسمت خيره شد
$اسم اين اهنگ چيه؟
_...Run ...خب
$اوه عاليه
ولي فقط تو و قلبت بودين که ميدونستين دوست داری اسمش run whit sugar باشه اما به يه لبخند مصنوعي و خشک افاقه کردی
$فعل قبولي بمون تا بهت بگم چيکار بايد بکني... خانوم؟
_ا/ت
وقتي مهر قرمزش رو روی صفحه فرمت که اسمت و مشخصاتت با خودم از مشکي
نوشته شده بود کوبيد حس شادی زيادی تو کل وجودت پاشيده شد
$...شما خيلي با استعدادی خانوم ا/ت
حس ميکردی دارن قند تو دلت اب ميکنن
حس ميکردی ميتوني يه جفت بال در بياری و پرواز کن ي
تعظيم کردی و خندان رفتي سمت اتاق اوديشن رپ و منتظر موند ی
وقتي يونگي با چشمای درست و خيره به فرم ي که مهر قرمز پذيرفته شده اومد بيرون
پريدی سمتش
_شِکَری چی شد؟؟؟؟؟
+فکر کنم قبول شدم..
_شوگولي منم قبول شدم
با خنده شيرينش بهت خيره شد
+اسم جديده؟... شوگولي؟
خنده تو نشونه شادی زيادت بود
شما رسما کار اموز يه کمپاني شده بودين
جای خواب گرفتين و هزينه تحصيلتون توی دانشکده هنری سئول توسط کمپاني داده شد
تو و يونگي در 25 سپتامبر 2013 توسط کمپاني اتخاب شدين
.....
3سال بعد
2016 20 سپتامبر
توی اين سه سال تو مداوم درس ميخوندی اهنگ ينوشتي ولي هيچ کدوم از اون اهنگ هارو گروه خوانندگي يونگي نميخوند
يونگي بعد از يک سال کارآموزی با 6تا پسر با نام های نامجون، جين، هوسوک،جيمين، تهيونگ و جونگ کوک هم گروهي شده بود و گروه پسران ضد گلوله رو تشکيل
داده بودن
ميگفتن "BTS" بهشون
چون خيلي کمپاني محدود و کوچيک بود و پسرا تازه کار بودن موزيک ويديو هاشون بازديد زيادی نميخورد
توی يه اتاق ميخابيدن و هرکدوم يه شغل جدا داشتن
توعم برای کمک به يونگي توی يه رستوران کار ميکردی و پولتو باهاش شريک ميشدی
اوضاع سخت بود
والدين يونگي و خودت شمارو تحت فشار ميذاشتن که اگه برنگردين اسمتون از شناسنامه اشون خارج ميشه
ولي شما با تموم اين درد ها سه سال تموم وايسادين
کمپاني امروز صبح احضارت کرده بود و يه فرمي رو جلوت گذاشته بود
اون ها ميخواستن اهنگ های تورو برای پسرا استفاده کنن و باهات قرار داد ببندن
کنار اهنگ های ديگه که همش مال تو بود چشمک ميزد Run اسم اهنگ
لبخند زدی و امضات رو پای برگه زدی از همون روز شروع کردی به ساخت اهنگ ها
يک هفته وقت داشتي و اين ديوونه ات ميکرد
تموم شد و تو تونستي يه بقيه اهنگ ها نظارت کن ي بعد از چهار روز اهنگ پي دی نيم پسرا مدام به اهنگ ها نظارت داشت و ازشون خوشش اومده بود
اين يک هفته مثل برق گذشت و تو اهنگ هارو تحويل کمپاني داد ی
موقع ضبط اهنگ خودت تو استيج بودی و اون هارو کنترل ميکردی تا نشونشون بدی نت هارو چطور برن
صدای خوبت باعث ميشد راحتتر بهشون بگي که کدوم نت رو چطور برن
خيلي بهتر از تصورت شده بود
حال که صدای زير جيمين، رپ مردونه هوسوک و نامجون، وکال فوق العاده جونگ کوک و صدای بم تهيونگ همراه با زد بهترين دوستت و جين اوپا باهم ميخوندن
اهنگ رو عالي ميکرد
در اينکه يونگي با لذت و ابرو های بال پريده از تعجب و تحسين به برگه ليريک خيره
شده بود شکي نبود
از تحسين های پسرا لذت ميبردی ولي استرس داشتي اهنگ بازديد نخوره
تموم اهنگ ها توی 3روز ضبط شدن و حال کار تدوينشون مونده بود که خوشبختانه با تو نبود
مشکل اساسي اونا موزيک ويديو بود
چشمت به خالکوبي دست يونگي وپاستور دستش افتاد
_ اقای پی دی نیم تاحالا پاستور با طرح پروانه ديدی؟
تنها چيزی که دل تورو ميشکوند اين بود که موقع کاراموزی موهای شِکَرت رو سياه
کرده بودن برای همين پيشنهاد دادی موهای يونگي رو دوباره نعنايي کنن
خيلي اتفاقي چشمت يه اسم استيج يونگي افتاد
چرا تاحال نديده بوديش؟
_شوگا؟
+يادم رفت حرف اخرشو بنويسم...کل اسم استيجم شد شوگا
ميخنديدين به اسمي که خيلي اتفاقي روی شِکَر نعناييت گذاشته بودن... و اينا همش به لطف تو بود
...به لطف فرار با تو
...فرار با شِکَر
...تمام
23 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
عالییییی