
اینم از پارت سوم✨حمایت=حمایت 🙂
از خواب پریدم:'( دیدم همش خواب بود💔مامانم اومد گفت حالت چطوره گفتم خوبم خوبم.کلییییی بوسم کرد🙂😂خواهرم اومد بغلم کرد✨ بابام🤒💙عاشقشم😍اومد بغلم کرد گریه کرد بغلم💘💋به همه گفتم خیییییییلی خوبم بابا😌(اما بدتر از اون حالت نمیشدم😭💔🕷)از لحاظ روحی حالم خییییییلی بد بود....بعد از چند ساعت مرخص شدم و رفتیم خونه✨🙄گفتم من یا روی کاناپه میخوابم یا اتاقم رو عوض میکنم😝ارمین گفت نه من رو کاناپه میخوابم تو توی اتاق بخواب🙃عوض شده همه یجوری عوض شده بودن...
با دوستم حرف زدم💙نگرانم بود همه چی رو گفتم بهش.گفتم فقط باید تورو ببینم🤒حالم خییییییلی بده میخوام بغلت گریه کنم...اشک بریزم😭حال روحیم افتضاحه میخوام بمیرم.....گفت چی شده چت شده.گفتم نمیدونم احساساتم ظریف شده هر اهنگ غمگینی گوش میدم گریم میگیره💔گفت اوه بعد از سه ساعت حرف زدن با دوستم نگی خالی شدم اون همه ی رازامو میدونست🙂برای همین کلییییی کمکم کرد
واقعا بهم کمک کرد اما شب توی اتاق تنها بودم که دیدم ارمین داره صدام میکنه...گفتم بله چی شده گفت تو چت شده خواب بودی داشتی توی خواب گریه میکردی گفتم امکان نداااااره!گفت داره چت شده تو اینجوری نبودی صبر کن الان میام رفت اب اورد:'( خوردم گفت چت شده...تو اون دلارامه دو روز پیش نیستی اون دلارام شاد نیستی را افسرده شدی
گفتم نخیر من عاااالیم نگاه کن.بلند شدم رقصیدم که پام گچ داشت و با مخ رفتم توی تخت😂😝گفت معلومه.گفتم خوبم دیگه اه و رفتم زیر پتو و فهمیدم بعد از ده دیقه اونم رفتم تا بخوابه✨صبح که بیدار شدم رفتم صبحانه بخورم که یادم افتاد من امروز چقدر زود بیدار شدم ساعت و دیدم ساعت ۱۰ بود واو✨😂توی باغمون قدم زدم با نگی کلیییی حرف زدم💙💋که اینقدر کار کردم نفهمیدم چقدر زمان زود گذشت🙂اما این حال فقط ادا و اطوار بود🍷✨
ساعت دوازده شده بود رفتم توی حیاط نشستم...بعدش ساعت دو برگشتم.دیدم ساعت دو شده رفتم خوابیدم.پنج دیقه دیگش باز بیدار شدم🤕سعی کردم بخوابم اما نشد کلی اهنگ گوش دادم🎵مثلا یکی اهنگ تو همچیت فرق داره از یونا🎙🎈ساعت شیش صب خوابم برد ساعت ۲ ظهر خود به خود بیدار شدم....دیدم همه دارن ناهار میخورن منم اومدم گفتم چرا بدون من ناهار میخورید😂❤گفتن ۱۰۰ بار صدات کردیم بیدار نشدی!حالت خووووبه؟؟؟؟
گفتم اره بابااااا بهترم🙁💋بعد ناهار خوابیدن منم رفتم بیرون داشتم اهنگ گوش میکردم دیدم مامانم داره زنگ میزنه گفتم جااااانم مامان گلم💘🙂گفت کجایی گفتم بیرون گفت کجا بگو ما هم بیایم اصن تو چجوری بدون اجازه من رفتی بیروووون💔🙄گفتم مامان من ۱۸ سالمه ✨نباید اجازه بگیرم نگرانم نباش مراقبم🕸💙بعد از ۱ ساعت برگشتم😉با خواهرم و خواهر ارمین و ارمین منچ بازی کردیم🙂
منو ارمین یه تیم شدییییم😂هوووووووووورا💃💃💃بعد از ۵ ساعت به سختی از بازی دل کندیم😂منو ارمین به اونا ۵-۱ بردییییم🙃بعدم گفتم مامان بیا بریم همگی خرید🙄لباس و خوراکی و هله هوله😝😂گفت شماها برید❤گفتم اوکی رفتیم و با یه خررررروار خرید برگشتیم واقعا باورتون میشه چهار نفر ادم ۵ میلیون تومن فقط واسه ی خودشون چهار خرج کردن😂😝🙄
وقتی رسیدیم خونه از دادهای مامانم در رفتم😂دوییدم توی اتاقم😂دیدم یه جعبه ی خیلی خوشگل و بزرگ روی تختم هست😍رفتم ببینم توش چی چیه که گفتم بزار برم یه چیزی بخورم بعدش بیام که اون خوردنا به یه چیز خطم نشد و چهارتایی(خودم و ارمین و خواهرش و خواهرم) همشو خوردیم😂تازه اون وسط مسطا هم یه حکم بازی کردیم که باز منو ارمین بردیم💃😉
خب خب اینم از پارت سوم😄امیدوارم خوشتون اومده باشه💜 چالش=بنظرتون توی جعبه چیه و کی اون جعبه رو داده؟؟؟😉✨ فالو=فالو💕کامنت=کامنت😻لایک=لایک🙊حمایت=حمایت🌈
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (5)