سلام دوستان این سوم داستانه امیدوارم خوشتون بیاد آخر داستان هم به نظر سنجی دارم
یهو آدرین گفت پلگ پنجه ها بالا از چشم کت نوار :رفتم بیرون که یهو مایورا جلوم زاهر شد میدونستم ناتالی مایوراست و اصلا دوست نداشتم بهش صدمه بزنم که یه فکری به ذهنم رسید گفتم پنجه برنده و زدم به پریز حالا گرفتن معجزه گرش خیلی راحت تر بود ادامه از چشم لیدی باگ :
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
عالییییی
بابا چقدر سریع همه چی لو رفت
عزیزم ۵ ماهه منتظریم
عالی پرتقالی 😂👌👌
بعدی بعدی
عالی بود
پارت بعد لطفا