سلام اومدم با پارت شش هفتم پشت سرش نوشتم امیدوارم خوشتون بیاد نظر ولایک یادتون نره فالو کنید😍😍😍😍😎
مرینت: بعد از اینکه کت نویر منو رسوند رفتم داخل خونه که یکهو مامان و بابا وماریا این جت اومدن پیشم
ماریا: سلام خوبی مرینت تاحالا کجا بودی داشتیم دیوونه میشدیم همه جارو دنبالت گشتیم
مرینت: ام همین دور ورا بودم داشتم باخودم خلوت میکردم
سابین: مرینت چرا اینقدر پریشونی چیشده ها به من بگو
مرینت: نگران نباش چیزی نشده هوایکم سرد بود سردم شد واسه همین
داشتم اب میخوردم که یکدفعه مامان گفت مرینت ازاین به بعد خواهرت پیش ما میمونه وتا وقتی که وسایش رو از نیویورک بیاره تو اتاق تو میمونه که یک دفعه اب تو گلوم پرید
ماریا: اگه مشکل داری میتونم تو اتاق نشین من بخوابم
مرینت:(توذهنش) وای خدا عمس های ادرین رو چیکار کنم ومعجزه گر هارو یکدفعه ماریا گفت مشکلی داری(از زمان حال) نه این چه حرفیه راحت باش بیا بریم که دیروقت هست وباید بریم
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (2)