سلام من محلا هستم و این تست رو میزارم تا بخونی و لذت ببری بخون که پشیمون نمیشی و همه تست ها رو صحیح یا همون بلی بزن.?
سلام من مرینت هستم. میخوام بهت داستانی در باره خودم بگم که حتما خوشت میاد. این داستان هر روز ۱ قسمت میاد و طولانی است. امیدوارم خوشت بیاد خب بریم سراق داستان. یادت باشه همه صحیح بزن برای بعضی ها بلی است حالا فرق نداره صحیح یا بلی.
داستان از روزی شروع شد که من ۱ پسری رو دیدم به نام ادرین. شما که همه داستان اینکه چه جوری من ادرین رو دوست دارم رو میدونید خب برین سر اصل مطلب. از زبون مرینت:من تو کلاس شیمی بودم و داشتم به ادرین نگاه میکردم که بوم! صدای انفجار اومد! سریع رفتم دست شویی و تبدیل شدم و یهو دیدم گربه سیاه میگه سلام بانوی من. من گفتم آه گربه? شرور رو شکست دادیم که گربه گفت کفشدوزک فردا میای بریم یکم دور بزنیم؟من گفتم باشه.
رفتم خونه و به تیکی گفتم تیکی به نظرت گربه سیاه کی میتونه باشه؟تیکی گفت مرینت میدونم که باید هویت ها مخفی بمونن. من گفتم اره راست میگی. فردا یادم افتاد سر قرار من و گربه سیاه. رفتم سر قرار گربه سیاه گفت سلام بانوی من. من گفتم سلام بعد یهو یک حسی گرفتم و بی هوش شدم. از زبون گربه سیاه:تا اومدم ۱ چیزی بگم دیدم گفش دوزک بی هوش شد. گفتم کفشدوزک بیدار شو بیدار شو. بلندش کردم و رفتم خونه نبضش رو گرفتم نفس نمیکشید?مجبور شدم معجزه گرش رو بردارم و به قدرت مطلق برسم، و دوباره اون رو زنده کنم و این کار رو کردم. و حالا من هویت اونو میدونم اون مرینته?سریع معجزه گرش رو گذاشتم توی گوشش و رفتم بیرون. از زبون مرینت: صبح شد و بیدار شدم. تا چشمام رو باز کردم دیدم روی صندلی نشستم. گفتم پس همه اینا خواب بوده.
رفتم یه مدرسه تو کلاس هنر بودیم که دیدیم کیم قایب است. دیدم که یکی از پنجره پرید داخل و کلوئی رو گرفت و رفت اون خیلی شبیه کیم بود. رفتم دوباره دست شویی و گفتم (?تیکی دختر کفشدوزکی آماده?) و تبدیل شدم وقتی شرور رو شکست دادیم گربه سیاه گفت بانوی من بیا یک جای خلوت میخوام یک چیزی بهت بگم. رفتیم یو جای خلوت. گربه گفت بانوی من یادته رفتم سر قرار بعد بیهوش شدی؟ گفتم من فکر میکردم یک خواب بوده. گفت راستش نه خواب نبوده من بردمت یک جای خلوت نبض تورو گرفتم دیدم نمیزد مجبور شدم معجزه گرت رو بردارم و تورو زنده کردم. من گفتم چییییییی اون دستم رو گرفت و گفت پنجه ها خاموش من چشمام رو بستم و گفتم نه من نگاه نمیکنم اون گفت چشمات رو باز کن من چشمام رو باز کردم به نظرتون چی دیدم؟ادرین!!!!!! گفتم ادرین!بعد دیدم من و خودش رو بلند کرد و جوری منو بوسید که دوباره بیهوش شدم!!! دوباره ادرین تبدیل شد و من رو به خونه برد
بعد چشمام رو باز کردم گفتم وای تیکی این یکی دیگه خواب نبود منو ادرین... هم دیگه... رو... بوسیدیم............... تیکی گفت حالا که شب شده باید بخوابی شب بخیر مرینت. من گفتم شب بخیر تیکی.
صبح که بیدار شدم زود به مدرسه رفتم و به ادرین سلام کردم و زود نشستم. ادرین قبل از اینه کلاس شروع بشه گفت مرینت بعدا بیا میخوام باهات صحبت کنم گفتم پاسه... یعنی ... ام... باشه. بعد که زنگ تفریح خورد ادرین اومد گفت سلام مرینت یادته گفتم میخوام یک چیزی بهت بگم؟ من گفتم اره یادمه.
ادرین گفت میخواستم بگم که خوش... که کلوئی دیت ادرین رو گرفت و بردش یک جای خلوت کلوئی گفت ادرین چرا داری با اون دختره لوس حرف میزنی؟ ادرین گفت کلوئی چرا نزاشتی حرف من تموم بشه من داشتم به مرینت یک چیز مهم میگفتم. کلوئی گفت اخه اون لیاقت حرف زدن با تو رو نداره من دارم. ادرین گفت کلوئی اگر اخلاقت با مرینت درست نشه دیگه باهات دوست نیستم.
ادرین رفت پیش مرینت و گفت بیخشید مرینت خواستم بگم خوشحالم که باهات دوستم?مرینت که داشت از خوشحالی پر پر میزد گفت با... شه.... من دیگه باید برم خدا.... نگه.. داررررر واییییی...
ممنون که این تست رو خوندید نظر فراموش نشه.
نظر یادت نره.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام منم یک داستان کوتاه میراکس گذاشتم تازه شروع کردم و چیز زیادی درباره ی اینکه جچوری باید این رمان کوتاه را نوشت نمیدونم ولی اگه حمایت کنید منم میتونم پیشرفت کنم
دوست نداشتم
عالی عالی تر از عالیییییییییی
ممنون
عالی بود عاللییییییی تر از عالی
سلام عزیزم عالی بود حتما ادامه بده منم پیداش میکنم چون تو گوگل هزارتا داستان که اسمش میراکلس هست و نمیتونم ولی ادامه بده راستی بچه ها من یه داستان به اسم قلب قشنگ مرینت درست کردم در حال بررسی هست لطفاً ببینید
داستان رو رو با لینک اشتراک گذاری کنید ممنون. سازنده هستم.
سلام من سازنده این تست هستم ببخشید اگر غلط املایی داشتم ۲ رو هم نوشتم داره بررسی میشه.