10 اسلاید چند گزینه ای توسط: Eli انتشار: 4 سال پیش 275 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام ببخشید که دیر شد. لطفا اگه خوبه نظر بدین اگه همخوب نیست بگین تا ادامه نذارم.فقط یه سوال چجور باید سه گزینه ای کنم؟
صبح روز بعد با صدای بوق جاوید درو باز کرد و سوار ماشین شد. بخاطرع ناراحتی زیاد با صدایی که از ته چاه شنیده میشد گفت:سلام جاوید هممثله همیشه خونسرد و خنثی سلام کرد وقتی رسیدن جاوید رو کرد به گلسا و گفت: این ارایشگاه یکی از بهترین ارایشگاه های ایرانه اما بعید میدونم تو خوشگل شی! گلسا:
گلسا کمربندشو باز کرد و رفت جاوید بی اراده خندید اما جلوی خندشو گرفت و گفت:من چرا دارم به اون دختر میخندم؟!*** ارایشگر در حالی که اونو اماده میکرد صحبت میکرد و حرفاش رو مخ گلسا راه میرفت که هدا و مهوش وارد شدن هدا با لبخند گشادی گفت:وای چقدر این لباس بهت میاد! و سپس کفشای سفیدی که ۱۰cm پاشنه داشتنو بالا گرفت و گفت:اینم از کفشات! گلسا چشاش از شوکه زیاد گرد شده بود:من...من که نمیتونم با اینا راه برم مهوش و هدا با تعجب نگاه هم کردن مهوش:مگه میشه یه دختر نتونه با کفش پاشنه بلند راه بره؟! گلسا عاجزانه گفت:واقعا باید اینارو بپوشم؟
شایان نگاه ساعت کرد حالا دیگه ساعت ۱۹:۳۰ بود نگاه دعوت نامه ی در دستش کرد و گفت: واقعا باید برم؟...عروسی پسرعموم و عشقم؟!دعوت نامه توی دستاش لرزید و مچالش کرد،پوزخندی زد و کتو شلوار شکلاتی رنگی تنش کرد. جاوید با ماشین امد مهوش و هدا کمک گلسا کردن که سوار ماشین شه جاوید نگاه گلسا کرد و گفت:نه بابا!مثله اینکه این ارایشگر کارشو خوب بلده! مثل قو زیبا شدی! گلسا:
جاوید خندید وگفت:از اعتماد به نفس زیادته که حالا اینجایی! گلسا: مگه همه چیز پوله؟ نکنه چون تو پولداری من خوش شانسم؟ جاوید: تو فقط پولو میبینی؟ گلسا:اره...تو جز پول چیز دیگه ای نداری تازه اخلاقتم صفره! مغرور مطلق! جاوید در حالی که رانندگی میکرد گفت: این حرفارو فقط یه دیوونه میتونه بزنه! گلسا اخم کرد و به او پشت کرد و نگاه پنجرع کرد با یاد اوری دیشب آهی بلند کشید که جاوید گفت: چیه؟ به اسارت که برده نمیشی به زودی وارد یه قصر بزرگمیشی!
گلسا که منظور اونو متوجه نمیشد زیر لب گفت: این دیوونه چی میگه؟ که جاوید که انگار چیزیو به یاد اورده بود گفت: راستی! به محض اینکه در ماشینو باز کنیم با یه موج بزرگ از خبرنگارا روبه رو میشیم هیچ حرفی نزن فقط آهسته کنارن راه بیا گلسا با خودش گفت: این پسره چی میگه؟! تو فیلمه؟! یه تختش کمه واقعا! وقتی رسیدن جمعیت زیادیو دید گلسا:چرا این قدر شلوغه؟! هردو پیاده شدن و گلسا تازه فهمید قضیه از چی قراره!
همه پشت سرهم عکسو فیلم می گرفتن و سوال میپرسیدن جاوید در حالی که نگاه روبه رو میکرد سرشو به گلسا تزدیک کرو و اروم گفت: دستمو بگیر! گلسا بازوی اونو گرفت و راه رفتن جاوید با لبخند برای خبرنگارا دست تکون داد و بعد اروم به گلسا گفت: گفتم دستمو بگیری نگفتم که بکنیش! گلسا:چکار کنم؟ این کفشا خیلی پاشنه بلندن! نمی توتم باهاشون خوب راه برم جاوید:تو چجور دختری هستی که نمیتونی با کفش پاشنه بلند راه بری؟ گلسا خواست اخم کنه که یادش امد فیلم بردارا و خبر نگارا جلوشونن برای همین لبخند زورکی زد. وارد تالار شدن و به خبر نگارا اجازه ی ورود ندادن
گلسا نفس راحتی کشید و گفت:من فقط میخوام بشینم که در بین جمعیت شایانو دید ؛) شایان که حالا مثله مجسمه ها سرد و بی روح شده بود اما گلسا به اون حق میداد دلشو شکسته بود و حالا هم باید امشبو تحمل میکرد! بغض گلوشو چنگ زد چقدر رنگشکلاتی بهش میومد! و یاد روزی افتاد که دوتایی باهم این کتو شلوارو خریده بودن( شایان: این چجوره؟ گلسا نگاه ویترین کرد و گفت: طوسی؟!؟! واقعا باید یه فکری برای سلیقت کنی! نه اینکه رنگ زشتی باشه به تو نمیاد! _واقعا مرسی!:/ که گلسا چشاش برق زد و گفت:شایان! _جونم؟؟؟ گلسا در حالی که سمت کتو شلوار میرفت گفت: شایان! این چقدر قشنگه! شایان نگاه کرد و گفت:نه جون خواهرت من از این رنگا نمیپوشم! گلسا:حرف نزن! و اونو به سمت اتاق پرو هول داد و گفت : با این محشر میشی!
