این پارت نهم داستانه.امیدوارم لذت ببرید.
از زبان آدرین :مرینت در رو بازکرد و گفت :سلام آدرین. منم گفتم : سلام مرینت .بعد پدر و مادر مرینت از ما با ماکارون های بسیار خوشمزه پذیرای کردن.بعد رفتیم تو اتاق مرینت .گفتم:اااا،مرینت.این همه عکس از من تو اتاقت چیکار میکنه؟مرینت قرمز شد ولی پاسخی نداد?. بعد بهش گفتم : نظرت چیه به پدر و مادرت بگیم کی هستیم.مرینت:نه این فکر بدیه چون ...چون که اگر اونا بفهمن ما کی هستیم شاید خطرناک باشه.منم دیگه بحث رو ادامه ندادم.
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
عالی بود
عالی مثل همیشه ولی یه سوال مگر دختر کفشدوزکی معجزگر پروانه رو از کلویی نگرفت پس چرا معجزگر داخل خونه آدرین بود
سلام .ممنون که خوندید.تو قسمت بعد این قضیه توضیح داده می شه.
من اولین کسیه که خوندم
دروغ نگو چرا میگم دروغ نگو چون بعضیا ۳ ساعت پیش دادن و تو ۴ ساعت پیش?