عشق شاد ۴

پریدم بگیرمش که یکی دیگه از اون موجودات مانعم شد و یکیشون محکم یه چ×ا×ق×و رو زد به د×ل مرینت . دنیا یه لحظه جلوم سیاه شد. مرینت آخی گفت و بیهوش شد . همشون شهرو ول کردن و رفتن. مثل اینکه هدفشون فقط مرینت بود .

مرینت و سری بغل کردم و بردم یه جای خلوت . ز×خ×م×ش×و بستم و منتظر موندم تا بهوش بیاد. 🎛 فردا ساعت ۸ صبح مرینت بهوش اومد گفتم مرینت خوبی ؟ اونارو میشناختی؟ میدونی چی بودن ؟ که پرسید : آد..ر..ی.ن سا...ل.می ؟ خو..بی؟ و بعد اشک تو چشماش جمع شد . نمیفهمیدم این کارا واسه چیه که گفت : مد..ر.سه ! . و به سختی تا مدرسه دویید.

منم که دیدم اینطوریه شونه بالا انداختمو رفتم مدرسه تو راه دیدم هاکماث یه نفرو شرور کرده . رفتم تو یه کوچه و تبدیل شدم. پلگ claws out .

مرینت : تو راه داشتم میدوییدم و به اون موجودات عجیب فکر میکردم. آخه هدفشون چی بود . دیدم هاکماث بازم گل کاشته . با دردی که داشتم تبدیل شدم . تیکی spots on .

دویدم سمت شرور . وای خیلی درد داشتم . ولی چاره ایی نبود . کت نوار : سلام مای لیدی . لیدی باگ : سلام کت نوار ، باید ببینیم آکوماش کجاشه . داشتم فکر میکردم که فهمیدم . البته . توی دستبندش بود . اسم شرور پارادایزر بود . همرو با دستبندش می‌برد تو جهنم . خلاصه دستبندو گرفتیم تا خواستم بشکنمش با دست منو محکم پرت کرد که دردم شدید شد. واااااای خدا داشتم میمردم. انقدر درد داشت که دیگه اشکم در اومد. کت نوار : دستبند و شکستم آکوما رو اسیر کردم و رفتم پیش لیدی باگ . لیدی باگ : کت نوار آکوما کجاست ؟ کت نوار : لیدی باگ خوبی ؟ کمکش کردم بلند شه و آکوما رو خنثی کرد. بعدش یهو بیهوش افتاد روی دست من . ب×غ×ل×ش کردم و بردم یه جا . الان که هویتشو میفهمیدم. رومو اونور کردم گوشواره هاشو برداشتم و دوباره گذاشتم . بهوش اومد . لیدی باگ : وای همه چیو لو دا م گند زدم. خیلی درد داشتم خواسم پاشم که دیگه نتونستم نالم در اومد . سری جلوی دهنمو گرفتم . کت نوار : لیدی باگ تو یه چیزیت میشه حالت خوبه ؟ یه لحظه یاد مرینت افتادم اونم ز×خ×مش اینجا بود . وای یعنی مرینت لیدی باگه ؟

کت نوار : لیدی باگ تو ...