سلام انیدوارم خوشتون بیاد نظر فرانوش نشود
داستان از چشم آدرین دندان ببر گفت مرینت فردا ساعت نه صبح قراره بره نیویورک مدرسه مد گفتم نه من جلوش می گیرم دندان ببر گفت ساعت چنده به نظرم پدرت نگرانت می شود دیدم داره راست می گوید سریع رفتم خانه زنگ زدم به نینو مرینت داره فردا ساعت ۹ می رود گفتم با بچه ها هماهنگ کن تا جلوش بگیریم فردا ساعت ۸ بود خواستم برم فرود گاه پدرم نذاشت نمی دانستم چیکار کنم
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)