Miraculous of love part 8

رفتم مدرسه که یهو مرینت اومد 😍😍 عجیب بود چطور یکروز زود اومد😂😂🤔🤔؟ رفتم پیشش گفتم : سلام مای لیدی خوبی ؟ مرینت : آره عزیزم خوبم 😌😌 راستی عزیزم چی شده امروز زود اومدی ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟🤔🤔 مرینت : شور دیدنت باعث شد زود بیدار شم . 😊😊 آدرین: نظر لطفته بیابریم تو مرینت : باشه عزیزم . آدرین : رفتیم تو نشستیم . خانوم بوستیه گفت : بچه ها امروز یک شاگرد جدید داریم . بیا تو دیوید. بچه ها دیوید موقتی اومده پاریس به مدت چند ماه برو پیش لایلا ته بشین .

( مشخصات دیوید : یک پسر مو آبی با چشم های آبی مثل مرینت ، فکر کنم الآن حدس زدین پسره کیه؟😁😁😌😌) آدرین : اون دیوید بود مدل چین دوستم . 😊😊 مرینت : آدرین به چی زل زدی ؟🧐🧐 آدرین : عزیزم این دوستمه دیوید اندرسون از چینه که خیلی هم مدل خوب و مهربونیه . ☺️☺️ مرینت : پس اون مدله .🤨🤨 ‌‌. بچه ها در ضمن زوج جدیدمون هم باید بیان داخل که تاخیر داشتن. مرینت : زوج جدیدمون کیان؟🧐🧐 خانوم بوستیه: میفهمی . دیوید :

خوب شد عمه ام گفت که : یک خواهر دارم . ☺️☺️ پیداش کردم مثل اینکه خیلی به دوستم میاد میخوام بهش بگم ولی اول به مامان بابا میگم که پیدا شدم و برگشتم 🙂🙂. مرینت : پس دیوید اندرسون اینه . چقدر شبیه منه 🤨🤨 اصلا ولش کن . زنگ تفریح آدرین : به مرینت گفتم بیا بریم پیش دیوید. رفتم گفتم هی : سلام دیوید چه خبرا داداش !😉😉 به به آدرین جان مدل خوشتیپ دوست خودم چه خبرا . هیچی فقط من باید عشقمو بهت معرفی کنم . این مرینته پرنسس من💓💓 مرینت : آدرین بس کن . 😌😌 سلام دیوید . دیوید :

سلام خواه............... عععع ببخشید مرینت 😅😅😅 . هووووففف داشتم سوتی میدادم . زنگ خورد رفتیم داخل . آدرین : خانوم بوستیه گفت : بچه ها زوجمون اومدن احتمالا میشناسینشون . 😁😁😁 بیاین تو بچه ها .... 🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯 لوکا وکاگامی واتتتتتت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مرینت : مگه داریم !!!!!! ( بچه ها جواب چالش همین لوکا بود که تو کافه با آدرین و مرینت نقشه بهم خوردن آدریگامی رو کشیدن لوکا نقش پسره بود.😁😁😁😁😁)

کاگامی و لوکا برین بشینید پیش هم دیگه میز جدید آخر🥰🥰🥰 از زبان دیوید بعد از مدرسه : رفتم تو شیرینی فروشی رفتم تو که گفتم سلام تام : سلام پسرم خوبی ؟؟؟؟ چیزی میخوای ؟ دیوید : مثل اینکه نمیدونی من کیم 😒😒 تام : البته شما مدل معروف دیوید اندرسون هستین . دیوید : شما چطور پسر خودتون رو نمی شناسید 😭😭😭 ؟ تام : دیوید خودتی اوهههه خداروشکر عزیزم بیا بغلم . 😆😆😆 مامان بابا من پیداتون کردم . 😭😭😭😂😂😂 من گم شدم ولی پیدام کردن 😅😅 میشه باشما زندگی کنم ؟ تام و سابین :

البته عزیزم تو باید اینجا بمونی . دیوید : خواهرم کو ؟ تو اتاقشه دیوید : رفتم تو گفتم : سلام مرینت من دیویدم میشه بیام تو🧐🧐 ؟ مرینت : آره بیا تو رفتم تو گفتم : مرینت باید یه چیزی بهت بگم : من .......... من............... من.............. مرینت : تو.................تو..............تو.......... چی بگو دیگه ! دیوید : من برادرتم مرینت : آره جون خودت برو بیرون . من برادرتم بیا از مامان بابات بپرس . 🤨🤨 رفتم پایین گفتم :

مامان بابا این راست میگه ؟ 🤔🤔 ‌ تام و سابین : آره ما اونو تو گردش گم کردیم . کلی دنبالش گشتیم اما پیداش نکردیم 😞😞😞😞. فکر کردیم مرده برای همین نرفتیم به پلیس خبر بدیم😫😫 ببخشید دیوید . دیوید : عیبی نداره 🥳🥳 مهم اینکه الأن برگشتم . سابین : ولی ما اتاقتو نگه داشتیم رفتم اتاقم خوابیدم . داشتم طراحی میکردم که یدفعه آدرین بهم پیام داد که میخوام یک مهمونی بگیرم 🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰 میای عزیزم . آره چرا نیام عزیزم . راستی دیوید برادرمه . آدرین : هان 🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯 آره واس خودمم عجیب بود ولی واقعیت داره اونم بیاد ؟ آره بگو بیاد بالاخره برادر زنمه دیگه 😁😁😁😁😁 مرینت : آدرین 🤬🤬 آدرین : باشه خداحافظ عزیزم 😅😅 مرینت : خداحافظ 🥰🥰

تا ۱۵ کامنت نزارین بعدی رو نمی زارم خداحافظ 🌸🌸🌸🌸🌸👋👋👋