سلام خواهرای گل👑💞اومدم با یه داستان از خودم و بی تی اس شما میتونین به جای لقب من و لقب دوستام اسم خودتون و دوستانتو رو هنگامی که میخونین جایگزین کنین تا داستان راجب خودتون در بیاد(لقب من لیسا هست و لقب دوستام اسم بقیه ی اعضای بلک پینک)هرگونه کپی ممنوعه
حوصلم سر رفته بود تصمیم گرفتم به یه کشوری سفر کنم🌏🌎🌍 اما همراه لازم داشتم تصمیم گرفتم با دوستام برم(اسم دوستامو نمیگم فقط لقبشون رو میگم لقب اولین دوست:جنی دومین دوست:جیسو و سومی هم رزی اونا هم منو لیسا صدا میکنن)تصمیم گرفتم با دوستام برم ببینم قبول میکنن(توجه:من ۲۰ سالمه دوستم جیسو هم همینطور اما جنی و رزی ۲۱ سالشونه و اینکه ما گروه بلک پینک نیستیم فقط با این اسم همدیگه روصدا میکنیم) تصمیم گرفتم با دوستام تماس بگیرم📞 تماس گروهی گرفتم من:سلام رفقا خوبین و خلاصه کل ماجرا رو براشون تعریف کردم جیسو ورزی به خاطر مشکلاتی نتونستن بیان اما جنی پایه بود.صبح فردا جنی اومد خونمون.
با جنی تصمیم گرفتیم بریم کره ی جنوبی گفتم شاید بی تی اس رو ببینم.بعد از گرفتم بلیط و کلی ماجرا و گرفتاری دوشنبه ی هفته ی بعد به راه افتادیم✈🛩.با صدای جنی بیدار شدم جنی:لیسا!پاشو داریم به فرودگاه نزدیک میشیم🛫 منم بیدار شدم باورم نمیشد یعنی یه کشور به این زیبایی بعد کلی ماجرا رفتیم تا توی شهر سئول(سئول پایتخت کره ی جنوبی است)هتل بگیریم من و جنی موفق شدیم یه هتل بگیریم🏨. تو خیابون بودیم داشتم با جنی حرف میزدم یهو حرف از غذا شد من تصمیم گرفتم برم مغازه 🍩🍪 جنی موافقت کرد گفت میره شهر بازی که چند کیلومتر دورتر بود🎢🎡🎠 جنی تاکسی گرفت و رفت🚖 و بهم گفت تو شهر بازی منتظرتم و خداحافظی کرد.(من ماشین داشتم ولی چون برای برگشت به ماشین نیاز داشتم و جنی صبر نداشت با تاکسی رفت)
مغازه ی خوراکی خیلی بزرگ بود. من رفتم تو مغازه کره ای بلد بودم رفتم و به مغازه دار سلام کردم بعد داشتم خوراکی انتخاب میکردم🍪🍬🍭🍫 یه سرو صدا هایی از بیرون می اومد🔊🔊 من توجهی نکردم بعد تسویه حساب کردم و رفتم.داشتم به ماشینم گفتم شیر موز خودمو تو راه میخورم داشتم شیرموز روباز میکردم که یه دفعه دونفر با سرعت شدید بهم خوردن نصف شیر موز ریخت رو زمین باعصبانیت گفتم کی اینکاروکرد😡😤😡؟؟
یهو تا نگاه کردم دوفرشته ی کیوت رو دیدم😻اونا کوک و جیمین بودن چند بار چشمام رو باز و بسته کردم اما واقعا دیدمشون😻 جیمین:ببخشید ما داشتیم فرار....یهو کوک گفت:معذرت میخوایم طرفدارا دیوونمون کردن داشتیم فرار میکردیم😅🏃🏻♂️به به شیرموز😋🍌🥛 من فقط اینجوری😻نگاهشون میکردم و چندتا سلفی باهاشون گرفتم از خوشحالی گریه کردم🥺 بعدم شیر موزم دادم کوک😁🍌🥛 کوکی:ممنونمممم😊 من:خواهش😘🥰 جیمین:شما اسمتون چیه معلومه کره ای نیستید. من:بله کره ای نیستم.اسم من..... یهو گوشیم زنگ میخوره برداشتم📞 جنی:لیسا بکشمت دوساعته منتظرم😤😡زود بیا من:اوکی اومدم😬🏃🏻♀️تلفن رو قطع کردم من تند تند گفتم: حالا که اینقدر عجله دارین و دارین فرار میکنین ماشین منو ببرید من با تاکسی رفتم شمارمو دادم تا بعد ماشینو بیارن😁
رفتم تاکسی گرفتم برم پیش جنی🚕 بلاخره رسیدم جنی:معلوم هست کجایی؟؟😠 من:ببخشید خواهری اما یه اتفاقی افتاد.من امروز جیمین و کوک رو دیدم😻همونایی که ازشون برات گفته بودم بلاخره دیدمشون خدایا شکرت🙏🏻💃🏻بعد بقیه ماجرارو باذوق فراوان براش تعریف کردم😉 جنی:خیلی خوبه که دیدیشون حالا خوبه اگه بهت زنگ زدن شمارشونو داری😉من:آره خیلی خوبه😍 جنی:خب بیا بخوریم دیگه😋 من:🤣 وای رفیق شکموی من من و جنی زدیم زیر خنده و میخوردیم.بعد ساعت ۱۱ رفتیم خونه تا به قول خودمون بخوابیم اما ما تا صبح بیدار میموندیم.ساعتای ۱۲ یه شماره ناشناس زنگ زد......
خب دوستان اینم از پارت یک خوشتون اومد بگین پارت بعدی رو بزارم🍭🍬مرسی که برام وقت گزاشتین کیوتا🍑🍒🍓راستی اگه خوشتون اومد تو نظرات بگین داستان رو چجوری کنم مثلا ترسناکش کنم🧛🏻♀️🧛🏻♂️یا اکشنش کنم🔫🏹و .....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی💥
ممنونم از شما⚘
منحرف کن😈😈😈
چی؟؟اصلا دلت حاضره؟؟ببخشید ولی من از اون تیپ آدما نیستم شاید آخرای کار یکم سبکش رو عاشقانه کردم
عالی بود خیلی خوشم اومد💖💖
💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻
بسیار زیبا.
پارت های بیشترش رو حتما بذار .
لایک کردم .
💛💛💛💛💛💛
وای خیلی ممنون عزیزم😘پارت دو رو گزاشتم پارت سه درحال برسی هست و دارم پارت چهار رو میزارم😘😘😘😘
عالی بود عاجی خوشملم ادامه بده💜🎶🍭😊
مرسی گلم به خاطر تو ادامه میدم ولی متاسفانه طول میکشه گلم😘😘
گلم چرا تست رو تا آخر انجام ندادی؟؟
ببکشید عاجو اینترنتم ضعیف بود تا صفحه ی اخر نرفت💜💫
الان میرم میخونم
باشه خوشگلم🍭❤👍🏻