15 اسلاید صحیح/غلط توسط: Teahyung انتشار: 4 سال پیش 546 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلااام پروفایلم عوض شد😓 اینم پارت۳ 😍اومید وارم خوشتون بیاد😍😍😍 لایک و کامنت فراموش نشه😍😍😍😍
ترسم بیشتر شد
ولی ترسم باعث نشد که از حرفی که می خوام بزنم منصرف بشم با جسارت توی چشمای تهیونگ نگاه کردم و گفتم
ا/ت: تهیونگ ولم کن من دیگه بهت حسی ندارم
بهتره که تو ام دست از این دیوونه بازی برداری و خودتو تسلیم کنی تا بیشتر به دردسر نیوفتی.
تهیونگ با خونسردی گفت: یاا ا/ت تو که گفتی بهم حسی نداری چی شد که نگرانمی
گاف بزرگی دادم درسته من هنوزم عاشق تهیونگ بودم تمام این سال ها با رنج دوری از اون سپری کردم ولی
ولی تهیونگ مریض بود یه مریض روانی برای همینم تا الان به خاطر قتل هایی که کرده بود اعدام نشده بود
برای اون زندان بهترین امن ترین مکان بود تا نه به خودش آسیب بزنه نه به بقیه
با اینکه می دونستم با حرفی که میزنم تهیونگ رو به مرز جنون می کشم ولی با شجاعتو البته بی فکر تمام گفتم.
ا/ت:کی گفته من نگرانتم من ..
من یکی دیگه رو دوست دارم می خوام با اون باشم تو ام برام اهمیتی نداری
تهیونگ واقعا عصبانی شده بود جوری که چشماش به سرخی می زد
موهای بلندم رو چند دور دور دستش پیچید و منو با کشیدن موهام بلند کرد
جیغ خفیفی زدم
منو کشوند و کوبیدم به دیوار از درد روی زمین افتادم اهی گفتم
انقدر درد داشتم که اشکام ناخودآگاه می ریخت
اومد کنارم روی زانو هاش نشست گلوم رو گرفت و سرمو به سمت خودش برگردوند و با دستش گلومو فشار می داد
تهیونگ پوزخندی زد و گفت:که کس دیگه ای رو دوست داری ههه!
داشتم نفس کم می آوردم که تهیونگ گلومو ول کرد از موهام گرفت و بلندم کرد
تهیونگ:می خواستم به خاطر تمام کار هات ببخشمت ولی تو با این کارت باعث شدی کاری کنم که هر روز آرزوی مرگ کنی
ا/ت:ولم کن روانی
ته:خفه شو
تهیونگ به سمت در خروجی حرکت کرد و منو با کشیدن موهام همراه خودش کشوند
داخل حیاط یه ماشین بود منو برد سمت ماشین
منو داخل صندلی های پشت پرت کرد و از صندق عقب ماشین یه چسب برداشت
اومد طرفم و پاهام رو گرفت خواست پاهام رو ببنده تقلا کردم و هی پاهام رو تکون می دادم و با دستام دستاش رو پس می زدم و با گریه التماسش می کردم
ا/ت:تهیونگ خواهش می کنم ولم کن تهیونگ
تهیونگ کلافه شد دستش رو بلند کرد یه سیلی محکم بهم زد که پرت شدم
از فرصت استفاده کرد و پاهام رو بست اومد جلو و دستام و دهنم رو بست
تهیونگ سوار ماشین شد به کسی زنگ زد
تهیونگ:الو ...... اره........ دارم میام آماده باشید
تلفن رو قطع کرد و ماشین رو روشن کرد از خونه خارج شد با صدای بلند گریه می کردم اونقدری که با وجود چسب روی دهنم بازم صدام شنیده میشد
تهیونگ که انگار تازه به خودش اومد کلافه دستی به صورتش کشید و گفت
ته:خودت منو عصبانی کردی
گریه نکن
بی توجه بهش گریه می کردم که با دادی که زد تمام تنم لرزید ساکت شدم
ته: دِ لعنتی میگم گریه نکن
از ترس ساکت شدم
به خاطر خستگی و البته گریه زیاد خوابم برد
صبح
با تکون های خفیف بیدار شدم
رو صندلی عقب ماشین بودم
کسی تو ماشین نبود گیج به اطرافم نگاه میکردم توی جاده بودم و چند تا مغازه اون ور این ور جاده بود در ماشین باز شد و تهیونگ اومد و بلندم کرد کنارم نشست و لبخند گفت
ته: خوب خوابیدی ا/ت
پیااام های بازرگانی😂😂😂😂😂😂
