آشنایی دنییل و قاتل بیل سایفر

این پست تقدیم میشه به: @قاتل بیل سایفر و 𝘿𝙖𝙣𝙞@

یه روز بارونی بود. درحالی که قاتل داشت خسته و با بارونی سورمه‌ای رنگش که الان غرق در خون شده بود قدم می‌زد، به چند لحظه‌ی پیش که داشت بیل رو می‌کشت فکر می‌کرد. بیل؛ کسی که باعث شد روابط خانوادگی قاتل از هم بپاشه... آره، قاتل مطمئناً کار خوبی کرده بود. این دنیا نباید جای کسایی مثل بیل سایفر باشه!

*دنییل دوباره یه روز خسته کننده‌ی دیگه شروع شد. یکم زودتر از همیشه آماده شدم برم سرکار که مثل دیروز دیر نرسم. بعد از آماده شدن سوئیچ ماشین رو برداشتم و از خونه زدم بیرون. بخاطر بارندگی دیشب هنوز خیابونا خیس بود. سوار ماشین شدم که یهویی برق شهر رفت و همه‌جا کامل توی تاریکی مطلق رفت. حقیقتا یکم شبیه فضای فیلم ترسناکا شده بود. در همون حین یهو یه آدم دیدم که سر تا پاش خونی بود و تلو تلو و خسته داشت راه میرفت.

*قاتل بیل سایفر درحال راه رفتن بودم که یهو یه ماشین آشنا رو دیدم. با کمی دقت فهمیدم که این ماشین متعلق به برادرزاده‌ی بیل سایفره. همون موقع تصمیم گرفتم با نقشه بهش نزدیک بشم. وقتی ماشین حرکت کرد، از عمد خودم رو جلوی ماشین انداختم تا تصادف کنیم.

*دنییل وایی بدبخت شدمم!!!! حالا چیکار کنممم؟! دختره رو بلند کردم و با هزار بدبختی گذاشتمش روی صندلی عقب ماشین و حرکت کردم سمت بیمارستان. بعد از اینکه رسیدیم بیمارستان سریع گفتم دکترا نگاه کنن ببینن چه اتفاقی براش افتاده. خداروشکر گفتن فقط یکی از دستاش و یکی از پاهاش شکسته و بخاطر شوک تصادف بیهوش شده و چیز خاصی نیست. بعد از اینکه پول بیمارستان رو حساب کردم شمارمو روی یه برگه یادداشت کردم و گذاشتم توی جیب بارونی دختره.