why you love me پارت(4)

سوهی: ولم کن جین. جین ولش میکنه سئول: چرا ولش کردی؟ جین: خودش گفت سئول: خب بگه تو نبای....... یهو دید سوهی از حال رفت .....................................................................................

سوهی بهوش اومد سوهی: من چجوری اومدم اینجا؟«چشم باز نکرده فهمید کجاست» دکتر: حالتون خوبه خانم سوهی سئول: سوهی جونم خوبی؟ سوهی: تو منو اوردی اینجا؟ سئول: نه جین سوهی: تو هم جلوشو نگرفتی که منو نیاره خوابگاه بی تی اس؟ سئول: ببخشید سوهی: این همه سروصدا برای چیه؟ سئول: افتادن دنبال جین سوهی: چی؟ یهو سوهی دید که جین رو گرفتن و می خوان بزننش

که سریع رفت جلوشون کوک: اوا بهوش اومدی؟ سوهی: ماشاالله حواستونم نیست الان دارید چی کار میکنید؟ کوک: جین رو میزنیم سوهی: خودم میدونم دلیلش چیه که حواستون به دکتر هم نیست؟ سوهی سرش گیج رفت و افتاد تو بغل جین دکتر: خانم لطفا بشینید سئول: اروم بشینید دیگه سوهی نشست دکتر: خب شما از استرس و ناراحتی زیاد از حال رفتین سوهی: بله دکتر: این قرص رو در این موارد به کارتون میاد و این قرص رو هم روش نوشتم چجوری مصرف کنید«توجه کنید سئول دکتر و سوهی رو برد اتاق سوهی تا جواب رو بهش بگه چون میدونست سوهی دوست نداره کسی بدونه و این که میدونید قبلا این دو با هم بودن جین و سوهی رو میگم پس سوهی قبلا تو خونه ی بی تی اس اتاق داشته» دکتر از اتاق بیرون اومد و سئول رفت پیش سوهی سئول: سوهی حالت خوبه؟ سوهی: اره خوبم فقط وقتی برسیم خونه...... سئول: ببخشید خب سوهی: ول کن اون قرص رو بده من سئول: دکتر گفت سوهی: اهوم سوهی: میشه بریم خونه من خستم میخوام بخوابم. سئول: خب اینجا بخواب اینجا اتاق خودته. سوهی : توقع نداشته باش این جا همش منو یاد جین میندازه سئول: اگه الان بریم سرگیجه ولت نمیکنه سوهی: پس سریع بریم لطفا یا برام تاکسی بگیر برم سئول: چقدر تو لجبازی یکم اینجا بمون تا من بیام ....................................................................................

دکتر: باید استراحت کنه نباید تحرک داشته باشه الان بخوابه خوب میشه سئول: قبول نمیکنه بمونه میگه میخوام برگردم خونه دکتر: نگران نباش قرصش رو خورد؟ سئول: بله خورد دکتر: یک چند دقیقه دیگه خوابش میبره نگران نباش سئول: بیدار شه ببینه اینجاست باور کنید منو میکشه😐😔جیمین: نگران نباش نمیکشه سئول: تو تضمین میکنی؟

جیمین: اره ........................................................................................ سئول: خوابش برده جیمین: خوبه سئول: من باید برم بیدار شد بگین بیام دنبالش حتما تاکسی میگیره چون با شماها برنمیگرده جین: باشه ..........................................................................

میها وقتی بیدار شد دید تو اتاقه خوابش برده پس لباس پوشید و به سئول گفت بیاد دنبالش و وقتی اومد سریع رفت بیرون کوک: سلام سوهی کجا میری؟ سوهی: سئول اومده باید برم جین: کجا میری؟ میها: خونه جین:مراقب خودت باش سوهی:باشه خداحافظ ...................................................................... سوهی: وای خدا خوب شد سریع اومدم بیرون تو چرا منو بیدار نکردی؟ سئول: دکتر گفت سوهی: خب بریم خونه ........................................................................................ سئول رفت اتاق سوهی، سوهی داشت عکس یکی رو نگاه میکرد و بی صدا گریه میکرد سئول: چیشده سوهی؟ سوهی: هیچی کارت رو بگو سئول: بیا شام ولی یک چیزی شده نکنه دلت برای ........... تنگ شده؟«اسمش و فعلا بهتون نمیگم» سوهی بازم گریه کرد سئول: ناراحت نباش اون دوست نداره تورو ناراحت ببینه سوهی: کاشکی اون به جای جین بود سئول: این چه حرفیه جین هم به اندازه اون عاشقته سوهی: نمیدونم نمیدونم نمیدونم دارم گیج میشم سوهی: گیج نشو فعلا بریم شام. ..........................................................................

جیمین: میگما شما نمیخواید با هم حرف بزنید کوک: حرفی میزنیا تو جرئت داری باهاش حرف بزن جیمین: خب مگه چیه؟ کوک: ببین من چند وقت پیش که با ساغر حرف زدم میگفت اگه باهاش بخواد حرف بزنه اصلا کلا اینجا زلزله میشه از سروصدا. جیمین: اوه خب حرفی ندارم جین تو حرفی نداری؟ جیمین: جین جین«با داد» جین: بله بله چیشده؟ جیمین: میگم تو حرفی نداری جین؟ جین: نه کوک: به چی فکر میکردی؟ جین: میها داشت عکس یک پسری رو نگاه میکرد کوک: شاید یکی از ایدل ها باشه جین: نه ایدل اینا نبود وقتی نگاش کرد گریه میکرد کوک:تو از کجا فهمیدی؟ جین: خواستم برم پیشش دیدم اون منو ندید جیمین: وای خدا نترس چیزی نیست وگرنه چرا باید گریه کنه؟ جین: خودمم نمیدونم ولی انگار دلتنگش بود انگار که فوت شده باشه کوک: من دیگه نمیدونم.

