
اینم از داستان 😊
مرینت : از خواب بیدار شدم وااای دیشب چقدر خستم بود وایسا ببینم من کجام؟ اینجا کجاست؟ اینجا که اتاق من نیست؟ وقتی از خواب پاشدم دیدم تو یه اتاق سیاه رنگ با دکور سیاه و قرمزم یه تخت توری بزرگ و یه پنجره با پرده های کشیده از تخت اومدم پایین و سعی کردم یادم بیاد دیشب دقیقا چه اتفاقی افتاد و من اینجا چیکار می کنم اما هیچی یادم نیومد سرم درد می کرد و خیلی تشنم بود رفتم پرده هارو بزنم کنار که دیدم...
الان شبه ماه تو آسمون قرص کامل بود و بقیه ی آسمون رو ابر های سیاه پوشونده بود؟ من دقیقا چند ساعت خوابیده بودم؟ مادربزرگ و پدربزرگ کجان؟ ای خدااا یه دفعه در اتاقم باز شد یه فرد سیاه پوش با یه شنل بلند اومد تو تقریبا هم قد خودم بود فقط یکم بلندتر موهاش طلایی و چشماش قرمز و کاسه ی خون بود زیر چشماش پف کرده بود و پوستش عین مرده ها سفید و بی روح بود باورم نمیشه اون یه....
یه خون آشام بود ولی از حق نگذریم خیلی خوشتیپ بود اومد نزدیکم و تو چشام خیره شد دهنشو باز کرد می خواست گازم بگیره که یهو چشماشو بست و پرتم کرد رو تخت و خودشم رفت دم در با یه سرعت غیر قابل تصور وقتی هلم داد طرف تخت بهم گفت شامت رو تا دو دقیقه دیگه میدم بیارن سرو و صدا نکن و فکر فرار هم به سرت نزنه دویدم طرفش و بهش گفتم من کجام چرا منو آوردی اینجا از جون من چی می خوای ولی هيچی نگفت در رو محکم بست و رفت بیرون اشک تو چشمام حلقه زده بود یعنی باید بعد از اون زندگی مصیبت باری که داشتم زجر بیشتری بکشم یهو بغزم ترکید کاش مامان و بابا الان اینجا بودن یه 5 سالی می شد که مرده بودن و من تک دخترشون چون مامان و بابام مردن هیچ کیو نداشتم 5 سال خدمتکاری کردم و بعد از سال ها مادر بزرگ و پدر بزرگ رو پیدا کردم فقط دو روز پیششون بودم و الانم که اینجام
از زبان آدرین : وقتی به چشمای آبی رنگش نگاه کردم دلم ذوب شد نمی دونم چی اون دختر آدمیزاد منو به خودش جذب کرده بود ولی واقعا نمی تونستم گازش بگیرم من پسر بزرگترین خون آشامم (لورد دراکولا) و الان عاشق دختر قاتل خانواده ام شدم من آدرین دراکولا هستم معروف به شاهزاده ی تاریکی 5 سال پیش بود که پدر و مادرم و خواهرم توسط دو تا آدم کشته شدن من اون موقع فقط 10 سالم بود ولی الان نیروی بیشتری دارم و همه من رو به عنوان پادشاه شون می دونن حالا می تونم ازشون انتقام بگیرم اما وقتی رفتم برای انتقام فهمیدم که...
دقیقا یه شب بعد از مرگ خانواده ی من اون زن و مرد مردن و فقط دخترشون بود که دقیقا همسن من بود پس الان دزدیمش و می خواستم بکشمش که الان دلم براش ریخت ( به قول هتل ترانسیلوانیا)
الان نمی دونم با اون دختر باید چیکار کنم از طرفی همه منتظرن تا یه بلایی سرش بیارم و از طرفی دوستش دارم حالا باید چیکار کنم تو همین فکرا بودم که یهو نالا (خدمتکارشون) اومد و گفت : شاهزاده ی من لطفا زودتر بیاین دختر آدمه فرار کرده خشم کل وجودمو گرفت دختره ی...... مثلا بهش گفتم فرار نکن ( خدایی خلیا یکیو زندانی کنی تو یه جای وحشتناک بعد بهش بگی فرار نکن به نظرت میگه چشم قربان؟ 😐)
مرینت : وقتی گریه هام تموم شد مغزم باز شد و گفتم که هر جور شده باید از این قبرستون فرار کنم از اونجایی که وسیله ای نبود که باهاش درو بشکونم و شکندنش خیلی صدا می داد از پنجره فرار کردم اول فک کردم بستس ولی با دوتا هل نسبتا کوچیک قفل شکست انگار خیلی قدیمی بود رفتم لبه ی پنجره می خواستم بپرم که جیغمو قورت دادم من حداقل 100 متر با زمین فاصله داشتم یا خود خدا

