
?لطفا داستانم رو بخونید، مطمئن باشید پشیمون نمیشید.? این چهارمین قسمت از داستان منه، لطفا داستان رو از اول بخونید و کامنت بزارید.?
آلیا به مرینت زنگ زد و گفت: الو.... مرینت؟?/ مرینت: اوه، ببخشید آلیا داشتم نقشه طراحی کیک آدرین رو میکشیدم.?/ آلیا:?? برای طراحی کیک هم نقشه میکشن؟/ مرینت:?بیخیال، چرا زنگ زدی؟/ آلیا:?? آدرین داره میاد خونه تون، ازت برای یه چیزی کمک میخواد؟/ مرینت:??????? چ...چ..چ..چ.../ آلیا:??♀️??♀️ مرینت، آروم باش!!.... اول نقشه کیکت رو جمع کن، بعد عکس های آدرین رو از اتاقت جمع کن، همینطور لکنت نگیر.??/ مرینت نفس عمیقی کشید و گفت:?آلیا میشه کمکم کنی؟/ آلیا:? نه، خداحافظ./ آلیا اینو گفت و قطع کرد. مرینت هم فریاد زد و گفت:??آلیا....آآآآآلللللییییاااااا؟؟/
مرینت: تیکی حالا چیکار کنم؟?/ تیکی:?حرف آلیا رو گوش کن، عکس های آدرین رو از اتاقت جمع کن و نقشه رو هم قایم کن./ مرینت:? تیکی اگه نتونم بهش کمک کنم، از من متنفر میشه، دیگه باهم ازدواج نمیکنه، من و اون نمیتونیم با هم زندگی کنیم و یه همستر یا گربه یا سگ داشته باشیم.??/تیکی:? مرینت، من مطمئنم که تو موفق میشی.☺/ مرینت:?امیدوارم، تیکی./ مرینت سریع مشغول تمیز کردن اتاق شد.
چند دقیقه بعد از اینکه مرینت اتاقش رو تمیز کرد، آدرین زنگ در رو زد و مرینت سریع رفت تا در رو باز کنه.
بنظرتون الان چی میشه???
مرینت: اوه، آد...آدر...آدرین!?/ آدرین: سلام، مرینت!?/ تیکی:??♀️??♀️/ آدرین: میتونم بیام داخل.?/ مرینت: ا..ال..البته./ آدرین: ممنونم.☺/ مرینت: بهتره... بهتره، بری داخل من?، من نه یعنی اتاق من./ بعد از اینکه آدرین رفت بالا، تیکی اومد بیرون و گفت: مرینت، نفس عمیق بکش و آروم باش.?/ مرینت:? تیکی، نَکُنِه همه چیز رو خراب کنم، اون وقت آدرین از من متنفر بشه و دیگه با من ازدواج نکنه، اون وقت منم نمیتونم باهاش زندگی نکنم و من و اون نمیتونیم یه همستر یا گربه یا سگ داشته باشیم.?/ تیکی: مرینت اگه اروم باشی بهت قول میدم همه چیز درست میشه.?/مرینت: ممنون، تیکی.?/تیکی: فکر کن داری با کت نوآر حرف میزنی.?/ مرینت تیکی رو به صورتش چسبونت و گفت: خیلی دوست دارم، تیکی.☺??/
مرینت بعد از حرف زدن با تیکی از پله بالا رفت و به آدرین گفت: آدرین، مشکلی پیش اومده؟?/ آدرین: نه، مشکلی که نیست... فقط، من میخوام یه نامه برای عمهام بنویسم و ازش دعوت کنم تا به اینجا بیاد.??/ مرینت: از من چه... چه کمکی بر میاد؟?/ آدرین همه ماجرا رو برای مرینت تعریف کرد و گفت: من فکر میکنم تو بهترین کسی هستی که میتونی به من کمک کنی.☺/ مرینت:? چرا اینطور فکر میکنی؟/ آدرین:?? تو خیلی مهربون هستی و همه به راحتی میتونن متوجه احساسات تو بشن./ مرینت:? ای کاش واقعا اینطوری بود./ آدرین دستش رو روی شونه مرینت گذاشت و گفت:? من فکر میکنم، تو واقعا اینطوری هستی، مرینت./ مرینت سرخ شد و گفت: خ...خیلی خب، بهتره بریم سراغ نامه.??/ آدرین: باشه./
مرینت کشوی میزش رو باز کرد و گفت: آدرین، عمهت چه خصوصیاتی داره.??♀️??♀️/ آدرین: اون طور که مادرم میگفت اون زن خیلی مهربونیه؛ اما به گفته ناتالی اون سخت پسند و کمی جدیه و خیلی خیلی به قوانین احترام میزاره.?/ مرینت:?? دیگه چی ازش میدونی؟/ آدرین:? هیچی./ مرینت: تا حالا دیدیش؟ اون چه شکلیه؟?/ آدرین:? مادرم میگفت اون اصلا شبیه پدرم نیست، اون شبیه یه سرخ پوسته./ مرینت از داخل کشو کاغذ و یه مداد بیرون اورد و گفت: اینا رو بگیر، شروع کن به نوشتن تا من بیام.?/ آدرین: چی باید بنویسم.?/ مرینت: هر چیزی که ندای قلبت بهت میگه.?/ آدرین شروع به نوشتن کرد:....