شوگا: به نظرم از  سئول بپرسیم نامجون: احتمالا به خاطر سوهی نمیگه شاید سوهی نخواد بگه تهیونگ: راست میگه جین: من باید برم بیرون زود میام. تهیونگ: باشه ........................................................................................ جین رفت به یک سالن فرد ناشناس: خب زود اومدی جین: تو کی هستی؟ فرد ناشناس: مهم نیست ولی یک قولی بهم بده جین: چه قولی؟ فرد ناشناس: که میها رو خوشبخت کنی جین: چی؟ تو میها رو از کجا میشناسی؟ فرد  ناشناس: اون خیلی دوست داره مهم نیست از کجا میشناسمش شاید باهات قهر باشه ولی داره وانمود میکنه اون عاشقته من وقت ندارم سریع قول بده جین: باشه قول میدم فرد ناشناس: خوبه «با بغض» ........................................................................................ جین همینطوری که میرفت تو فکر بود اون کی بود ماسک زده بود اخه کی بود؟ همینطوری که تو فکر بود یهو کشیده شد به یک سمتی سوهی: حواست کجاست؟ داشتی میرفتی تو کوچه. جین: سلام سوهی ببخشید تو فکر بودم خوبی؟ سوهی: خوبم و رفت جین: وایسا نمیشه باهام حرف بزنی؟ سوهی: سریع حرفتو بگو باید برم جین: من دارم حقیقت رو میگم اون اتفاق یک سو تفاهم بود سوهی: خب؟

سوهی: خب؟ جین: چرا با من اینکارو میکنی؟ چرا از من دوری میکنی؟ سوهی: خودت چی فکر میکنی؟ برو از جیهوپ بپرس که بلایی بد تر سرت نیاره اینطوری دیگه غم بزرگی پیدا نمیکنم جین: چه ربطی به جیهوپ داره؟ سوهی صبر کن سوهی گریش گرفت و نشست زمین جین کنارش نشست و بغلش کرد جین: گریه نکن توضیح بده

سوهی: نمیتونم نمیتونم ازم نپرس جین: خب چرا؟ سوهی: چون ممکنه....... بهتره ندونی و ناراحتی زیاد باعث میشه از حال برم پس باهام در این مورد حرف نزن قول بده جین: باشه تو گریه نکن قول میدم سوهی همونجا خوابش برد و جین بردش خونه سئول: اوا سوهی چش شده؟ جین: هیچی خوابش برده جین یادش اومد: سوهی: حتی به سئول هم هیچی نگو جین: چرا؟ سوهی: اون عاشق جیهوپ هست و حاضره هر کاری براش بکنه. جین: حتی دوست صمیمیش رو لو میده؟ سوهی: اون وانمود میکنه دوست صمیمیم هست درسته هست ولی در این حد نه فقط سو وان اینجوری بود باید هر طور شده پیداش کنم جین: سو وان کیه؟ .................................................................................... سئول: ممنون بذار تو اتاقش راستی با هم اشتی کردین جین: این دختر مگه اشتی میکنه؟ سئول: نمیدونم والا ........................................................................................ جیمین: کجا بودی؟ جین: بذار برای فردا جیمین: اوکی ...................................................................................... سوهی بیدار شد سرحال تر بود به سئول گفت کاری براش پیش اومده میره ترکیه ....................................................................................... ساغر: سلام خواهری خوبی چه خبر از جین سوهی: بیا بهتون بگم ایلول: زود بگو منو کشتی سوهی: ببین قول بدین به هیچ کس نگین باشه؟ ساغر: اوکی قول میدیم تو فقط بگو سوهی: اشتی کردیم ایلول: چه خوب بعد چرا نگیم؟ سوهی: به خاطر جیهوپ ساغر: چی؟ سوهی: ببینید ممکنه بلایی سر جین بیاره که بتونه منو مال خودش بکنه. ایلول: وای خدا من به کسی نمیگم میگم به جین بگیم بیاد ترکیه؟ سوهی: اره ولی فقط اون ساغر: سئول میدونه؟ سوهی: اونم نباید بدونه اون حاضره هر کاری برای جیهوپ بکنه من باید سو وان رو پیدا کنم ایلول: اره سوهی: میترسم همه ی کارا کار جیهوپ بوده منظورم اتفاق ها هست ساغر: شاید ایلول: فعلا بیا بریم ........................................................................................ جیهوپ: چی شده سرحالی؟ جین: شاد بودن گناهه؟ جیهوپ: منظورم این نبود جیمین: بحث نکنید بیاید صبحونه ....................................................................................... جیهوپ: حواستو جمع کن فقط بفهمم سوهی رو دیدی بد دیدی دختر: باشه حواسم هست فقط کاری بهش نداشته باش و اینکه سوهی اگه بفهمی چی کار کردی فکر میکنی حتی بتونی دوستش بمونی؟ جیهوپ: به تو ربطی نداره دختر: قبلا خوب تر بودی نباید معامله میکردی جیهوپ: ساکت شو دختر: اگه به خاطر میها نبود من زندت نمیذاشتم ولی بدون یک روز انتقام ازت میگیرم جیهوپ: برو بیرون ......................................................................................جین دختره رو دید که از پیش جیهوپ بر گشت دنبالش کرد و به یک خیابون رسید دختره رو گیر انداخت و..............

لایک و کامنت فراموش نشه😊💛