🖤🖤🖤عشق جنایی🖤🖤🖤
داستان از زبان نویسنده:
دینگ.... ساعتش زنگ خورد و مثل همیشه باید شش صبح از خواب بیدار میشد بلند شد یه دوش گرفت از تیپ های رسمی متنفر بود پس یه شلوار لی سیاه به همراه تیشرت سیاه و یه شومیز طوسی که دکمه هاش باز بود رو به عنوان مانتو پوشید و کفش های سیاهش رو پوشید موهاش رو از پشت با یه مداد بست و یه ادکلن شیرین به خودش زد کیفش رو برداشت و از خونه خارج شد..... به اداره پلیس رسید
همکار:صبح بخیر خانم سانا. همین که این حرفو زد زود جوش آورد... سانا: مرتیکه مگه من صد دفعه نگفتم منو سانا صدا نزن. همکار: معذرت میخوام خانم مین تکرار نمیشه. سانا: زود به هوسوک بگو بیاد دفترم پرونده های مربوط به اون یارو قمار بازرم بیاره. همکار: چشم خانم هرچی شما بگید.سانا: خوبه حالا از جلو چشمام گمشو. همکار: چشم...... همکار: هوسوک شی خانم مین میگند بیاید دفترم و برگه های مربوط به آقای کیم سومین رو بیارند. جی هوپ: باشه ممنون تو میتونی بری.بعد از شنیدن حرف منشیش از قهوه دل کند و بلند شد پرونده رو برداشت و رفت به اتاق سانا..... تق تق.سانا:بیا تو. جی هوپ: سلام سانا چطوری؟ کاری داشتی؟. سانا: سلام هوپی هیونگ ممنون خوبم بیا بشین میخوام در مورد پرونده اون یارو قمار بازه باهات حرف بزنم.جی هوپ: بگو گوشم با توئه. سانا: مشخص شده که اون یه قمارخونه بزرگ داره که اصلا نگفته صاحب قمارخونس و مردمو گول میزده و تقلب میکرد.جی هوپ:هووووم پس باید بسپریم به قاضی تا باهاش چیکار کنه.سانا:دقیقا ذهنمو خوندی.جی هوپ:سانایی.سانا:بله.جی هوپ:امروز باهم ناهار بخوریم؟.اوووم باشه اما میشه جی کی رو هم با خودمون ببریم؟.جی هوپ:توهم هرجا میری اونو با خودت میاری.سانا:خب آدم باحالیه.جی هوپ:خیله خب به اونم بگو منم ازش خوشم میاد باحاله.سانا:اوکی....
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
نیستی دیگه؟ چرا داستان عشق دوست داشتنی رو ادامه نمیدی؟ 🙂🤧💔
سلام عزیزم ببخشید یه مدت نبودم پارت 11 عشقه دوست داشتنی رو گذاشتم منتظرم منتشر شه😊❤
عرررررررر🥺🥺🥺😂😂😂🤍🤍🤍🤍
عالی بوددددددد😍❤😍❤
ج.چ:لاک...خونه ویلایی...شاید باورت نشه ولی بقیشو یادم نی😂😐
طبیعیه😅
ممنون که خوندی♡♡♡♡