شایان کتو شلوارو تنش کرد و از اتاق پرو بیرون امد گلسا:به به! به به! شایان با لبخند ملیحی گفت: با این میان خاستگاریت! گلسا قیافه ای گرفت و گفت: کی میخواد با تو ازدواج کنه؟ شایان: مگه کی میتونه این قدر عاشقت باشه؟ کی میتونه اخلاق گندتو تحمل کنه؟ ؛) گلسا:خب من خوش شانسم که ادمی مثله تو گیرم امده! سپس لبخند شیطنت امیزی زد و اروم گفت: حالا چای دوست داری یا قهوه؟ شایان با تعجب گفت: برای چی؟ گلسا:برای خاستگاری دیگه! شایان خندش گرفت و خندید: دیوونه! تو که خوب میدونی من چی دوست دارم! چای!.گلسا با جاوید از روبه روی اون عبور کردن هیچ وقت فکرشو نمیکرد که اینجور با غمو غصه ازدواج کنه و تو آغوش مردی برقصه که حتی ذره ای بهش احساس نداره
بعد از اون شب لعنتی رفتن خونه. خونه که خونه نبود کاخ بود! ۵ طبقه بود یه طبقش خودشو جاوید یه طبقش مهوشو هدا. حیاطشون مثله یه باغ بزرکبود و درست مثله خودشون یه حوض بزرگ وسط حیاط بود دلش گرفت که وارد خونه شدن خیلی زیبا بود اما گلسا سعی کرد زیاد واکنشی نشون نده. وقتی وارد اتاق شدن گلسا روبه روی آینه ی روی میز ایستاد و نگاه خودش کرد واقعا زیبا شده بود! که پشت سرش جاوید ظاهر شد و گفت: ازدواج ما فقط یه معاملست! تو بخاطرع پدرت من بخاطرع مهوش که دست از سرم برداره پس هیچ مسئولیتی در قبال هم نداریم! ما زوجای نمایشیم! و کرواتشو در اورد گلسا با چشمای پر از اشک نگاش کرد وگفت:
فردا صبح بیدار شد اونم چه بیدار شدنی! دیشب اصلا خوابش نمیبرد و بزور فقط دو ساعت خوابیده بود رفت تو اشپرخونه که دید هدا و مهوش براشون سفره ی صبحونه چیده بودن سلام و صبح بخیر گفت جاوید یه لحظه توی آشپزخونه اومد تا خدافظی کنه بره که مهوش گفت: بمون با گلسا برو جاوید نیمنگاهی به گلسا کرد و بعد روبه مهوش کرد: دیرم شده! و رفت گلسا:ببخشید زحمتتون انداختم هدا:این چه حرفیه؟ تو دانش اموزی و باید رو درسات تمرکز کنی بعد از صبحونه هدا با ماشین رسوندش مدرسه ی جدید جای مایا واقعا خالی بود اینجا همه یه مشت بچه پولدار بی دغدغه بودن با هیچکدوم گرم نگرفتم ولی یکیشون زیادی بهش می چسبید و اصرار داشت دوست باشن.بعد از مدرسه دم در مدرسه منتظر موند چون هدا گفته بود که جاوید میاد دنبالش ۲۰ دیقه منتظر موند دیگه پاهاش توانایی ایستادن نداشت یاد روزی افتاد که جاوید لب دریا ولش کرد آروم گفت:درسته...اون همیشه رهام میکنه! من چرا ایستادم؟! و داشت میرفت که یکی گفت:کجا؟ برگشت و دیدجاویده با عینک دودی و تریپ خفن مشکی به ماشینش تکیه داده و همه ی دخترای مدرسه هم با جیغ و خوشحالی نگاش میکردن جاوید لبخند جذابی بر لب داشت در ماشینو براش باز کرد با این حرکت همه دخترا جیغشون بلند تر شد گلسا محوش بود که با یاد اوری حرف دیشب جاوید حسش عوض شد با خودش گفت اره من نباید عاشقش شم! و فقط خشکش زده بود بدون حرفی سوار ماشین شد و حرکت کردن گلسا که از پنجرع بیرونو تماشا میکرد گفت:فکر کنم منتنها دختریم که مجذوبت نمیشم این تو رو اذیت نمیکنه؟(با اینکه خودشم به این حرفش اطمینان نداشت) جاوید در حالی که رانندگی میکرد گفت:بیشتر نا امیدم میکنه...
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
وای این تست محشره من واقعا خیلی دوسش داشتم با اینکه تقریبا تکراریه اما جالب و خواندنی هست مرسی واقعا??
ممنون میشم هر چه سریعتر قسمت بعدی رو بزاری ????
به نظرم اینجا بیشتر به ترکیه میخوره تا ایران
منظورت فضای داستان یا موضوعش؟
فضاش کلا محتویات داستان به ترکیه میخوره
از تستچی عزیز میخوام که رمان منم تو صفحه ی اصلی بذاره تا بقیه هم ببینن?