
سلام اسامی دوستان همراه کت وومن: دایانا / ددشات: سیاوش/ فلش معکوس: آرمان/ مترسک: علی/ هارلی کویین: آلارا/ بین:امیر محمد/ جوکر: مهدی
جوکر: یک چیزی تو دهنم پیدا کردم یک کاغذ که توی یک پلاستیک بود اولش حالم به هم خورد توی اون نقشه کل ساختمان آرکهام بود به هم سلولی جلوی من نگاه کردم صورتش مثل جاناتان کرین بود یا همون مترسک موقع هوا خوری رفتم به سمتش مترسک: جوکر از من دور بشو من کاری باهات ندارم ( خورد زمین ) جوکر: هی آروم باش من جوکر نیستم مترسک: جدی میگی منم خود مترسک نیستم / رفتم کنار گوشش و گفتم نقشه فرار دارم مترسک: از آشنایی باهات خوشبختم علی هستم جوکر : منم مهدی هستم
جوکر: علی منو پیش یک نفر برد اون بهم گفته بود که فقط اون تونسته از آرکهام یکبار فرار کنه ما رفتیم پیش یک نفر که بهش میگفتن فلش معکوس فلش معکوس: من چند بار خواستم فرار کنم ولی نشد جوکر: مگه نمی تونی از سرعتت استفاده بکنی فلش معکوس: باید به جوکر جواب پس بدم ؟ مترسک: آرمان ، مهدی هم مثل ماست فلش معکوس: این مچبندی که دست من و شماست نمیزاره از قدرت هامون استفاده کنیم نگهبان: دوباره برگردید به سلول هاتون
جوکر: داشتم یواشکی به نقشه نگاه می کردم اینجا درست مثل هفت خوان رستم بود در ضمن منو آرمان و علی به تنهایی قادر به فرار کردن از اینجا نبودیم و من خوابم برد و با صدای نگهبان از خواب بیدار شدم و سلول اومدم بیرون توی راه دوباره گرگ یک چشم رو دیدم که جلو منو با دوستانش گرفته و بهم گفت هنوز کار با تو تموم نشده اومد که مشت رو بزنه تو صورتم یکی یک چنگال روبه سمت صورتش پرت کرد و تا اومدن به اون حمله کنند علی و آرمان رسیدن مترسک: ددشات قبلاً بهمون گفته بودی که عضو نمی شی ددشات: الان هم میگم با چنگال نمیشه با نگهبان جنگید ( رفت ) جوکر: اونم مثل ماست ؟ فلش معکوس: آره اسم اون سیاوشه اون به اتاق تجهیزات هم رسیده بود
جوکر: داشتم به نقشه فرار فکر میکردم با اومدن سیاوش شاید بشه فرار کرد اما صدای داد و فریاد یک نفر همه جا رو پر کرده بود اونو توی یک سلول بتنی نگه میداشتن نگهبان اومد و منو پیش روانپزشک برد روانپزشک یک گربه سیاه داشت که خیلی رو اعصاب من بود چون همیشه توی تیمارستان به راحت قدم میزد به من گفت شما روانی ترین آدم شهر هستید ولی خیلی عجیبه که الان هیچ مشکلی توی ذهن شما نیست ما قرار بود شما رو به بخش محافظت های ویژه ببریم اما الان همین جا برای شما خوبه بعد که اومدم توی سلول توی نقشه دنبال مراقبت های ویژه میگشتم ولی انگار اثری ازش نبود قرار بود اونی که تو سلول بتنی هست رو هم به اونجا ببرن
در حال مشورت با علی و آرمان بودم که سیاوش هم اومد عضو تیم شد علی گفت که یک زمانی به خاطر اینکه مترسک بوده اونجا بوده و افراد بیشتری مثل ما اونجا هستن بقیه بچه ها حواس نگهبان هارو پرت کردن و من رفتم به سمت سلول بتنی و خواستم باهاش حرف بزنم و گفتم بهش میخوای فرار کنی و اونم قبول کرد بعد بهش گفتم تو بخش مراقبت های ویژه میبینمت بعد اما وقتی که میخواستم به سلول برگردم بتمن رو دیدم که داشت میرفت به سمت اتاق رییس روح و بدنم انگار دیگه دست خودم نبود انگار من جوکر شده بودم
پس گذشت یک هفته مارو به بخش مراقبت های ویژه بردن نگهبان های بیشتر دوربین های بیشتر از نظر امنیتی کلی با مکان قبلی فرق میکرد دیگه از هوا خوری هم خبری نبود فقط خودت بودی و سکوت کنار سلول من سلول همونی که تو سلول بتنی بود بهش گفتم صدای منو میشنوی اونم گفت آره خودم رو بهش معرفی کردم اون اسمش امیر محمد بود سلول کناری هم صدای مارو میشنید اون گفت میتونه بهمون کمک گفت اینجا با یکی در مورد فرار کردن صحبت کرده پس از گذشت 10 روز بلاخره یک هوا خوری بهمون دادن سلول بقلی کت وومن بو گفت من دایانا هستم قرار بود یک نفر دیگه رو هم بیارن امیر محمد هم آزاد کردن همه مارو روی هم جمع می کردن نصف اون نمیشدیم و دوباره بتمن رو دیدم که داشت با نگهبان ها حرف میزد سمتش رفتم توی چشم هایش نگاه کردم به مرز دیوانگی رسیده بودم تقریبا همه میدونستن چطوری از قدرت هاشون استفاده کنند اما من نه
از بودن تو آرکهام خسته شده بودم نقشه رو هم کامل کردم فقط آماده حرکت بودیم 10 روز بعدی پایان حبس تو آرکهام بود
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بچه ها تست مبارزه از کدوم ها بزارم ؟ مثل این تستی که اسمش ولورین vs بتمنی که می خندد بود
اوه اوه ورود درخشانی.....نداشتم😐💔
همه همینطور بودیم 💔 به نظرم تو نویسندگی استعداد ندارم میخوام بزنم تو کار مقاله
منم قرار بید باشم اما نبیدم هعی
هعی قرار بود 35 پارت بنویسم ولی حال نداشتم 😂😂😂😂
خیلی جالب بود 👏👏👏
فقط یک سوال چند پارت؟
3 پارت پارت سوم به اندازه 3 پارت
عالییییییییی
سپاسگزارم 💜
پارت آخر رو امروز گذاشتم
اوه اوکی