خب اونجایی بودیم که آنتونی گفت اگه میخواییش بیا جلو بریم سراغ داستان .... گفتم باکمال میل آنتونی گفت باشه تو بیا دو سه قدم جلو ( راستی نکته اینکه اینجا ها هم بزبزن مثبت ۱۲ سال داره ) من این چاقو رو میزنم تو قلبش گفتم باشه نمیام پس چیکار کنم ولش کنی گفت معجزه گراتون رو بدین من گفتم راه دیگه ای نیست گفت دیگه بسته و یک چک کشید و پرتاب کرد سمت من من جاخالی دادم که دیدم خورد به دیوار و دیوار منجمد شد منم گفتم دیگه کافیه لاکی چارم بهم یک معجزه گر قلابی داد وسط فکر کردنم انتونی تحدید دوباره کرد و چاقو رو نزدیک قلب آدرین برد منم فکرمو کردم و گفتم نه باشه بهت معجزه گرم رو میدم گفت باشه گفتم ولی باید هویتمو نفهمی لایلا گفت عیب ندارد فقط معجزه گرش رو بگیر آنتونی گفت قبوله گفتم باشه و رفتم تو دستشویی گفتم تیکی اسپاتس آف و گفتم آدرین را ول کن تا بهت بدمشون گفت باشه فهمیدم آدرین رو ول کرد و من معجزه گرهای قلابی رو دادم بهش از زبان ادرین وقتی لیدی خواست معجزه گر بده تعجب کردم و فهمیدم حتما نقشه هست و لاکی چارم بهش معجزه گر قلابی داده و منم خودمو برای نقشه آماده کردم که یهو آنتونی منو ول کرد و من سریع فرار کردم تو آشپز خونه همه گفتن حالت خوبه گفتم آره اما هنوز تمام نشده و گفتم پلک پنجه ها بیرون و رفتم ....
نظرات بازدیدکنندگان (0)