با بدبختی خودمو رسوندم به پشت بوم و می خواستم نفس بگیرم که یهو خورشید طلوع کرد قشنگترین منظره ای بود که تا حالا دیده بودم معرکه بود محو خورشید بودم که یه قامت دراز جلوم سبز شد فک کردم همون پسر مو طلاییه اس ولی این یکی جدید بود موهای مشکی نسبتا خاکستری داشت با چشمای آبی یه لباس رسمی پوشیده بود و قدش خیلی بلند بود یهو گفت : بانوی جوان خون آشام اینجا تو نور خورشید می سوزین لطفا با من بیاین و یهو تو بغلش ظاهر شدم دروغ نمی گفت نمی دونم چم شده بود ولی وقتی رفتم یکم تو نور احساس سوزش شدیدی کردم ولی این که نقطه ضعف خون آشام هاست يعنی؟ یعنی منم به یکی از اونا تبدیل شدم؟ خداااااااااا( عکس پارت عکس پسرس

خب این پارت به پایان رسید امیدوارم خوشتون اومده باشه نظر و لایک و فالو یادتون نره بای بای 🧛🏻♂️🧛🏻♀️🧛🏻♂️🧛🏻♀️🧛🏻♂️🧛🏻♀️

راستی چالش داریم : به نظرتون آدرین مرینتو پیدا کنه چه بلایی سرش میاره؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
فکر نمیکنید از موضوع میراکلس به سبک خوناشامی من که تستش هم هست کپی کاری کردید؟
اسکرل
| 3 روز پیش
ببین زینب یا حالا مرلین
نیای تو تست انجمن تبدیلت میکنم به مجسمه یخی برا جلو در قلعمون
image❄️R. Z⚡
| 3 روز پیش
اگه نخوام بیام کی رو باید ببینم؟ 😑من میام اونجا خو چیکار کنم
imageاسکرل
| 5 ساعت پیش
بیا بچت میمیری
کلر:استاد اسکرل جو گیر شد بزار من مودبانه بگم
زینب جان میشه بیای بچتیم؟😁
به فنا رفتیم رفت
عالی بوددد😍😍😍
ولی خیلی به فیلم خون شیرین شباهت داره🤣😍
متاسفانه اصلا تا حالا خون شیرین رو ندیدم 😅
عالیییی بود
ببین زینب یا حالا مرلین
نیای تو تست انجمن تبدیلت میکنم به مجسمه یخی برا جلو در قلعمون
اگه نخوام بیام کی رو باید ببینم؟ 😑من میام اونجا خو چیکار کنم
خیلی ممنون بابت لحن مودبانه ات گلم من والا میام هروقت وقت کنم ولی خوب چیزی نمیگم یا حالا چیزی به ذهنم نمیرسه والا که بگم
دوستان تا پارت سوم رو نوشتم منتظرم که تستچی ثبتش کنه و هرروز یه پارت میزارم
ممنون از فعال بودنت🥰
عالی بود 🍓⚡🍓🌠🍓✨
پارت بعدی کی میاد ؟؟
عالی بود
عالی بود بعدی را بزار 😍😊
عال عال عالی
دیروز گفتم کاش زود منتشر شه
دیدی دیروز از تسچی غیبت کردی داستانت منتشر شد