" سلام، عمه گلوریا عزیز، من آدرین پسر بردارتون گابریل و امیلی هستم، همونطور که میدونید مادرم امیلی دو سال پیش از دنیا رفت بنابراین من وقت زیادی رو با مادرم نداشتم ولی خاطرات اون روز ها هنوز هم در قلب منه. بهترین داستان هایی که مادرم قبل از خواب برام تعریف میکرد ماجراجوییهای سه نفره شما و مادر و پدرم بود، من همیشه دلم میخواست شما رو ببینم، بعد از اینکه مادرم از پیشمون رفت، من همیشه فقط به شما فکر میکردم و به این امید داشتم که روزی شما به خونه مون میایید و به من میگید، مادرِ تو الان خیلی خیلی شاده و یه جای خیلی خیلی بهتر زندگی میکنه؛ اما شما هیچ وقت نیومد. با این حال عمه گلوریا چند روز دیگه تولد منه، لطفاً برگردید."
خیلی خب، بریم یه تبلیغ کوچولو. من یه نظر سنجی گذاشتم تا شخصیت های داستان جدیدم رو شما انتخاب کنید و طبق آرا انیمیشن شش ابر قهرمان انتخاب شد، اما برای اطمینان من دوباره این نظر سنجی رو میزارم..... برید اسلاید بعدی
از بین این سه انیمیشن کدوم رو برای داستان بعدی انتخاب میکنید. ۱. اژدها سواران ۲. شش ابر قهرمان ۳. فروزن (السا و آنا) لطفاً توی کامنت ها نظرتون رو بگید.
یکم بعد مرینت با یه جعبه پر از کاغذ رنگی و لوازم تزئینی برگشت و گفت: آدرین، چیزی نوشتی؟?/ آدرین:? اره، بیا بخونش./ مرینت جعبه رو زمین گذاشت و نامه رو از آدرین گرفت و همه نامه رو خوند، بعد به آدرین نگاه کرد و گفت:? فکرنکنم تو برای نوشتن، هیچ نیازی به کمک داشته باشی، این خیلی فوقالعادهست./ آدرین: واقعا؟?/ مرینت:? این واقعا میتونه، روی قلب تاثیر بزاره، من مطمئنم خانم گلوریا حتماً برمیگرده./ آدرین لبخند زد و درحالی که به جعبه کاغذ رنگی و لوازم تزئینی نگاه میکرد، گفت:? اینا برای چی هستن؟/ مرینت:? اینا برای تزئین نامه تو هستن،? تو که نمیتونی یه نامه ساده برای یه زن ثروتمند بفرستی./ آدرین، پشت گردنش رو خاروند و گفت:? اصلا حواسم نبود./
بعد از اینکه کار مرینت و آدرین تموم شد، آدرین به سمت در رفت و مرینت هم برای بدرقه آدرین به دنبالش رفت. اونا میخواستن خداحافظی کنن که ناگهان پدر مرینت اومد و گفت: اوه، آدرین داری میری؟?/ آدرین:? بله، آقای دوپن./ آقای دوپن:? مرینت، هر وقت کارت تموم شد بیا و به منو مامانت کمک کن... خدانگهدار آدرین.?/ بعد از اینکه پدر مرینت رفت، مرینت به آدرین گفت:? ببخشید نتونستم بهت کمک کنم./ آدرین، مرینت رو بغل کرد و گفت:? اینطور نیست، هیچ کس به اندازه تو نمیتونست توی این مورد به من کمک کنه./ مرینت:?/ میشه گفت، مرینت تقریباً توی آغوش آدرین ذوب شد، خلاصه آدرین با مرینت خداحافظی کرد و بعدش هم بدنبال کاگامی رفت و اونو رسوند خونهشون.
این قسمت تموم شد... ?میراکلسی ها? منتظر قسمت بعد باشید و نظر بدید. نظر ها تون خیلی امید بخشه.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستانت عالی بود
دنبال شدی دنبال کن
عالیه ادامه بده از نظر من اژدها سواران رو بهترینه
اسم داستانم من میراکلس هست تا ۴ قسمت گذاشتم
قسمت بعدی داستانم رو گذاشتم، میتونید، برید ببینید. قسمت های بعدی رو زودتر میزارم.
پس قسمت بعد چی شد؟؟
چرا نمیزاری؟؟
راستی من فروزن رو میخوامممم
فروزننننن
ببخشید که انقدر دیر شد، بخاطر مدارس نمیتونم زیاد بنویسم، قسمت بعدی کمی دیگه منتشر میشه، فروزن هم احتمالا از ماه آینده قسمت هاش رو میزارم.?
فروزن
چشم
فروزن فروزن فروزن فقط فروزن?
??
من خیلی دوست دارم بخاطر این کامنت میزارم و همیشه میزارم. تو هم داستان های منو بخون و کامنت بزار.?
?? این از لطف شماست. اگر اسم داستانتون رو بگید، حتما میخونم، البته من اکثر تست ها رو انجام میدم اما برای زیاد اهل کامنت گزاشتن نیستم، ولی اگه اسم داستانت رو بگی حتما برات کامنت میزارم.
سلام نویسنده داستانت خیلی قشنگه ولی چرا انقدر دیر میزاریشون
ببخشید، چون باید درس بخونم فعالیتم کمه.?❤
شش ابر قهرمان ?
?❤?