
این قسمت اخره متاسفانه
سوار ماشین بودم که با صحنه ی وحشتناک خیانت تد به خودم رو به رو شدم
فقط یک لحظه فقط یک لحظه ایستادم و با خودم گفتم اون لیاقت کسی بهتر از منو داشت اما تحمل شکست عشقی سخته پس با ارامش به راه خودم ادامه دادم توی راه به تد زنگ زدم من:«الو.سلام» تد:«سلام.» من:«تو حق داری میتونی با دوست دخترت بمونی لازم نیست نگران چیزی باشی.» تد:«چی میگی؟» من:«چرا انکارش می کنی حالا که دیگه بهت گفتم باهم بهم بزنیم و تو بری پیش اون.» تد:«نمیفهمم داری راجب چی حرف میزی.» این حرفش عصبانیم کرد زدم کنار از ماشین پیاده شدم توی یه جاده ی جنگلی پاییزی قشنگ بودم زمین با برگ های قرمز،زرد و نارنجی پوشیده شده بود و دو طرف جاده پر از درخت های قشنگ بود خیلی قشنگ بود
با اینکه جای قشنگی بود ولی اصلا حال و هوای این چیزا رو نداشتم تقریباً وسط جاده ایستاده بودم و بلند داد زدم:«چرا تو انقدر عوضی هستی پست فطرت عوضی.» و گوشی رو قطع کردم و بلند گفتم:«چرا این عوضی قبول نکرد که یه دو روی کثافته؟» که یک دفعه از پشت یه ماشین زد بهم
توی بیمارستان بهوش اومدم و مردی جلوم بود که داشت با پلیس ها حرف میزد که به گوشیم پیامک اومد نوشته بود:«امیدوارم با دوست قدیمیت خداحافظی کرده باشی.» و برام یه عکس فرستاد با یه ادرس داد زدم:«باید برم الان.» سرم ها رو کندم و کل مسیر رو دویدم رسیدم لیلی با چاقو ی داخل شکمش روی زمین افتاده بود لباس رو پاره کردم و زخمش رو پوشوندم گفت:«دلم برات تنگ شده ولی احتمالا تو تا اخر عمرت دلت برای من تنگ میشه.» من:«اینطوری نگو لطفاً التماست می کنم نرو تو هنوز بهترین دوست منی.»
زنگ زدم به انبولانس
زمان به سرعت میگذشت لیلی:«خداحافظ الکسا.» اخرین قطره ی اشکشکش رو ریخت و بعد از دنیا رفت قلبم شکست محکم جسم بی جونش رو توی بغلم فشردم
3 سال گذشت و در اخر قاتل رو دستگیر کردن
موقعی که الکسا از دنیا رفت فقط 18 سالش بود و حالا قاتلش دستگیر شده با دیدن قاتلش گریه ام گرفت قاتلش رو زدم و داد زدم:« میدونی اگه لیلی الان زنده بود چند سالش بود 21 سالش بود و اون میخواست یه مدل بشه ارزو های زیادی داشت ولی بخاطر تو اون به ارزو هاش نرسید
قاتل اون همون عوضی بود که منو انداخت رو تخت بیمارستان و اون یا بهتره بگم اونا دایانا برادر دوقلوش تد بودن
قلبم تیکه تیکه شد ولی حالا داستان زندگی منو لیلی به پایان رسید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی باحال بود
ولی با تعداد تصادفایی که داشتن ?احتمال زنده بودن کمه چون هر لحظه یه ماشین میخورد بهش
و فکنم کمپلت زخمی بود
لیلی رو کشتن چون اگه یادتون باشه الکسا فهمید دشمنی اونا با الکسا بود نه با لیلی و باید به الکسا نزدیک می شدن و بعد از اینکه الکسا از تد جدا شد برای اینکه ازش انتقام بگیرم اونو کشتن و تنفرشون از الکسا بخاطر این بود که تو بچگی الکسا مردی رو در حال اتیش زدن یه خونه بود که توش یه خانواده بودن و باعث مرگ اون خانواده شد اون هم به پلیس گزارش داد و اون مرد ادام شد و اون مرد پدر تد و دایانا بود اما الکسا نمی دونست تد و دایانا بچه های اون مرد بودن و انتقامشون برای این بود
منتظر باش میفهمی
سلام میشه بگید قسمت یک یا چهارو کجا پیدا کنم من فقط قسمت پنج رو دیدم?
بزن روی اسمم
دلیل اینکه چرا کشتنشو نگفتی...
منتظر باش