10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Via انتشار: 4 سال پیش 2 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام دوستان این اواین تست منه و امید وارم حمایتم کنید شخصیت اصلی اسمش اِلا است اون چشمای بزرگ و سبزی داره موهاش خیلی کوتاه اون ۱۴ سالشه وضع مالیشون زیاد خوب نیس اون هیکل خیلی خوبی داره و قدش ۱۷۱ خب خب بقیشو بعدا خودتون میفهمید
سلام لطفا اول بالا رو بخون شخصیت اصلی رو معرفی کردم
الا برو پیش محمد در عراق
(این علامت الاست+)
+ ولی اخه من حتی نمیدنم اون کیه
دنبالم بیا
+چشم
خیلی خب اونجاست برو پیشش بگو من الا هستم فاطمه من را فرستاده
+خدا هی کجا رفت حتی نذاشت ازش خداحافظی کنم وای چه جای باحالی یه اتاق بدون در بود که تابلو های خوشنویسی بارنگ های مختلف دیوار را پوشانده بودند مردی با ریش و موهای سفید انجا نشسته بود حتما او محمد بود مردی پیر خواستم وارد اتاقش شوم ولی چند تا سرباز با اسلحه جولویم را گرفتند
وای حتما شخص خیلی مهمیه که سرباز مسلح تو روز روشن بیرون اتاقش وایسادن
یهو با صدای یکی از سرباز ها به خود امدم کی هستی تعجب کرده بودم حتی نمیدونستم حرف بزنم یهو حرف زنی که مرا به اینجا اورد به یاد اوردم بی درنگ گفتم من الا هستم فاطمه من را فرستاده یکی از سرباز ها به نزد مرد رفت و فکر کنم حرف من را بهش گفت
و بعد با حرک دستش به سرباز ها گفت که راه را برایم باز کنند
وارد اتاقش شدم خواستم باهاش حرف بزنم که ادا ادااا با توم بیدار شو ساعت ۱۰ صبحه+باشه باشه بیدارم او چه خواب عجیبی بود البته از منی که خواب میبینم دارم با یه گاو میرقصم هیچی بعید نیس
وای خدا کتاب هایم همه جا پخش و پلا بود دیشب تا دیر وقت درس خوانده بودم کتابهایم را سرسری جمع کردم و روی میزم گذاشتم و رفتم بیرون + صبح بخیر مامان
صبح بخیر دخترم بیا بشین صبحونتو بخور که کلی کار داریم
+ ای خدا مامان میشه یه روز بیدار بشم و بگی کار نداریم
دخترم خودت میدونی من عمل شدم نمیتونم کارخونه رو انجام بدم این دوماه تو کار را انجام بده بعدش دیگه هیچی ازت نمیخوام
+ میدونم میدونم باشه اگه دو ماه باشه اشکالی نداره
وای خسته کنندهای حالا یه ظهر خسته کننده هم باید داشته باشم کی از دست کلاس انلاین راحت میشم
درسام رو خوندم که الااااااا دخترم بیا یکم دادشات رو ببر بیرون + ای خدااااااااا باشه اومدم
ساعت ۱۲ وای خدا چه روز خسته کننده ای به گوشیم نگاه کردم و به هرچی کلاس انلاین بود لعنت فرستادم
ساعت ۳ و ۳۰ دقیقه شب واییییی خدا جونم بالاخره میتونم بخوابمممممم اخیش به دو دقیقه نرسیده خوابم برد
هی چیشده من که باز جلوی اتاق اون مردم خواستم واردش بشم که سرباز ها جلوم رو گرفتن گفن کی هستی +ادا هستم به محض شنیدن اسمم بدون اینکه از مردی که داخل اتاق بود بپرسن راه رو برام باز کردن هیی هیی چرا هیچی نمیشنوم ادااااااااااا دخترم بیدار شو هی همش خواب بود اههههه مامان چقدر زمانبندیت
بدهههههه
ساعت ۱۱ و سی دقیقه شب ای خدا بازم یه روز تکراری و خسته کننده ولی خوبیش اینه که درسام امروز زیاد نبود چهار شنبه ها عربی و ورزش و تفکر و سبک زندگی دارم که فقط هربی مهم بود اخیییش یه شب زود میخوابم اکثر دوستام اخر هفته ها دیر میخوابن و صبح هم دیر بیدار میشن ولی من زود میخوابم و زود هم بیدار میشم اخه اخر هفته ها باید کل خونه رو تمیز کنم
+سلام مامانی
صبح بخیر دخترم
+مامانم صبحونشو خوردو رفت تو اتاقش خدا رو شکر بهتر شده لااقل میتونه راه بره و خودش کارای شخصیشو انجام بده
خب خب امروز قرمه سبزی درست میکنم برنج رو شستم وسایل خورش رو اماده کردم و گذاشتم که به وقتش به غذا اضافه کنم ظرفای دیشب که هنوزم مونده بود شستم ای خداااا مثلا یه برادر بزرگ تر دارم ولی تنها کمکی که بهم میکنه اینه که موقع جارو کردن پاهاشو بلند میکنه زیر پاهاشو جارو بکشم واقعا نا امید کنندس ظرفا تموم شد اشپز خونه و هال رو جمع کردم و شروع کردم به دستمال کشیدن در حین کار با خودم فکر کردم ای خداا خونه ی بزرگ هم دردسرههه خونه ما خلی بزرگه ۳ تا اتاق داریم یه اشپز خونه و هال بزرگ و دوتا حیاط هم داریم خب اینم از این حالا نوبت جارویه ساعت واییی خدا ۱۲ و نیمه خونه که تموم شده بود لوبیا هارو هم با سبزی و چیزای دیگه تو زودپز گذاشتم بپزه و لوبیا ها نرم بشن
میدونین داشتن برادر خیلی سخته مخصوصا اگه دو تا شون دوقلو باشن و ۳ سالشون باشه اوج کنجکاوه و شیطنت های بچه ها حایط رو هم شستم و وای تموم شدم اخیش
ساعت ۱۲ و ربع
دخترم میخوابی+ نه یکم ریاضی میخونم بعد
باشه موفق باشی
+مرسی مامانی
اخیش اینم از این خب بر م وای خدا من کی اینقدر درس خوندم ساعت دو بود رفتم خوابیدم و
کی هستی چی میخواهی +الا هستم که راه برام باز شد وارد اتاقش شدم و بالاخره حرف زد بیدون اینکه سرش رو بالا بیاره گفت (علامت محمد یا همون پیرمرده تو خوابش که تو داستان شخص مهمیه × )
×این بار اول نیست که میای نه +بله این بار سومه
سرش رو بالا اورد
×خوشبختم من محمد هستم
+خوستم خودم رو معرفی کنم به محض اینکه دهانم را باز کردم گفت ×لازم نیست خودت رو معرفی کنی الا من همه چی رو درباره تو میدونم حتی چیز هایی که خودت نمی دانی و یهو همه جا تاریک شد
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)