
خب خب دوستان عزیزم ممنون که تا اینجا من رو همراهی کردین و حتما حتما حتما حتما سه قسمت پایانی رو از دست ندین
خب به جایی رسیدیم که اون موجود رو بیل نابود کرد: داستان از نظر میبل:
نمیدونم اون موجود درباره ی چی حرف میزد نمیدونم پدر و مادرم تا ما نبودیم چیکار میکردن اما امکانش هست حرف اون منطقی باشه اما نمیخوام باور کنم بابام میخواسته عمو هام رو نابود کنه اخه چرا نه نه نه این حقیقت نداره اون موجود دروغ میگه.... ها؟.... بیل دستش رو گذاشت رو شونه هام و بهم لبخند زد؟؟ ? وقتی رسیدیم به هتل برامون ریسوتو درست کرد و...
ریسوتو درست کرد و دیپر رو برد حموم و بعد از اینکه از حموم اومد من رفتم حموم و خودم رو شستم و و خودم لباسام رو پوشیدم اما تو همون لحظه دیدم بیل داره لباسای برادرم رو میپوشونه انگار اون تو این مدت به بیل عادت کرده و دیگه پشتکار نداره اما ویل به من پشتکار داشتن رو یاد داد و اون بخاطر طمع من نابود شد اما اون به برادرش پیوست خوشحال بود و واقعا خوبه که چیزای زیادی بر خلاف برادرم ازش یاد گرفتم
اون به بیل وابسته شده حتی نمیتونه دکمه هاش رو خودش ببنده الان بهترین موقع برای نصیحت بخادرانه اس دستم رو گذاشتم تو شونش و گفتم دیپر تو واقعا به بیل وابسته شدی حتی نمیتونی دکمه هات رو ببندی تو خودت باید رو پای خودت وایسی دیپر بهم نچاه کرد و گفت اخه خیلی زمان از اونموقع میگذره اما گفتم خوب اینکه نشد دلیل بیل:(بله سرورم) این یه دستوره تو از این به بعد به جای برآورده کردن خواسته های برادرم باید پشتکار رو بهش یاد بدی (بله سرورم)
شب رو خوابیدیم و بالاخره بیدار شدیم و به راه افتادبم منطقه ی ۱ توی راه دیپر میگفت که توی اینترنت نوشته اون محله به محله ی قرمز پوشا معروفه احساس میکنم کار سختی در پیش داریم اما بیل گفت نه ما عمارت لرد ترنسی رو که پیدا کنیم کافیه چون اخیرا...
چون اخیرا گزارش شده لرد ترنسی به صورت مجازی قرارداد میبندن و از خونه بیرون نیومدن خوب خوب بالاخره زسیدیم به منطقه ی ۱ و جست و جو رو شروع کردیم و رسیدیم به یه عمارت... عما... رت.. خیلی کوچولو؟ بنام ترنسی؟؟ جل الخالق صد رحمت به عمارت خودمون داخل شدیم و همه چی خیلی ساده بود مث یه خونه ی عادی اما اون خونه به یه عمارت نمیخورد
اونجا یه خدمتکار قرمز پوش به یه چشم بند اومد پایین و گفت خوش آمدی... د.. جا خورد فکرشم نمیکرد که بردارش رو ببینه و یهو یه پسر از گیدن کوتاه تر اومد و گفت دَدَ... شیل اونو بقل کرد و گفت گشنته عزیزم... یه لحظه من رو ببخشید... یعنی اون لرد ترنسی بود؟ ?????????وای خدا مردم از خنده همونطوری که داشتیم با دیپر و بیل پوس خند میزدیم یه پسر بزرگتر اومد و گفت معذرت میخوام من لرد ترنسی هستم و رفتار بردار کوچولوم رو ببخشید هر چی باشه اون هنوز نوزاده
اخیش خیالمون راحت شد اخه منطقی به نظر میومد اگه هیچوقت خودش رو نشون نده چون یه نوازده و یکی دیگه جاش امضا میکرده اما غیر از شوخی باید بگم که جنگ آغاز شد قسمت بعدی رو از دست ندید
قسمت بعدی جنگ سرنوشت ساز
قسمت بعدی رو از دست ندید دوستون دارم بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ببخشید میشه قسمت های قبل بگید کجاس منم بخونم
آقا قسمت ۹ کجاست
کشتی مارو قسمت ۹ رو بده
حال کردم باحال بود من تازه عضو شدم یه داستان درباره آبشار جاذبه نوشتم باحاله اگه میشه یه سری به من هم بزنی
قسمت ۹ بده دارم نابود میشم