دیشتاردیدین ماشالله 💃💃💃💃💃💃💃😂😂😂😂😂
دیشتاردیدین ماشالله😂😂😂😂😂😂😂💃💃💃💃
غذای روی دستش نگاهی کردم که گفت
ته: بیا غذا بخور از دیشب چیزی نخوردی
خواست چسب روی دهنمرو باز کنه که مکث کوتاهی کرد
به صورتم نگاه کرد و گفت
ته:سعی کن آروم باشی و سر صدا نکنی
نزدیک گوشم شد و گفت
لازم باشه تمام این آدما رو می کشم
با حیرت و ترس نگاهش کردم که خندید و گفت
البته تا موقعی که و ساکت باشی چیزیشون نمی شه
چسب رو از رو دهنم برداشت ظرف غذا رو گذاشت روی پاش یه قاشق ازش برداشت گرفت جلو دهنم سرم رو کج کردم سمت پنجره و به چند تا بچه که کنار جاده بودند و بازی میکردنند خیره شدم
دوباره قاشق رو جلو دهنم گرفت با بار با لحن امرانه ای گفت
ته:بخور
دوباره سرم رو کج کردم
تهیونگ متوجه نگاهم به اون بچه ها شد
ظرف غذا رو کنار گذاشت
چونش رو روی شونم گذاشت و گفت
ته:با نمکن نه؟؟
آهی از روی حسرت کشید و گفت
ا/ت منم دوست داشتم من و تو هم یه بچه داشته باشیم
آروم اشک ریختم تهیونگ
یکی از آرزو های به گور رفته ام رو بازگو کرد
ته : به پدر و مادرشون حسودیم میشه
چرا اونا بچه داشته باشن ولی ما نداشته باشیم
اصلا چطوره کاری کنم که مساوی بشیم نه اونا بچه داشته باشن نه ما ها؟؟
با ترس وحشتناکی به چشماش نگاه کردم
و گفتم تو .... تو می خوای چیکار کنی؟
تهیونگ دوباره یه قاشق غذا رو روبه روی دهنم گرفت و گفت
ته با لحن ترسناکی گفت
ته :تا وقتی که تو غذا تو بخوری هیچکار
نزدیک صورتم شد و گفت
ولی اگه نخوری تضمین نمیدم بلائی سر او دوتا کوچولوی با نمک نیاد
اشکام رو صورتم جاری شد و با بغض نگاهش کردم تو و گفتم
تو یه دیوونه هستی یه روانی
تهیونگ نزدیک گوشم شد و گفت
اره من یه دیوونم
دیوونه تو!!
از گوشم فاصله گرفت و قاشق رو روبه روی صورتم قرار داد
دهنم رو باز کردم
مطمئن بودم اگه به حرفش گوش ندم بلایی سر اون بچه ها میاره،
با بغض غذا رو خوردم
ته :آفرین ا/ت
.................
به سمت خونه ی ا/ت راه افتادم
نگران بودم
اَه چرا زود تر نیومدم سراغش
امیدوار بودم
تهیونگ بی خیال ا/ت شده باشه و سراغش نرفته باشه
رسیدم در خونه باز بود وارد خونه شدم
هر چی ا/ت رو صدا زدم جوابی نشنیدم
با دیدن کاسه نودل که روی زمین افتاده بود مطمئن شدم که تهیونگ ا/ت رو دزدیده
روی مبل ولو شدم و دستم رو روی صورتم گذاشتم
نگران ا/ت شدم اگه بلائی سرش بیاره چی
صدای گوشیم منو از افکار نگران کننده در آورد
هیون دو بود
هیون دو:قربان سر نخی پیدا کردیم
با هیجان بلند شدم و گفتم
الان میام
به سمت ماشینم دویدم
پیدات می کنم ا/ت
پیدات می کنم
ادامه دارد .......
پایان 🤗
اومید وارم خوشتون اومده باشه😍😍😍😍😍
لایک و کامنت فراموش نشهههه😍😍
راستی یادتون نره دنبالم کنید☺
فالو=فالو🤗
راستی من هفته دیگه امتحان دارم از ۵ شنبه واستون پارت ۴ رو میزارم ببخشید وقت نمیکنم 🤗😄😄😄💜💜💜💜💜💜
15 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
26 لایک
چرا پارت بعدد نمیزاری😐💔خیلی وقته منتظریم😐💔
عالییییی
پارت بعد رو لطفا بزار
چرا نیستی ؟
نمیزاری ؟
نگرانت شدم
خیلی وقته نیستی
نامرد من چشم به راهم پس چرا پارت بعد رو نمیزاری 🥲
چرا پارت بعدی رو نمیزاری ☹
پارت بعدو نمیزاری ؟
):
لطفا زود تر بزار داستانو خیلی قشنگه 💜
وقتی آگهی بازرگانی میزنی دلم میخواد گوشی و پرت کنم تو دیوار🤣🤣
عالیییی بود🌹
لطفا پارت بعدی رو بزار